Dictiornary-Farsi | جمله مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
middling	جمله مشترک


Other Matches

topic sentence	جمله سرسطر جمله عنوان
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
inclusive of <prep.>	از جمله
term	جمله
among the rest	از ان جمله
amongst	از جمله
sentence	جمله
terming	جمله
including <prep.>	از جمله
termed	جمله
outrightly	جمله
outright	جمله
comprising <prep.>	از جمله
sentence	جمله
mongst	از جمله
sentences	جمله
sentencing	جمله
wordage	جمله بندی
sentence adverb	قید جمله ای
clause	جزئی از جمله
loose sentence	جمله بیربط
terming	جمله طیفی
clauses	جزئی از جمله
stochastic term	جمله تصادفی
terming	جمله عبارت
termed	جمله طیفی
one word sentence	جمله تک واژهای
parenthesis	جمله معترضه
double talk	جمله دو پهلو
term	جمله عبارت
residual term	جمله باقیمانده
term	جمله طیفی
termed	جمله عبارت
sentence fragment	جمله جزء
statement label	برچسب جمله
an involed sentence	جمله پیچدار
final term	جمله نهایی
executable statement	جمله اجرایی
error term	جمله خطا
choice of words	جمله بندی
assignment statement	جمله جایگزینی
residual term	جمله پسماند
verbiage [American English]	جمله بندی
wording	جمله بندی
compound statement	جمله مرکب
definiens	جمله تعریفی
declaration statement	جمله تعریفی
proviso	جمله شرطی
diction	جمله بندی
provisos	جمله شرطی
control statement	جمله کنترلی
word choice	جمله بندی
term	جمله [ریاضی]
mathematical term	جمله [ریاضی]
periods	جمله کامل
totalling	جمله سرجمع
total	جمله سرجمع
totaling	جمله سرجمع
totaled	جمله سرجمع
totalled	جمله سرجمع
period	جمله کامل
totals	جمله سرجمع
nonexecutable statement	جمله غیر اجرایی
term symbol	نشانه جمله طیفی
punch-lines	جمله اساسی واصلی
punch-line	جمله اساسی واصلی
periods	نقطه پایان جمله
subroutine reentry	ورود جمله به زیرروال
punch line	جمله اساسی واصلی
job control statement	جمله کنترل برنامه
parses	جمله راتجزیه کردن
parsed	جمله راتجزیه کردن
parse	جمله راتجزیه کردن
monomial	دارای فقط یک جمله
job control statement	جمله کنترل کار
period	نقطه پایان جمله
colloquialism	جمله مرسوم درگفتگو
impresa	نشانه جمله شعاری
colloquialisms	جمله مرسوم درگفتگو
sentence completion test	ازمون تکمیل جمله
full point	نقطه پایان جمله
reporter	جمله ساز نویسنده ناصادق
armless <adj.>	بی بازو [در آخر جمله می آید]
sawed	لغت یا جمله ضرب المثل
saws	لغت یا جمله ضرب المثل
sawing	لغت یا جمله ضرب المثل
saw	لغت یا جمله ضرب المثل
restrictive	جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
predicatively	بطور غیرمستقیم در خبر جمله
phraseologist	جمله ساز نویسنده ناصادق
sign of aggregation	علائم مخصوص جمله جبری
the difference between the consecutive terms	اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
cat-and-dog <adj.> <idiom>	پر جنگ و جدال [در آخر جمله می آید]
to pad a sentence	جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
vinculum	خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
parses	اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed	اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
The sentence doesnt convey the meaning.	این جمله معنی رانمی رساند
How can I make such pilot	چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
word order	ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
parse	اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
approachable [accessible to most people]	همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
insert	افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserting	افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
geometric mean	فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
approachable [accessible to most people]	هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
tag line	جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
other than [usually used in negative sentences] <adv.>	به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
half long	حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
inserts	افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
transversal	اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
augmentation	افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
approachable [accessible to most people]	کمک کننده [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
do	این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
prepositional phrase	بخشی از جمله که با حرف اغازگرد دو خاصیت صفت یاقیدیا اسم راپیداکند
cabling	نموداری که محل کابلها را در یک اداره نشان میدهد از جمله نقاط اتصال را
conjoint	مشترک
commoners	مشترک
subscriber	مشترک
subscribers	مشترک
common	مشترک
participants	مشترک
participant	مشترک
commonality	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
senses	حس مشترک
commonalities	مشترک
sense	حس مشترک
joint	مشترک
held in common	مشترک
party lines	خط مشترک
sensed	حس مشترک
commonest	مشترک
intercommon	حق مشترک
party line	خط مشترک
common user	مشترک
joint account	حساب مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
mutual debts	دیون مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
halvers	نیمه مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
coefficient	عامل مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
intersection	فصل مشترک
EEC	بازار مشترک
rachis	دیرک مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
mutual interests	منافع مشترک
coefficients	عامل مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint command	یکان مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
joint products	محصولات مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint services	خدمات مشترک
trunk circuit	معبر مشترک
joint shares	سهام مشترک
joint staff	ستاد مشترک
jointly owned property	مال مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
joint zone	منطقه مشترک
synergy	عمل مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint costs	هزینه مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
joint supply	عرضه مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint exercise	مانور مشترک
joint force	نیروی مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
line termination circuit	اتصال مشترک
tenancy in common	استیجار مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
party line	مرز مشترک
collaboration	همکاری مشترک
cooperation	همکاری مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
collective	مشترک عمومی
interfaces	سطح مشترک
factor	عامل مشترک
interfaces	وجه مشترک
party lines	مرز مشترک