Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 302 (14 milliseconds)
English
Persian
back
جهت مخالف جلو
backs
جهت مخالف جلو
Search result with all words
impolitic
مخالف مصلحت
impolitic
مخالف رویه صحیح
against
مخالف
counterclockwise
درجهت مخالف حرکت عقربه ساعت
pull
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
alien
مخالف
aliens
مخالف
dissenter
مخالف ناراضی
dissenters
مخالف ناراضی
unusual
غریب مخالف عادت
contradiction
مخالف
contradictions
مخالف
with
مخالف
fold
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folded
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folds
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
lob
ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobbed
ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobbing
ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobs
ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
anti-Semitic
مخالف نژاد سامی
upstream
مخالف جریان رودخانه
objection
مخالفت استدلال مخالف
objections
مخالفت استدلال مخالف
counter-
پیشوندی به معنای مخالف یاضد
kestrel
چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
kestrels
چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
illicit
نا مشروع مخالف مقررات
antagonism
هم اوری اصل مخالف
hostile
مخالف
vice versa
در جهت مخالف
converse
مخالف
conversed
مخالف
converses
مخالف
conversing
مخالف
abstemious
مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
illegal
مخالف قانون
illegal
آنچه قانونی نیست یا مخالف قانون و قوانین باشد
diverse
مختلف مخالف
paradox
عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
paradoxes
عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
reluctance
بیزاری مخالف
veto
رای مخالف
veto
رای مخالف دادن
vetoed
رای مخالف
vetoed
رای مخالف دادن
vetoes
رای مخالف
vetoes
رای مخالف دادن
vetoing
رای مخالف
vetoing
رای مخالف دادن
inverse
تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
anti-
به معنای "مخالف "
contrary
مخالف
irreconcilable
مخالف
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
contradictory
مخالف
averse
مخالف
opposing
مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
adversaries
مخالف
adversary
مخالف
anti semitism
مخالف با یهودیان
anti-Semitism
مخالف با یهودیان
reverse
شکستنی مخالف
reverse
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverse
حرکت در جهت مخالف
reversed
شکستنی مخالف
reversed
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reversed
حرکت در جهت مخالف
reverses
شکستنی مخالف
reverses
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverses
حرکت در جهت مخالف
reversing
شکستنی مخالف
reversing
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reversing
حرکت در جهت مخالف
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
contradict
مخالف بودن با
contradicted
مخالف بودن با
contradicts
مخالف بودن با
blackball
رای مخالف دادن
blackballed
رای مخالف دادن
blackballing
رای مخالف دادن
blackballs
رای مخالف دادن
antagonised
مخالف کردن
antagonises
مخالف کردن
antagonising
مخالف کردن
antagonize
مخالف کردن
antagonized
مخالف کردن
antagonizes
مخالف کردن
antagonizing
مخالف کردن
indulge
مخالف نبودن رها ساختن
indulged
مخالف نبودن رها ساختن
indulges
مخالف نبودن رها ساختن
indulging
مخالف نبودن رها ساختن
adverse
مخالف
no
منفی مخالف
con
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
Other Matches
antisocial
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
conflicting
مخالف
unfavorable
مخالف
dissenting
مخالف
opponents
مخالف
oppositionist
ضد مخالف
contrariant
مخالف
contrary to
مخالف
controvertist
مخالف
foes
مخالف
foe
مخالف
dissidents
مخالف
inadvisable
مخالف
non content
مخالف
gyaku
مخالف
gainst
مخالف
gainsayer
مخالف
dissidence
مخالف
antagonist
مخالف
oppositive
مخالف
oppugner
مخالف
out of keeping
مخالف
antagonists
مخالف
resistent
مخالف
opponent
مخالف
opposit
مخالف
dissident
مخالف
oppugnant
مخالف
at outs
مخالف
at d.
مخالف
repugnant
مخالف
antipodal
مخالف
anie
مخالف
by the ears
مخالف
contra
مخالف
contradictive
مخالف
antimonaechical
مخالف سلطنت
anti
مخالف علیه
adversely
بطور مخالف
antipapal
مخالف پاپ
dissenting opinion
نظر مخالف
contra flow
جهت مخالف
aversely
بطور مخالف
divert action
عملیات مخالف
defiant
معاند مخالف
antipathy
احساس مخالف
contralateral muscles
عضلات مخالف
ill humored
مخالف ترشرو
head wind
باد مخالف
contraposition
مفهوم مخالف
dissentient
مخالف معاند
anti parallel feeding
تغذیه مخالف
counter
درجهت مخالف
crosswind
باد مخالف
cons
رای مخالف
contrary to the law
مخالف قانون
antagonist
عضله مخالف
counterview
عقیده مخالف
crosscurrent
جریان مخالف
countered
درجهت مخالف
opponents
طرف مخالف
dissenting
مخالف معاند
bucking voltage
ولتاژ مخالف
opponent
طرف مخالف
defier
مخالف کننده
conflictive
مغایر مخالف
countersuggestion
تلقین مخالف
antitrust
مخالف تشکیل
clashing
برخوردکننده مخالف
antagonists
عضله مخالف
dissent
رای مخالف
dissented
رای مخالف
dissents
رای مخالف
against nature
مخالف طبیعت
disaccord
مخالف کردن
counter ion
یون مخالف
antislavery
مخالف بردگی
countering
درجهت مخالف
loggerheads
مخالف - جنگجو
headwinds
باد مخالف
dis-
مخالف کردن
windbound
باد مخالف
to be in the opposition
مخالف بودن
the a party
طرف مخالف
in the opposite direction.
