English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (7 milliseconds)
English Persian
declaration statement جمله تعریفی
definiens جمله تعریفی
Other Matches
exponential تعریفی
definitional equation رابطه تعریفی
definitional equation معادله تعریفی
topic sentence جمله سرسطر جمله عنوان
My French is not up to much. فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
He is in a bad way (poor circumstances). وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
comprising <prep.> از جمله
amongst از جمله
term جمله
sentence جمله
terming جمله
outright جمله
mongst از جمله
among the rest از ان جمله
inclusive of <prep.> از جمله
including <prep.> از جمله
outrightly جمله
termed جمله
sentencing جمله
sentence جمله
sentences جمله
diction جمله بندی
verbiage [American English] جمله بندی
sentence fragment جمله جزء
residual term جمله باقیمانده
one word sentence جمله تک واژهای
residual term جمله پسماند
word choice جمله بندی
wording جمله بندی
choice of words جمله بندی
error term جمله خطا
statement label برچسب جمله
executable statement جمله اجرایی
final term جمله نهایی
sentence adverb قید جمله ای
wordage جمله بندی
control statement جمله کنترلی
totaling جمله سرجمع
loose sentence جمله بیربط
compound statement جمله مرکب
stochastic term جمله تصادفی
an involed sentence جمله پیچدار
assignment statement جمله جایگزینی
term جمله عبارت
double talk جمله دو پهلو
term جمله [ریاضی]
mathematical term جمله [ریاضی]
parenthesis جمله معترضه
totals جمله سرجمع
totalling جمله سرجمع
totalled جمله سرجمع
totaled جمله سرجمع
total جمله سرجمع
periods جمله کامل
term جمله طیفی
termed جمله عبارت
termed جمله طیفی
provisos جمله شرطی
period جمله کامل
proviso جمله شرطی
middling جمله مشترک
clauses جزئی از جمله
clause جزئی از جمله
terming جمله عبارت
terming جمله طیفی
reporter جمله ساز نویسنده ناصادق
sentence completion test ازمون تکمیل جمله
subroutine reentry ورود جمله به زیرروال
term symbol نشانه جمله طیفی
period نقطه پایان جمله
parse جمله راتجزیه کردن
job control statement جمله کنترل کار
parsed جمله راتجزیه کردن
impresa نشانه جمله شعاری
parses جمله راتجزیه کردن
punch line جمله اساسی واصلی
punch-line جمله اساسی واصلی
punch-lines جمله اساسی واصلی
full point نقطه پایان جمله
job control statement جمله کنترل برنامه
colloquialisms جمله مرسوم درگفتگو
monomial دارای فقط یک جمله
nonexecutable statement جمله غیر اجرایی
colloquialism جمله مرسوم درگفتگو
periods نقطه پایان جمله
armless <adj.> بی بازو [در آخر جمله می آید]
saws لغت یا جمله ضرب المثل
sawing لغت یا جمله ضرب المثل
sawed لغت یا جمله ضرب المثل
saw لغت یا جمله ضرب المثل
restrictive جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
predicatively بطور غیرمستقیم در خبر جمله
the difference between the consecutive terms اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
sign of aggregation علائم مخصوص جمله جبری
phraseologist جمله ساز نویسنده ناصادق
pragmatism مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
The sentence doesnt convey the meaning. این جمله معنی رانمی رساند
vinculum خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
parses اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
parse اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
cat-and-dog <adj.> <idiom> پر جنگ و جدال [در آخر جمله می آید]
to pad a sentence جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
How can I make such pilot چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
half long حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
geometric mean فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
tag line جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
insert افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
approachable [accessible to most people] همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
approachable [accessible to most people] هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
inserting افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
other than [usually used in negative sentences] <adv.> به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
inserts افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
approachable [accessible to most people] کمک کننده [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
augmentation افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
transversal اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
do این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
cabling نموداری که محل کابلها را در یک اداره نشان میدهد از جمله نقاط اتصال را
prepositional phrase بخشی از جمله که با حرف اغازگرد دو خاصیت صفت یاقیدیا اسم راپیداکند
one for one مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
recursive equations معادلاتی که بعضی از جملات در انهاتکرار شده و هر معادله نسبت به معادله قبلی فقط یک جمله اضافی دارد
delivered duty paid یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
mathematical school مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
wording جمله بندی کلمه بندی
rose motif نگاره گل رز [در فرش های مختلف ایرانی از انواع گل رز از جمله طرح گل فرنگ، طرح درختی، طرح باغی، طرح گل و بوته استفاده می شود.]
rug condition [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com