English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
English Persian
take off جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
Other Matches
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
preflight قبل از شروع پرواز
flight coordination هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
flight test ازمایش هواپیما برای پرواز ازمایش پرواز کردن
start off شروع کردن شروع شدن
inflight reliability تامین هواپیما در حین پرواز امنیت پرواز
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
sortie پرواز یک هواپیما یایک پرواز
runway راه پرواز باند پرواز
runways راه پرواز باند پرواز
sorties پرواز یک هواپیما یایک پرواز
flying status وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
set up مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
contour flight پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
flight پرواز کردن
kite پرواز کردن
kites پرواز کردن
take off پرواز کردن
aviate پرواز کردن
fly پرواز کردن
to take off پرواز کردن
to take wing پرواز کردن
to launch into the air پرواز کردن
planes صاف کردن پرواز
planing صاف کردن پرواز
to ban from flying قدغن کردن پرواز
planed صاف کردن پرواز
plane صاف کردن پرواز
fly پرواز کردن پریدن
to impose [place] a flying ban قدغن کردن پرواز
formate بصورت صف یاستونی پرواز کردن
take off برداشتن پرواز کردن هواپیما
glide پرواز کردن بدون نیروی موتور
glided پرواز کردن بدون نیروی موتور
glides پرواز کردن بدون نیروی موتور
launching به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
set up مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
to wipe the slate clean <idiom> شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
hovering پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
streek شروع کردن
embark upon شروع کردن
set about <idiom> شروع کردن
put in hand شروع کردن
take up <idiom> شروع کردن
to strike into شروع کردن
tee off شروع کردن
set in شروع کردن
commencing شروع کردن
kick off <idiom> شروع کردن
embark شروع کردن
get one's feet wet <idiom> شروع کردن
embarked شروع کردن
embarking شروع کردن
embarks شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> بد شروع کردن
commence شروع کردن
commenced شروع کردن
commences شروع کردن
blast-off شروع بپرواز کردن
launches شروع کردن حمله
attempting to steal شروع کردن به سرقت
to start [for] شروع کردن رفتن [به]
launched شروع کردن حمله
to start شروع کردن به دویدن
pipe up شروع به نی زدن کردن
tune up شروع باواز کردن
to f. a laughing شروع بخنده کردن
launch شروع کردن حمله
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> شروع به دعوی کردن
launching شروع کردن حمله
start up <idiom> بازی را شروع کردن
blast off شروع بپرواز کردن
dig in <idiom> شروع به خوردن کردن
set-tos با اشتیاق شروع کردن
set-to با اشتیاق شروع کردن
To start from scratch . از هیچ شروع کردن
set to با اشتیاق شروع کردن
come to blows <idiom> شروع به جنگیدن کردن
open fire شروع به تیراندازی کردن
warm up شروع کردن به کار
to gather way شروع بحرکت کردن
get in on the ground floor <idiom> ازابتدا شروع کردن
to start from the beginning [to start afresh] از آغاز شروع کردن
to open fire شروع به اتش کردن
to break into a run شروع کردن به دویدن
do up شروع بکار کردن
to set about شروع کردن مبادرت کردن بکاری
turn on <idiom> روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
to push off شروع کردن بیرون رفتن
go off <idiom> شروع به زنگ زدن کردن
to come to one's senses شروع به فکر عاقلانه کردن
begin اغاز نهادن شروع کردن
to get to شروع کردن دست گرفتن
begins اغاز نهادن شروع کردن
come to one's senses <idiom> شروع به فکر صحیح کردن
triggered شروع کردن حمله یاکار
attempting to commit rape شروع کردن به تجاوز جنسی
trigger شروع کردن حمله یاکار
triggers شروع کردن حمله یاکار
attempted قصد کردن شروع به جرم
attempting قصد کردن شروع به جرم
attempt قصد کردن شروع به جرم
back to the drawing board <idiom> کاری را از اول شروع کردن
attempting to commit murder شروع کردن به قتل عمد
attempts قصد کردن شروع به جرم
restart بازاغازی دوباره شروع کردن
scratch the surface <idiom> تازه شروع به کار کردن
to get cracking شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
to tie into something [ American E] با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
off the wagon <idiom> دوباره شروع به خوردن الکل کردن
to struck up بهم زدن شروع بزدن کردن
to start quarrelling <idiom> شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
to be fever began to a bate تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
to start an argument with somebody با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
to start a fight with somebody با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
indent شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
indenting شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
load point شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
wake up تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
to turn on the waters یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
cancellation عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
indents شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
to get down to business کار و بار را شروع کردن [اصطلاح روزمره]
launching شروع کردن اقدام کردن
lead off <idiom> شروع کردن ،باز کردن
initiate اغاز کردن شروع کردن
push off <idiom> ترک کردن ،شروع کردن
launch شروع کردن اقدام کردن
initiated اغاز کردن شروع کردن
initiating اغاز کردن شروع کردن
initiates اغاز کردن شروع کردن
launched شروع کردن اقدام کردن
launches شروع کردن اقدام کردن
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
debut نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
groups کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
group کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
staging area فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
initiation شروع کار شروع
mode وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
inflight phase مرحله بازدید حین پرواز مرحله عملیات حین پرواز
beacon flight پرواز با کمک برج مراقبت پرواز با استفاده از کمک برج
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
clicked دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
To start from scratch. از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
to fall to شروع بخوردن یاجنگ کردن بخوردن افتادن
blast off پرواز
flight decks پل پرواز
flightless بی پرواز
trips پرواز
tripped پرواز
flight line خط پرواز
sorties پرواز
fly پرواز
flight deck پل پرواز
flight پرواز
sortie پرواز
blast-off پرواز
trip پرواز
flying پرواز
ceilings حد پرواز
night flying شب پرواز کن
night flying پرواز
ceiling حد پرواز
flybys پرواز در ارتفاع کم
flying shot تیر سر پرواز
blood agent مدت پرواز
flight مسیر پرواز
flying officer افسر پرواز
flying ground میدان پرواز
flyable قابل پرواز
mission ready اماده پرواز
visual flight پرواز بصری
single flight پرواز رفت
return flight پرواز برگشت
helms سکان پرواز
flypast پرواز در ارتفاع کم
flyby پرواز در ارتفاع کم
helm سکان پرواز
ceiling سقف پرواز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com