English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (31 milliseconds)
English Persian
stack جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacked جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacks جمع اوری و منظم کردن وسایل
Other Matches
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovery بازیابی اخراجات جمع اوری وسایل
recoveries بازیابی اخراجات جمع اوری وسایل
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
eurhythmy ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
eurythmy ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
battlefield recovery اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
arrays منظم کردن
to set to rights منظم کردن
regularised منظم کردن
array منظم کردن
to set in order منظم کردن
regularising منظم کردن
regularizing منظم کردن
regularize منظم کردن
regularizes منظم کردن
regularises منظم کردن
regulater منظم کردن
shipshape منظم کردن
regularized منظم کردن
order منظم کردن
tidying پاکیزه منظم کردن
tidied پاکیزه منظم کردن
tidier پاکیزه منظم کردن
ranks اراستن منظم کردن
ranked اراستن منظم کردن
tidiest پاکیزه منظم کردن
tidies پاکیزه منظم کردن
rank اراستن منظم کردن
systemmatize منظم یامرتب کردن
shipshape مرتب کردن منظم
tidy پاکیزه منظم کردن
pick up کندن منظم کردن
proteranthy گل اوری قبل از برگ اوری
grades شیب منظم دادن تسطیح کردن
grade شیب منظم دادن تسطیح کردن
to kern a letter فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
fcc CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
canvass جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassed جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassing جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvasses جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
innovate نو اوری کردن
innovating نو اوری کردن
innovates نو اوری کردن
innovated نو اوری کردن
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
to marshal one's creditors صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
muster جمع اوری کردن
collects جمع اوری کردن
musters جمع اوری کردن
collect جمع اوری کردن
collecting جمع اوری کردن
marshalling جمع اوری کردن
collections جمع اوری کردن
marshall جمع اوری کردن
round on جمع اوری کردن
mustering جمع اوری کردن
collection جمع اوری کردن
to round up جمع اوری کردن
compile جمع اوری کردن
to beat up for جمع اوری کردن
compiled جمع اوری کردن
compiles جمع اوری کردن
get in جمع اوری کردن
culls جمع اوری کردن
culling جمع اوری کردن
culled جمع اوری کردن
cull جمع اوری کردن
recovers جمع اوری کردن
recovering جمع اوری کردن
mustered جمع اوری کردن
recover جمع اوری کردن
to put in mind یاد اوری کردن
mass جمع اوری کردن
masses جمع اوری کردن
massing جمع اوری کردن
to get in جمع اوری کردن
compiling جمع اوری کردن
raking جمع اوری کردن
rakes جمع اوری کردن
rake جمع اوری کردن
qualify منظم کردن کنترل کردن
qualifies منظم کردن کنترل کردن
roll up جمع اوری کردن تاسیسات
deposit collection جمع اوری کردن زباله ها
convocate احضارکردن جمع اوری کردن
raise money جمع اوری کردن پول
scrounge علیق جمع اوری کردن
scrounged علیق جمع اوری کردن
rally دوباره جمع اوری کردن
vernalize میوه اوری را تسریع کردن
scrounges علیق جمع اوری کردن
rallied دوباره جمع اوری کردن
rallies دوباره جمع اوری کردن
scrounging علیق جمع اوری کردن
muster احضار کردن جمع اوری کردن
mustering احضار کردن جمع اوری کردن
musters احضار کردن جمع اوری کردن
to gather up جمع اوری کردن اماده کردن
mustered احضار کردن جمع اوری کردن
levy مالیات بستن بر جمع اوری کردن
reaping جمع اوری کردن بدست اوردن
reaps جمع اوری کردن بدست اوردن
reap جمع اوری کردن بدست اوردن
ingross جمع اوری کردن نیروی خودی
reaped جمع اوری کردن بدست اوردن
ingross تحریر کردن جمع اوری نیروها
levies مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levying مالیات بستن بر جمع اوری کردن
grabble پهن نشستن جمع اوری کردن
reintegrate دوباره جمع اوری ومتحد کردن
levied مالیات بستن بر جمع اوری کردن
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
interviewed مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
to give پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
interview مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
canvass برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
interviewing مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
interviews مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
formulation تهیه جمع اوری فرمول بندی کردن
canvasses برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
grader ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
augmentation تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
camouflages استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
enhances تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhance تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
mounting سوار کردن وسایل
salvages اوراق کردن وسایل
salvage اوراق کردن وسایل
salvaged اوراق کردن وسایل
cryptodevice وسایل رمز کردن
salvaging اوراق کردن وسایل
directing اداره کردن روانه کردن وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
camouflage پنهان کردن وسایل جنگی
cannibalising محل اوراق کردن وسایل
cannibalize محل اوراق کردن وسایل
camouflages پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging پنهان کردن وسایل جنگی
cannibalized محل اوراق کردن وسایل
cannibalizes محل اوراق کردن وسایل
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
cannibalizing محل اوراق کردن وسایل
camouflaged پنهان کردن وسایل جنگی
hoist بلند کردن وسایل سنگین
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
cannibalises محل اوراق کردن وسایل
hoisted بلند کردن وسایل سنگین
cannibalised محل اوراق کردن وسایل
stack ردیف کردن وسایل و تجهیزات
stacked ردیف کردن وسایل و تجهیزات
juryrig سوار کردن موقت وسایل
hoists بلند کردن وسایل سنگین
stacks ردیف کردن وسایل و تجهیزات
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
cocooning اب بندی کردن درز وسایل هواپیما
pickup zone منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
sync حرف ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
sync بیت ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com