Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English
Persian
ingross
جمع اوری کردن نیروی خودی
Other Matches
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
friendliest
نیروی خودی
friendly
نیروی خودی
friendlies
نیروی خودی
friendlier
نیروی خودی
batteries
قرارداشتن یک مهره خودی بین مهره مهاجم خودی و شاه حریف
battery
قرارداشتن یک مهره خودی بین مهره مهاجم خودی و شاه حریف
line crosser
فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
squawking
در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
proteranthy
گل اوری قبل از برگ اوری
canvassing
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassed
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvasses
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvass
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
innovate
نو اوری کردن
innovates
نو اوری کردن
innovating
نو اوری کردن
innovated
نو اوری کردن
masses
جمع اوری کردن
collection
جمع اوری کردن
cull
جمع اوری کردن
recover
جمع اوری کردن
massing
جمع اوری کردن
to put in mind
یاد اوری کردن
marshalling
جمع اوری کردن
get in
جمع اوری کردن
to round up
جمع اوری کردن
to beat up for
جمع اوری کردن
collections
جمع اوری کردن
compiles
جمع اوری کردن
musters
جمع اوری کردن
muster
جمع اوری کردن
to get in
جمع اوری کردن
culling
جمع اوری کردن
compile
جمع اوری کردن
culls
جمع اوری کردن
marshall
جمع اوری کردن
compiled
جمع اوری کردن
round on
جمع اوری کردن
collects
جمع اوری کردن
compiling
جمع اوری کردن
collecting
جمع اوری کردن
collect
جمع اوری کردن
mustered
جمع اوری کردن
recovering
جمع اوری کردن
mustering
جمع اوری کردن
mass
جمع اوری کردن
raking
جمع اوری کردن
recovers
جمع اوری کردن
rakes
جمع اوری کردن
culled
جمع اوری کردن
rake
جمع اوری کردن
convocate
احضارکردن جمع اوری کردن
rallies
دوباره جمع اوری کردن
vernalize
میوه اوری را تسریع کردن
rallied
دوباره جمع اوری کردن
raise money
جمع اوری کردن پول
scrounges
علیق جمع اوری کردن
scrounging
علیق جمع اوری کردن
scrounged
علیق جمع اوری کردن
deposit collection
جمع اوری کردن زباله ها
rally
دوباره جمع اوری کردن
scrounge
علیق جمع اوری کردن
roll up
جمع اوری کردن تاسیسات
mustering
احضار کردن جمع اوری کردن
mustered
احضار کردن جمع اوری کردن
musters
احضار کردن جمع اوری کردن
to gather up
جمع اوری کردن اماده کردن
muster
احضار کردن جمع اوری کردن
reintegrate
دوباره جمع اوری ومتحد کردن
reaping
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaped
جمع اوری کردن بدست اوردن
reap
جمع اوری کردن بدست اوردن
stacks
جمع اوری و منظم کردن وسایل
reaps
جمع اوری کردن بدست اوردن
stacked
جمع اوری و منظم کردن وسایل
grabble
پهن نشستن جمع اوری کردن
levied
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levies
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
ingross
تحریر کردن جمع اوری نیروها
levying
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levy
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
stack
جمع اوری و منظم کردن وسایل
interviews
مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
canvassing
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
interviewing
مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
canvasses
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
interviewed
مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
interview
مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
formulation
تهیه جمع اوری فرمول بندی کردن
canvassed
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
to give
پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
canvass
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
friendly
خودی
friendlies
خودی
friendliest
خودی
friendlier
خودی
home
زمین خودی
familiar
مانوس خودی
friendly forces
نیروهای خودی
internal heating
گرمایش خودی
homeling
بازیگر خودی
relative
خودی نسبی
blue forces
نیروهای خودی
upcourt
سبد خودی
own goals
گل به دروازه خودی
spontaneous
خود به خودی
own goal
گل به دروازه خودی
spontaneity
خود به خودی
chicks
هواپیمای خودی
friendly state
کشور خودی
in group
گروه خودی
homes
زمین خودی
insider
خودی خودمانی
self directed
پیش خودی
insiders
خودی خودمانی
we group
گروه خودی
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
spontaneous remission
بهبود خود به خودی
spontaneous recovery
بهبود خود به خودی
To assert oneself . To display ones merit .
خودی را نشان دادن
interference
مزاحمت مهرههای خودی شطرنج
critical build up resistance
مقاومت بحرانی برای تحریک خودی
shore duty
ماموریت کار در ساحل یاپایگاه خودی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
compressive strength
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
smoke screen
پرده پوشش دودبرای استتار یکانهای خودی
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
positive control
کنترل عملی عبور و مرورهواپیماهای خودی در فضای هوایی
mix up, caution
موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
warned protected
قابلیت حفافت نیروهای خودی در مقابل انفجار اتمی
short round
گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
hit the spot
<idiom>
نیروی تازه وارد کردن
man power leveling
یکنواخت کردن نیروی انسانی
icing
ضربه خطای مدافع از نیمه زمین خودی به خط دروازه حریف
warned exposed
قابلیت اسیب پذیری نیروهای خودی نسبت به انفجار اتمی
glide
پرواز کردن بدون نیروی موتور
To consume all ones energy .
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
glided
پرواز کردن بدون نیروی موتور
glides
پرواز کردن بدون نیروی موتور
eviscerate
خالی کردن نیروی چیزی راگرفتن
refreshes
نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh
نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshed
نیروی تازه دادن تقویت کردن
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
stockpile
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiling
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiled
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiles
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
dispatch route
جاده تحت کنترل خودی درزمان مشخص مسیر اعزام پرسنل
impulsiveness
امادگی برای کار کردن یا نیروی انی
man handle
با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
aerodynamic blockage thrust reverser
وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
trapdoor
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoors
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
regroup
جمع شدن جمع اوری کردن
regrouped
جمع شدن جمع اوری کردن
regrouping
جمع شدن جمع اوری کردن
regroups
جمع شدن جمع اوری کردن
squawked
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawk
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawks
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
hovering acts
قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
manipulative deception
تغییر فرکانس یا دستکاری دروسایل فرستنده خودی برای گول زدن دشمن فریب رادیویی عمدی
foot pound
مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
antirecovery device
ضامن ضد جمع اوری مین ضامن ضد باز و بسته کردن مین
collect
جمع اوری کردن جمع کردن
collects
جمع اوری کردن جمع کردن
collecting
جمع اوری کردن جمع کردن
touchdowns
حالت فرود امدن توپ درمنطقه خودی کسب 6 امتیازبا بردن توپ به ان سوی خط دروازه حریف
touchdown
حالت فرود امدن توپ درمنطقه خودی کسب 6 امتیازبا بردن توپ به ان سوی خط دروازه حریف
enemy alien
طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
rivalry
هم اوری
supplementation
پس اوری
competitions
هم اوری
rivalries
هم اوری
competition
هم اوری
reproductions
هم اوری
supplementation
هم اوری
reproduction
هم اوری
boring
ملال اوری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com