English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
To smuggle in to ( out of ) a country . جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
Other Matches
contraband کالای قاچاق محموله قاچاق
jetted بخارج پرتاب کردن
jets بخارج پرتاب کردن
jet بخارج پرتاب کردن
jetting بخارج پرتاب کردن
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
penetrate بداخل سرایت کردن
penetrated بداخل سرایت کردن
penetrates بداخل سرایت کردن
extradites مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
weft insertion [رد کردن پود بداخل چله]
inhale بداخل کشیدن استشمام کردن
ship water نفوذ کردن اب بداخل قایق
inhaled بداخل کشیدن استشمام کردن
inhaling بداخل کشیدن استشمام کردن
inhales بداخل کشیدن استشمام کردن
exclucivism بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
smuggles قاچاق کردن
smuggle قاچاق کردن
smuggling قاچاق کردن
innocent passage مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
androgen هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
estrogen هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود
erogenous ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
isogamete سلول جنسی که ازنظر شکل و کار از سلول جنسی جفت خود قابل تشخیص نیست
sex احساسات جنسی روابط جنسی
sexes احساسات جنسی روابط جنسی
spews بخارج ریختن
efflux پخش بخارج
effluxion جریان بخارج
spew بخارج ریختن
off از محلی بخارج
spewed بخارج ریختن
spewing بخارج ریختن
Burundi کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
exocrine بخارج تراوش کننده
effluent بخارج پخش کننده
efflux انتشار بخارج جریان
effluents بخارج پخش کننده
supinator عضله مدیره بخارج
supinate بخارج برگرداندن دست
provincialism اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
immigration مهاجرت بداخل
inrush هجوم بداخل
indrawn بداخل کشیده
inflow جریان بداخل
I am very much opposed to your going abroad. با رفتن شما بخارج سخت مخالفم
pervaded بداخل راه یافتن
pervade بداخل راه یافتن
pervading بداخل راه یافتن
adducent بداخل کشنده مقرب
pervades بداخل راه یافتن
propositioning پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositions پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
proposition پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
copulating مقاربت جنسی کردن
copulates مقاربت جنسی کردن
copulated مقاربت جنسی کردن
copulate مقاربت جنسی کردن
desexualization غیر جنسی کردن
boat کشیدن ماهی بداخل قایق
retrocede ازسطح خارج بداخل نفوذکردن
turn in بداخل پیچاندن برگرداندن به انبار
pigeon toed دارای پنجه خمیده بداخل
boats کشیدن ماهی بداخل قایق
unsex از خواص جنسی محروم کردن
attempting to commit rape شروع کردن به تجاوز جنسی
desex فاقد قوه جنسی کردن
desexualize فاقد قوه جنسی کردن
command sponsored dependent بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
The professor stepped into the classroom. استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
mate جفت گیری یاعمل جنسی کردن
mated جفت گیری یاعمل جنسی کردن
mates جفت گیری یاعمل جنسی کردن
dicker مبادله کردن پوست حیوانات معامله جنسی
ejection seat صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
pronate بداخل گرداندن روی چهار دست وپا خم شدن
free trade قاچاق
smuggling قاچاق
illicit قاچاق
roguishness قاچاق
contraband قاچاق
swindlingly به قاچاق
smuggled merchandise قاچاق
fistula زخم عمیقی که غالبابوسیله مجرای پیچاپیچی بداخل مربوط است
bootleg مشروب قاچاق
owler قاچاق فرست
swindlers قاچاق متقلب
swindler قاچاق متقلب
smuggled <adj.> <past-p.> قاچاق شده
bootlegged <adj.> <past-p.> قاچاق شده
stow away مسافر قاچاق
hovering acts قوانین ضد قاچاق
smuggled merchandise کالای قاچاق
smuggled goods کالای قاچاق
stowaways مسافر قاچاق
contraband of war قاچاق جنگی
stowaway مسافر قاچاق
poteen ویسکی قاچاق
contraband کالای قاچاق
oogamete سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
contrabanded goods اموال و اشیا قاچاق
drug trafficking قاچاق مواد مخدر
contraband تجارت قاچاق یاممنوع
rum running حمل مشروب قاچاق
blackleg ادم قاچاق و قمارباز
blacklegs ادم قاچاق و قمارباز
smuggling مرتکب قاچاق شدن
bottlegger فروشنده مشروب قاچاق
to pick up somebody [to find sexual partners] بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
import به کشور اوردن افهار کردن
revolutionises در کشور ایجاد شورش کردن
importing به کشور اوردن افهار کردن
imported به کشور اوردن افهار کردن
to emigrate [to] مهاجرت کردن [به] [به کشور دیگررفتن]
revolutionised در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizes در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizing در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionized در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionising در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionize در کشور ایجاد شورش کردن
still hunt ماهیگیری بطور قاچاق وغیرمجاز
deportation تبعید و بیرون کردن فردخارجی از کشور
speakeasy محل فروش مشروبات الکلی قاچاق
to face a serious problem for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to move one's operation offshore شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
nonaligned کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
rumrunner ادم یا قایق مخصوص حمل مشروبات قاچاق
racketeer از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
racketeers از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
vehicle used for migrant-smuggling operations خودرو استفاده شده برای عملیاتهای مهاجر قاچاق
contraband of war قاچاق اسلحه ومهمات جنگی و متفرعات ان از قبیل بنزین و لاستیک
endocrine غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو
to mount somebody با کسی مقاربت جنسی کردن [اصطلاح رکیک] [اصطلاح روزمره]
country cover diagram دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
expotriate به کشور دیگری تبعید کردن تبعید از وطن
bisexuals دو جنسی
gamic جنسی
unisexual یک جنسی
generic جنسی
sexual جنسی
bisexual دو جنسی
hermaphrodites دو جنسی
sex جنسی
hermaphrodite دو جنسی
homogeneity هم جنسی
kind جنسی
kindest جنسی
kinds جنسی
diclinous یک جنسی
road sense جنسی
unisex دو جنسی
sexes جنسی
ambisexual دو جنسی
sexual disorder اختلال جنسی
bisexuality دو گانگی جنسی
rape تجاوز جنسی
sexual maturity بلوغ جنسی
sexual offences جرائم جنسی
raped تجاوز جنسی
climax اوج جنسی
gynandromorphy ریخت دو جنسی
active algolagnia ازارگری جنسی
sexual delusion هذیان جنسی
climaxes اوج جنسی
sexual arousal برانگیختگی جنسی
sexual development رشد جنسی
sexual anomaly نابهنجاری جنسی
Y chromosomes کروموزوم جنسی
Y chromosome کروموزوم جنسی
sexiness جاذبه جنسی
deviation انحراف جنسی
impotence ناتوانی جنسی
lesbianism رابطه جنسی زن با زن
anaphrodisia بی میلی جنسی
sodomy انحراف جنسی
excitements برانگیختگی جنسی
sexual orientation گرایش جنسی
excitement برانگیختگی جنسی
gonad غده جنسی
gamete یاخته جنسی
Peeping Tom تماشاگر جنسی
autoeroticism خودانگیزی جنسی
autoerotism خودانگیزی جنسی
autosomal غیر جنسی
peepling tom تماشاگر جنسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com