در جهت مخالف
against the current
<adv.>
مخالف جریان
upstream
<adj.>
<adv.>
مخالف جریان
take a dim view of
<idiom>
مخالف بودن
at odds
<idiom>
مخالف بودن
against the stream
<adv.>
مخالف جریان
The opposition parties .
احزاب مخالف
In the opposite direction .
درجهت مخالف
standpat
مخالف تغییر
overthwart
بطور مخالف
oppositely
بطور مخالف
crosswinds
باد مخالف
obscurantist
مخالف اصلاحات
con
رای مخالف
conned
رای مخالف
conning
رای مخالف
reluctancy
بیزاری مخالف
prevailing wind
باد مخالف
overthwart
بالحن مخالف
reluctate
مخالف کردن
opposition party
حزب مخالف
[سیاست]
lee ward
در جهت مخالف باد
devil's advocate
<idiom>
[ارائه استدلال مخالف]
negative voice
رای مخالف دادن
reversed series generator
مولد با میدانهای مخالف
leeward
بسمت مخالف باد
countercurrent chromatography
کروماتوگرافی جریان مخالف
obscurant
بغرنج مخالف اصلاحات
countercurrent distribution
توزیع جریان مخالف
wind bound
دچار باد مخالف
voluntaryist
مخالف نظام وفیفه
negative voice
رای مخالف رد کردن
dissentient
مخالف عقیده اکثریت
counterview
نظریه مخالف مواجهه
vetoer
رای مخالف دهنده
factionist
توط ئه گر مخالف تراش
that is a to our purpose
این مخالف منظورماست
to turn against any one
مخالف کسی شدن
obscurantist
مخالف روشنی فکر
to set at variance
با هم بد کردن باهم مخالف ت
c.c.c
countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
An inclement wind .
باد مخالف(نامساعد )
heterosexual
وابسته به جنس مخالف
paradoxical
مخالف عقاید عمومی
anti-Semites
مخالف اقوام سامی
anti-Semite
مخالف اقوام سامی
heterosexuality
علاقه بجنس مخالف
contending
ستیزه کننده مخالف
nonconformist
مخالف کلیسای رسمی
nonconformists
مخالف کلیسای رسمی
heterosexuals
علاقمند به جنس مخالف
heterosexuals
وابسته به جنس مخالف
heterosexual
علاقمند به جنس مخالف
anti semite
مخالف اقوام سامی
anticonstitutional
مخالف اصول مشروطیت
wrongs
مخالف اخلاق یا قانون
wrong
مخالف اخلاق یا قانون
wronging
مخالف اخلاق یا قانون
near arm and far leg barrel
زیر یک خم با تبدیل به یک دست و یک پا مخالف
counter-apse
[محرابی مخالف محراب دیگر]
high back resistance diode
مقاومت دیود در بایاس مخالف
offset wraps
تارهای مخالف
[لول باف]
mennonite
فرقهای از مسیحیان مخالف تعمید
illiberal
متعصب مخالف اصول ازادی
cons
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
xenogamy
دو جنس مخالف را با هم پیوند زدن
ungrammatical
مخالف ایین دستور نادرست
retrothrust
تراست در جهت مخالف حرکت
pros and cons
موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
conned
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
nix
هیچکس رای مخالف دادن
conning
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
To turn against someone.
با کسی چپ افتادن.
[مخالف شدن]
fireman's carry from outside & semisoupl
پیچ یک دست و یک پای مخالف
eddy
چرخ زدن جریان مخالف
backstretch
خط سیرجهت مخالف مبداء مسابقه
baro jireugi
ضربه دست مخالف ایستادن
eddies
چرخ زدن جریان مخالف
eddied
چرخ زدن جریان مخالف
cross court
بسمت مخالف زمین در قطر
antiphrasis
بیان مطلبی به معنی مخالف ان
eddying
چرخ زدن جریان مخالف
counter
برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
countered
برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
counter-arch
[قوسی مخالف قوس دیگر]
to hatch a conspiracy against somebody
مخالف کسی دسیسه کردن
countering
برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
by con.
مفهوم مخالف ان جنین میشود
crosscorner shot
ضربه به سمت قطر مخالف
jacobin
عضو فرقه مذهبی مخالف دولت
against the tide
<adv.>
مخالف نظام عمومی
[اصطلاح مجازی]
antinomy
تناقض دو قانون یا دو اصل افهار مخالف
anti-heroes
نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-hero
نقش اول منفی مخالف قهرمان
afterwinds
باد مخالف جهت انفجار اتمی
bear off
برگشتن قایق بسمت مخالف باد
opposition parliamentary group
گروه مخالف در مجلس پارلمانی
[سیاست]
ess
دو پیچ در سمت مخالف درمسیر صحرایی
irish bull
بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
gibes
تغییر محل بادبان به سمت مخالف
jibe
تغییر محل بادبان به سمت مخالف
jibed
تغییر محل بادبان به سمت مخالف
jibes
تغییر محل بادبان به سمت مخالف
jibing
تغییر محل بادبان به سمت مخالف
anticlockwise rotation
گردش مخالف جهت عقربه ساعت
misoneism
مخالف با نظم نوین یااصلاحات تازه
merism
بیان مطلبی کلی با ذکر وقیاس مخالف
heterosexual
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
to lobby against
[for]
somebody
سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف
[طرفداری از]
کسی
transvestism
تقلید از روش و طرز لباس جنس مخالف
ants
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
heterodox
دارای مذهب وعقایدی مخالف عقاید عمومی
ant
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
cross voting
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
a declared
[pronounced]
opponent of nuclear power
مخالف آشکار
[اعلام شده]
انرژی هسته ای
heterosexuals
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com