Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
monomaia
جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
Other Matches
referenda
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
full power
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
what about
<idiom>
چطور(درمورد چیزی)
smoke out
<idiom>
درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
To be biased (prejudiced).
درمورد چیزی تعصب داشتن
bark up the wrong tree
<idiom>
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
let go
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
scatology
وسواس هرزه گویی وسواس نجاست
schizothymia
جنون همراه با خیال پرستی ومالیخولیا شبیه جنون جوانی
intraspecies
شامل گروه بخصوصی
it is particularly difficult
یک اشکال بخصوصی دارد
intraspecific
شامل گروه بخصوصی
bulbed cherrylock rivet
نوع بخصوصی پرچ کور
sectionalism
طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
unclassified
در ردیف بخصوصی قرار نگرفته
ward heeler
کارچاق کن سیاسی ناحیه بخصوصی
in the irons
سوار اسب بخصوصی شدن
Methodism
پیروی از متد یا روش بخصوصی
talk up
<idiom>
صحبت درمورد
career woman
زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
periods
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
period
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
stenophagous
تغذیه کننده از جانور یانوع بخصوصی
localization
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
career women
زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
stenohaline
زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
in on
<idiom>
اطلاعاتی داشتن درمورد
hold forth
<idiom>
صحبت کردن درمورد
whimsies
وسواس
maggot
وسواس
maggots
وسواس
whimsey
وسواس
humorousness
وسواس
scrupulousness
وسواس
humoursomeness
وسواس
whimsy
وسواس
whimsicality
وسواس
whimseys
وسواس
fantasy
وسواس
scrupulosity
وسواس
over caution
وسواس
scape
وسواس
crankiness
وسواس
whim
وسواس
whims
وسواس
freak
وسواس
freaks
وسواس
of no scruples
بی وسواس
fantasies
وسواس
soil conservation
مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی
get wise to something/somebody
<idiom>
درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
use one's head/bean/noodle/noggin
<idiom>
عمیقا فکر کردن درمورد
get the goods on someone
<idiom>
فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
finicality
دیرپسندی وسواس
accuracy compulsion
وسواس دقت
ablutomania
وسواس شستشو
hyperprosessis
وسواس دقت
he has a maggot in his head
وسواس دارد
whim wham
خیال وسواس
meticulosity
وسواس در دقت
finically
ازروی وسواس
obsession
وسواس فکری
obsessions
وسواس فکری
reptition compulstion
وسواس تکرار
hyperprosexia
وسواس دقت
compulsion
وسواس عملی
delire du toucher
وسواس لمس
scrupulously
از روی وسواس
trichotillomania
وسواس مو کنی
arithmomania
وسواس اعداد
onomatomania
وسواس کلامی
scrupulousy
از روی وسواس
scruple
وسواس داشتن
compulsions
وسواس عملی
but for income
قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
give someone the benefit of the doubt
<idiom>
همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
food for thought
<idiom>
درمورد چیز باارزش فکر کردن
search one's soul
<idiom>
کنکاش کردن درمورد بی گناهی کسی
freeboard
حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
obsession
فکر دائم وسواس
obsessions
فکر دائم وسواس
bays
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
baying
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bayed
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bay
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
perverse verdict
درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
To be patient with someone .
درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
tie up
<idiom>
تمام مدت درمورد کسی حرف زدن
We must inquire into this matter.
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
obsessive compulsive state
حالت وسواس فکری- عملی
the freak takes him
وسواس میگیردش وسواسش میگیرد
scruple
نهی اخلاقی وسواس باک
context sensitive help key
کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
achloropsia
نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
I have been deceived in you .
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
valetudinarianism
احساس ضعف و سستی وسواس سلامتی
aerostatics
علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
demarche
عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
target dossiers
پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
purists
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purist
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
insanity
جنون
madness
جنون
lunacy
جنون
mental a
جنون
dementia
جنون
psychosis
جنون
hydromania
جنون اب
dt's
جنون خمری
insanely
از روی جنون
permanent insanity
جنون دائم
catatonia
نوعی جنون
dromomania
جنون مسافرت
f. of love
جنون عشق
amok
درحال جنون
maniaphobia
جنون هراسی
lunes
حمله جنون
lyssophobia
جنون هراسی
erotomania
جنون جنسی
delirium tremens
جنون الکلی
dipsomania
جنون الکلی
tarantism
جنون رقص
kleptomania
جنون دزدی
to d.
تاسر حد جنون
run mad
به جنون مبتلاشدن
perdiodical insanity
جنون ادواری
foolishly
جنون امیز
oniomania
جنون خرید
folie a deux
جنون دو نفری
hypomania
جنون خفیف
peregrinomany
جنون سفر
dementia praecox
جنون جوانی
schizophrenia
جنون جوانی
hebephrenia
جنون جوانی
lattah
جنون لاتا
latah
جنون لاتا
nymphomania
جنون شهوانی زن
kleptomania
جنون سرقت
oenomania
جنون خمری
dementia praecox
جنون زودرس
jimjams
جنون خمری
cw system
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
satyriasis
جنون شهوانی مرد
pyromania
جنون ایجاد حریق
hypomanic
دارای جنون خفیف
lunes
حرکات جنون امیز
germanomania
جنون المان مابی
gallomania
جنون فرانسوی مابی
bibliomania
جنون کتاب دوستی
frenzied rage
خشم جنون امیز
mythomania
جنون دروغ یا اغراق گویی
kleptamaniac
کسی که جنون دزدی دارد
gone amok
جنون آنی
[روان شناسی]
running amok
جنون آنی
[روان شناسی]
amuck
جنون آنی
[روان شناسی]
amok
جنون آنی
[روان شناسی]
frenzy
جنون انی دیوانه کردن
balletomania
عشق یا جنون نسبت به بالت
hypochondriacal
دچار جنون افسردگی- تهیگاهی
coroners
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroner
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
subschema
زیرمجموعه با تغییر شکل دیدگاه منطقی از شمای پایگاه داده که مورد نیاز برنامه کاربردی استفاده کننده بخصوصی میباشدزیرشمای
amuck
جنون آدم کشی
[روان شناسی]
amok
جنون آدم کشی
[روان شناسی]
running amok
جنون آدم کشی
[روان شناسی]
gone amok
جنون آدم کشی
[روان شناسی]
schizo
شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
pan-
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
psychokinesis
عملیات جنون امیز در اثراختلالات فکری وروانی
manic-depressives
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressive
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic depressive
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
general paresis
جنون و فلج حاصل در اثرضایعات سیفلیسی مغز
immunity
به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
frenzied attacker
فرد دچار جنون آدم کشی
[روان شناسی]
person running amok
فرد دچار جنون آدم کشی
[روان شناسی]
amuck
یک نوع جنون دراثرمرض مالاریا که منجر به خودکشی میشود
nympholepsy
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
paranoia
جنون ایجاد سوء ذن شدید و هذیان گویی و فقدان بصیرت
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
nymphomanic
دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com