English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
English Persian
change of pace جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
change up جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
Other Matches
lie-down استراحت کوتاه
lie down استراحت کوتاه
flip pass پاس کوتاه از زیر بازو پاس سریع با استفاده از مچ
fins جلو و عقب بردن بازو در اب برای حرکت
fin جلو و عقب بردن بازو در اب برای حرکت
printwheel چرخی که از چندین بازو ساخته شده باشد به هر شکل حروف در انتهای بازو قرار دارد که در چاپگر claing wheel به کار می رود
thrusts فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrust فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
swing bell اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
swing bar اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
dwelling پیاده شدن برای استراحت
bucket step فیکس کردن پا برای استراحت
dwellings پیاده شدن برای استراحت
truces وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
truce وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
rest and recuperation عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
coffee breaks تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee break تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
lounged اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounging اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounges اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounge اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
paced شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
half area محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
pace شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
position مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
positioned مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
in the short term <adv.> برای دوره کوتاه مدت
lanyard طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyards طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
fastest حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
fasts حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
fasted حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
fast حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
short ski اسکی کوتاه پهن برای مبتدیان و سالمندان
short iron چوبهای شماره 7 و 8 و 9گلف برای ضربههای کوتاه
painters طناب کوتاه وصل به قایق برای بستن به ساحل
painter طناب کوتاه وصل به قایق برای بستن به ساحل
balestra پرش کوتاه و سریع شمشیرباز بجلو برای حمله
hachures خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
paragraphist کسیکه مطلب کوتاه برای روزنامه تهیه میکند
flu flu تیر مخصوص پرواز کوتاه ومستقیم برای شکار پرنده
floo floo تیر مخصوص پرواز کوتاه ومستقیم برای شکار پرنده
clicked صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
click صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicks صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
mooring penant طناب کوتاه وصل به گوی شناور برای بستن قایق به ساحل
key signature گامهای کوتاه و بلندی که پس ازکلیدموسیقی برای نشان دادن نوع ک لیدنوشته میشود
chopped کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
chop کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
typhoon نوعی موشک زمین به هوای دریایی برای هواپیماهای سریع السیر درفواصل کوتاه
typhoons نوعی موشک زمین به هوای دریایی برای هواپیماهای سریع السیر درفواصل کوتاه
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover. برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
pre fetch دستورات CPU ذخیره شده در صف کوتاه موقت پیش از پردازش برای افزایش سرعت اجرا
warm standby وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
straddle trench خندق یا نوعی سنگر عمیق خطی کوتاه که معمولا برای تهیه مستراح اردوگاهی مورد استفاده قرار می گیرد
trick ski اسکی کوتاه برای انجام حرکات نمایشی اسکی روی اب
tapes پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
taped پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
tape پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
short lunge نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blasts منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blast منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
stubs تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubbing تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stub تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubbed تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
spats زنگار کوتاه برای کفش زنگار
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
the humeral bone بازو
arm بازو
grain بازو
forearms بازو
forearm بازو
humeeerus بازو
upper arm بازو
brachium بازو
humeeerus استخوان بازو
the humeral bone استخوان بازو
armband بازو بند
patent anchor لنگر بی بازو
muscular strength زور بازو
brassart زره بازو
humeri استخوان بازو
humerus استخوان بازو
armbands بازو بند
humeruses استخوان بازو
cubitus ساعد پیش بازو
shovel pass پاس از زیر بازو
wrist wrestling مسابقه نیروی بازو
arm wrestling مسابقه نیروی بازو
chevrons دستکش ارم بازو
brachium هر عضوی شبیه بازو
chevron دستکش ارم بازو
hen hawk ضربه از زیر بازو
shovel pass پاس اززیر بازو
brachio <prefix> وابسته به بازو [پزشکی]
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
pantywaist شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
arm hand steadiness test ازمون استواری دست و بازو
chevrons درجه نظامی روی بازو
more power to your elbow خدازور بازو بشما بدهد
open faced دارای سیمای بازو بی تزویر
chevron درجه نظامی روی بازو
armless <adj.> بی بازو [در آخر جمله می آید]
pre- دستورات خوانده شده و ذخیره شده در یک صف کوتاه موقت در CPU که حاوی دستورات بعدی برای پردازش است و سرعت اجرا را افزایش میدهد
pre دستورات خوانده شده و ذخیره شده در یک صف کوتاه موقت در CPU که حاوی دستورات بعدی برای پردازش است و سرعت اجرا را افزایش میدهد
jackknife بازو بسته شونده شیرجه رفتن
overarm بالا اوردن بازو تا بالای شانه
axle stub اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
lunge حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
extends کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
extend کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
extending کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
lunged حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunges حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunging حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
dog paddle شنای به پشت با حرکت پا وبدون بیرون امدن بازو از اب
short quard سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
scooping شوت سه گام از زیر بازو ضربه یا پاس با پراندن توپ
scooped شوت سه گام از زیر بازو ضربه یا پاس با پراندن توپ
scoops شوت سه گام از زیر بازو ضربه یا پاس با پراندن توپ
scoop شوت سه گام از زیر بازو ضربه یا پاس با پراندن توپ
recumbency استراحت
vacations استراحت
relaxation استراحت
rests استراحت
bye استراحت
breather استراحت
rehabilitation استراحت
breathers استراحت
vacation استراحت
idles استراحت
rest استراحت
idle استراحت
yasme استراحت
idled استراحت
idlest استراحت
byes استراحت
bar printer چاپگری که در آن حروفی که روی بازو هستند به کاغذ می چسبند یا چاپ می شوند
master slave manipulator بازو و دست خودکار که به وسیله اپراتوراز فاصله دوری هدایت میشود
quiescent current جریان استراحت
quiescent point نقطه استراحت
lie off استراحت کردن
to rest oneself استراحت کردن
lie up استراحت کردن
to rest on one's oars استراحت کردن
to retire to bed استراحت کردن
to take one's rest استراحت کردن
go to rest استراحت کردن
to repose oneself استراحت کردن
relief interval استراحت متناوب
to go to roost استراحت کردن
binnacle استراحت پزشکی
relief time زمان استراحت
outstretch استراحت کردن
lie by استراحت کردن
sick leave استراحت بیماری
unbuckling استراحت کردن
unbuckles استراحت کردن
resting potential پتانسیل استراحت
unbuckle استراحت کردن
rest محل استراحت
rest استراحت کردن
calm down <idiom> استراحت کردن
respite _ فاصله استراحت
rests محل استراحت
idle period دوره استراحت
rest cure معالجه با استراحت
rest period دوره استراحت
lie-down استراحت کردن
to pause استراحت کردن
repose اسودگی استراحت
meal break استراحت ناهار
nooning استراحت نیمروز
rests استراحت کردن
lie down استراحت کردن
surcease پایان استراحت
electrode bias ولتاژ استراحت
unbuckled استراحت کردن
lair محل استراحت جانور
lairs محل استراحت جانور
zazen پایان استراحت نشسته
retires استراحتگاه استراحت کردن
work relief استراحت توام با کار
work ratio نسبت کار به استراحت
lodgment area منطقه استراحت یا فرود در سر پل
retire استراحتگاه استراحت کردن
kick back <idiom> تنها استراحت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com