Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
spiritualization
جنبه روحانی دادن به
Other Matches
despiritualize
فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
politick
جنبه سیاسی دادن به
laicize
جنبه عامیانه دادن به
personalize
جنبه شخصی دادن به
sinify
جنبه چینی دادن
politicizing
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicization
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicized
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicize
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicising
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicises
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicised
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizes
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
impropriate
حرام کردن بدست غیر روحانی دادن
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
commercialize
بصورت تجارتی دراوردن جنبه تجارتی دادن به
sederunt
جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
sinicize
جنبه چینی دادن چینی کردن
leers
جنبه
leering
جنبه
leer
جنبه
aspects
جنبه
leered
جنبه
aspect
جنبه
self
شخصیت جنبه
sights
جنبه چشم
provisionality
جنبه موقتی
pro
جنبه مثبت
perspectives
جنبه فکری
perspective
جنبه فکری
sight
جنبه چشم
forte
جنبه قوی
fortes
جنبه قوی
ambivalence
دارای دو جنبه
pro-
جنبه مثبت
prospecting
پیش بینی جنبه
prospects
پیش بینی جنبه
rheostat
جنبه مقاومت الکتریکی
prospected
پیش بینی جنبه
mysteriousness
جنبه سری مرموزیت
materiality
جنبه مادی ضرورت
phased
اهله قمر جنبه
pragmatism
جنبه عملی قطعیت
prospect
پیش بینی جنبه
phases
اهله قمر جنبه
phase
اهله قمر جنبه
There are two sides to every question .
<proverb>
هر مساله ای دو جنبه دارد.
the reverse of the medal
طرف یا جنبه دیگر موضوع
specify
جنبه خاصی قائل شدن برای
specifying
جنبه خاصی قائل شدن برای
specifies
جنبه خاصی قائل شدن برای
anthropomorphism
قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
c
استفاده مشابه از کامپیوتر در هر جنبه طراحی و ساخت
anthropomorphize
جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
The pros and cons ( of something ) .
جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
etherean
روحانی
spiritualist
روحانی
ethereal
روحانی
clergymen
روحانی
spiritually
روحانی
marabou
روحانی
heavenly
روحانی
clergyman
روحانی
spiritualists
روحانی
herdsman
روحانی
sacred
روحانی
marabout
روحانی
anagogic
روحانی
spiritual
روحانی
unworldly
روحانی
herdsmen
روحانی
unwordly
روحانی
unfrocked
روحانی
qui tam action
دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
coroners
هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
coroner
هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
pater
پدر روحانی
residentiary
روحانی مقیم
pastorate
پیشوایی روحانی
laywoman
زن غیر روحانی
charisma
جذبه روحانی
spiritual
روحانی معنوی
prelacy
حکومت روحانی
heavenliness
روحانی الوهیت
temporal
غیر روحانی
perdition
مرگ روحانی
lays
غیر روحانی
lay
غیر روحانی
hymn
سرود روحانی
copartnership
ردای روحانی
hierarch
رئیس روحانی
etherealize
روحانی کردن
hymns
سرود روحانی
spiritualize
روحانی کردن
spirituality
عالم روحانی
padres
پدر روحانی
spirilual nutriment
غذای روحانی
padre
پدر روحانی
pastor
پیشوای روحانی
pastors
پیشوای روحانی
kenosis
اعتقادباینکه مسیح بصورت ادمی جنبه خدایی را ازخوددورساخته است
wiser
کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
wisest
کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
wise
کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
subdeacon
معاون گماشته روحانی
inquisitional
وابسته به دادگاه روحانی
deconsecrate
غیر روحانی کردن
raptures
وجد روحانی ربایش
religious
تارک دنیا روحانی
twice born
تولدتازه روحانی یافته
hiearchic
وابسته به سران روحانی
rapture
وجد روحانی ربایش
secular songs
سرودهای غیر روحانی
gnosticism
فلسفه عرفانی یا روحانی
apostle
عالیترین مرجع روحانی
heaven
خدا عالم روحانی
secularises
غیر روحانی کردن
goddaughter
دختر خواندهی روحانی
goddaughters
دختر خواندهی روحانی
spirituous
دارای حالت روحانی
heavens
خدا عالم روحانی
raptures
شعف وخلسه روحانی
priest
روحانی کشیشی کردن
priests
روحانی کشیشی کردن
secularised
غیر روحانی کردن
secularize
غیر روحانی کردن
secularized
غیر روحانی کردن
secularizes
غیر روحانی کردن
secularizing
غیر روحانی کردن
laicism
غیر روحانی بودن
pneumatology
مبحث موجودات روحانی
apostles
عالیترین مرجع روحانی
secularising
غیر روحانی کردن
rapture
شعف وخلسه روحانی
layman
شخص غیر روحانی
laymen
شخص غیر روحانی
disfrock
ازکسوت روحانی خارج شدن
defrock
خلع کسوت روحانی کردن
spiritual
غیر مادی بطور روحانی
reborn
تغییر حالت روحانی یافته
charism
عطیه الهی جذبه روحانی
laity
مردم غیر روحانی ناشی
unfrock
از کسوت روحانی خارج شدن
regenerated
زندگی تازه و روحانی یافته
gnostic
دارای اسرار روحانی نهانی
minor order
صفوف روحانی پایین درجه
gnosis
دانش رازهای روحانی عرفان
regenerate
زندگی تازه و روحانی یافته
regenerates
زندگی تازه و روحانی یافته
regenerating
زندگی تازه و روحانی یافته
western european union
ایتالیا المان غربی که در سال 5591 به وجود امدو بیشتر جنبه نظامی دارد
revest
جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
laicize
بصورت غیر روحانی یا غیرعلمی در اوردن
officiant
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
hierarchies
حکومت ودرجه بندی سران روحانی
hierarchy
حکومت ودرجه بندی سران روحانی
major seminary
دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
lay deacon
شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
primate of all england
سراسقف که بزرکترین مقام روحانی انگلیس را داراست
godmother
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
godmothers
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
coroners
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroner
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
hierarchies
گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
hierarchy
گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
simony
خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
godchildren
طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
godchild
طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
to take orders
منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
procuratrix
زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
churchwarden
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwardens
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
limitarian
کسیکه معتقد است بخش محدودی از مردم گیتی رستگاری روحانی خواهندداشت
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
presbytery
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbyteries
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
totems
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totem
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
real will
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
final act
سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
warsaw treaty
پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
psalms
سرود روحانی سرود
psalm
سرود روحانی سرود
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com