Dictiornary-Farsi | جمعیت کثیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 159 (8 milliseconds)

English	Persian
multitude	جمعیت کثیر
multitudes	جمعیت کثیر


Other Matches

malthusian theory of population	فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
numerous	کثیر
plethoric	کثیر
multitudinous	کثیر
polynomial	کثیر الجمله
passel	گروه کثیر
multinominal	کثیر الاسما
commonly read paper	روزنامه کثیر الانتشار
spherical polygon	کثیر الاضلاع کروی
parturient	کثیر الاولاد بارور
trisoctahedron	کثیر الاضلاع 42 وجهی
polygons	چند گوشه کثیر الاضلاع
polygon	چند گوشه کثیر الاضلاع
heap	جمعیت
societies	جمعیت
gangs	جمعیت
heaping	جمعیت
society	جمعیت
corteges	جمعیت
cortege	جمعیت
desolate	بی جمعیت
throngs	جمعیت
thronging	جمعیت
thronged	جمعیت
throng	جمعیت
gang	جمعیت
heaps	جمعیت
populace	جمعیت
thinly populated	کم جمعیت
over peopled	پر جمعیت
thickly peopled	پر جمعیت
many peopled	پر جمعیت
gregariously	با جمعیت
full of life	پر جمعیت
thickly populated	پر جمعیت
densely populated	پر جمعیت
bodle	جمعیت
herds	جمعیت
herding	جمعیت
herded	جمعیت
herd	جمعیت
population [pop.]	جمعیت
army	جمعیت
populations	جمعیت
gaggles	جمعیت
gaggle	جمعیت
demos	جمعیت
presses	جمعیت
thinnest	کم جمعیت
rabble	جمعیت
population	جمعیت
thin	کم جمعیت
mob	جمعیت
mobbed	جمعیت
mobbing	جمعیت
mobs	جمعیت
companies	جمعیت
company	جمعیت
press	جمعیت
thins	کم جمعیت
armies	جمعیت
crowds	جمعیت
thinners	کم جمعیت
thinned	کم جمعیت
crowd	جمعیت
population inversion	وارونگی جمعیت
knight errantry	جمعیت سلحشوران
bike	انبوه جمعیت
optimum population	حد مطلوب جمعیت
population structure	ساخت جمعیت
population explosion	انفجار جمعیت
population density	تراکم جمعیت
population growth	رشد جمعیت
population distribution	توزیع جمعیت
population structure	ترکیب جمعیت
sparse population	جمعیت کم یا پراکنده
stationary population	جمعیت ثابت
the crowd scattereal	جمعیت متفرق شد
the total population	همه جمعیت
underpopulation	کمبود جمعیت
urban population	جمعیت شهری
working population	جمعیت شاغل
young population	جمعیت جوان
to the cheers of [the crowd]	با تشویق [جمعیت]
people	تن [جمعیت شهری]
demographer	جمعیت شناس
demographic transition	گذار جمعیت
overpopulation	اضافه جمعیت
aging population	جمعیت سالمند
depopulation	تخلیه جمعیت
settled	جمعیت دار
social	جمعیت دوست
ruck	جمعیت وازدحام
demography	جمعیت نگاری
rucks	جمعیت وازدحام
populated	جمعیت دار
demography	جمعیت شناسی
demotic distribution	توزیع جمعیت
peoples	جمعیت قوم
habitance	جمعیت سکنه
peopled	جمعیت قوم
habitancy	جمعیت سکنه
bikes	انبوه جمعیت
peopling	جمعیت قوم
depopulate	کم جمعیت کردن
people	جمعیت قوم
depopulated	کم جمعیت کردن
depopulates	کم جمعیت کردن
depopulating	کم جمعیت کردن
gregarious	جمعیت دوست گروه جو
The police held the crowd back.	پلیس جمعیت را عقب زد
A big crowd gathered.	جمعیت انبوهی جمع شد
zero population growth	رشد جمعیت صفر
demography	علم جمعیت شناسی
party	دسته متشکل جمعیت
flock	جمعیت دسته پرندگان
gangs	جمعیت تشکیل دادن
gang	جمعیت تشکیل دادن
flocking	جمعیت دسته پرندگان
flocked	جمعیت دسته پرندگان
flocks	جمعیت دسته پرندگان
demography	مطالعه مهاجرت جمعیت
gregariously	از روی جمعیت دوستی
populating	دارای جمعیت کردن
populates	دارای جمعیت کردن
populate	دارای جمعیت کردن
birth rate	ضریب افزایش جمعیت
birth rates	ضریب افزایش جمعیت
population planning	برنامه ریزی جمعیت
templar	عضو جمعیت فراماسون
doubling time of population	زمان دو برابر شدن جمعیت
slum	محلات پر جمعیت وپست شهر
The crowd was pressing against the gate .	جمعیت به درورودی فشار می دادند
ku kluxer	عضو جمعیت کوکلس کلان
groups	جمعیت گروه بندی کردن
the t. population	کلیه جمعیت همه مردم
group	جمعیت گروه بندی کردن
the total population	تمامی نفوس کلیه جمعیت
slums	محلات پر جمعیت وپست شهر
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house .	دم در سینما جمعیت موج می زند
She lost her husband in the crowd .	شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
A big crowd surged into the streets.	جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
There were some angry looks in the crowd .	قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
hidden momentum of population growth	به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
demand factors	جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
to crowd out	ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
conurbation	[ناحیه پر جمعیت پر از شهرک و شهر بزرگ]
He forced his way thru the crowd .	بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
grey friar	عضو جمعیت راهبان یادرویشان فرقه فرانسیس مقدس
bluestocking	منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
bluestockings	منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
pareto distribution	در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
hidden momentum of population growth	نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
town fog	نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
edict of emancipation	فرمانی که به تاریخ سوم مارس 1681 به وسیله الکساندر دوم امپراطور روسیه صادر و به موجب ان به "سرفها" یعنی ثلث جمعیت روسیه که فاقدازادی واقعی بودند
dynamic condition	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
malthusian law of population	نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد