English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
English Persian
one word sentence جمله تک واژهای
Other Matches
to pause upon a word روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
topic sentence جمله سرسطر جمله عنوان
lexical واژهای
halophrastic language زبان تک واژهای
to p an element to a word جزئی از سر واژهای دراوردن
pseudochromesth رنگ بینی کاذب واژهای
to insert a letter in a word حرفی را در میان واژهای جادادن
keyword macro درشت دستور کلید واژهای
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
nonce word واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
an inseparable prefix سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
parasyntheton واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
soever واژهای که انراپس صفتی که what or how پیش ازان امده باشد میاورند
oxytone واژهای که این نشان روی هجای واپسین ان واقع شود
sentence جمله
mongst از جمله
outrightly جمله
outright جمله
termed جمله
terming جمله
including <prep.> از جمله
inclusive of <prep.> از جمله
sentences جمله
sentencing جمله
comprising <prep.> از جمله
sentence جمله
term جمله
among the rest از ان جمله
amongst از جمله
definiens جمله تعریفی
error term جمله خطا
executable statement جمله اجرایی
final term جمله نهایی
loose sentence جمله بیربط
residual term جمله پسماند
residual term جمله باقیمانده
sentence fragment جمله جزء
term جمله [ریاضی]
verbiage [American English] جمله بندی
diction جمله بندی
statement label برچسب جمله
stochastic term جمله تصادفی
wordage جمله بندی
sentence adverb قید جمله ای
choice of words جمله بندی
word choice جمله بندی
wording جمله بندی
mathematical term جمله [ریاضی]
declaration statement جمله تعریفی
middling جمله مشترک
totalled جمله سرجمع
totalling جمله سرجمع
totals جمله سرجمع
parenthesis جمله معترضه
total جمله سرجمع
double talk جمله دو پهلو
provisos جمله شرطی
clause جزئی از جمله
term جمله عبارت
term جمله طیفی
termed جمله عبارت
termed جمله طیفی
terming جمله عبارت
terming جمله طیفی
clauses جزئی از جمله
totaling جمله سرجمع
period جمله کامل
an involed sentence جمله پیچدار
assignment statement جمله جایگزینی
compound statement جمله مرکب
periods جمله کامل
control statement جمله کنترلی
totaled جمله سرجمع
proviso جمله شرطی
parses جمله راتجزیه کردن
subroutine reentry ورود جمله به زیرروال
parsed جمله راتجزیه کردن
parse جمله راتجزیه کردن
monomial دارای فقط یک جمله
full point نقطه پایان جمله
reporter جمله ساز نویسنده ناصادق
period نقطه پایان جمله
impresa نشانه جمله شعاری
term symbol نشانه جمله طیفی
periods نقطه پایان جمله
colloquialism جمله مرسوم درگفتگو
nonexecutable statement جمله غیر اجرایی
colloquialisms جمله مرسوم درگفتگو
job control statement جمله کنترل برنامه
job control statement جمله کنترل کار
punch-lines جمله اساسی واصلی
sentence completion test ازمون تکمیل جمله
punch line جمله اساسی واصلی
punch-line جمله اساسی واصلی
the difference between the consecutive terms اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
armless <adj.> بی بازو [در آخر جمله می آید]
sawed لغت یا جمله ضرب المثل
phraseologist جمله ساز نویسنده ناصادق
saws لغت یا جمله ضرب المثل
sign of aggregation علائم مخصوص جمله جبری
saw لغت یا جمله ضرب المثل
restrictive جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
predicatively بطور غیرمستقیم در خبر جمله
sawing لغت یا جمله ضرب المثل
The sentence doesnt convey the meaning. این جمله معنی رانمی رساند
How can I make such pilot چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
parses اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
vinculum خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
parsed اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parse اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
cat-and-dog <adj.> <idiom> پر جنگ و جدال [در آخر جمله می آید]
to pad a sentence جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
tag line جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
insert افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserting افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
half long حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
inserts افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
geometric mean فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
other than [usually used in negative sentences] <adv.> به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
approachable [accessible to most people] همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
approachable [accessible to most people] هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
approachable [accessible to most people] کمک کننده [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
augmentation افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
transversal اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
do این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
cabling نموداری که محل کابلها را در یک اداره نشان میدهد از جمله نقاط اتصال را
prepositional phrase بخشی از جمله که با حرف اغازگرد دو خاصیت صفت یاقیدیا اسم راپیداکند
one for one مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
recursive equations معادلاتی که بعضی از جملات در انهاتکرار شده و هر معادله نسبت به معادله قبلی فقط یک جمله اضافی دارد
delivered duty paid یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
mathematical school مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
wording جمله بندی کلمه بندی
rose motif نگاره گل رز [در فرش های مختلف ایرانی از انواع گل رز از جمله طرح گل فرنگ، طرح درختی، طرح باغی، طرح گل و بوته استفاده می شود.]
rug condition [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com