English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
English Persian
spring جهیدن قابل ارتجاع بودن
springs جهیدن قابل ارتجاع بودن
Other Matches
elastic قابل ارتجاع
supple قابل ارتجاع کش دار
springy قابل ارتجاع سرچشمه وار
thermoplastic قابل ارتجاع یا نرمش پذیردراثر حرارت
muscle bound دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
sociability قابل معاشرت بودن
to stand comparison with قابل مقایسه بودن با
to bear comparison with قابل مقایسه بودن با
to hold water قابل قبول بودن
bribable قابل رشوه بودن
applies قابل اجرا بودن
solvency قابل وصول بودن
applying قابل اجرا بودن
memorability قابل یادداشت بودن
remerkableness قابل ملاحظه بودن
serviceableness قابل استفاده بودن
disputability قابل اعتراض بودن
credibility قابل قبول بودن
apply قابل اجرا بودن
to be valid قابل قبول بودن
noteworthiness قابل ملاحظه بودن
irremovability غیر قابل عزل بودن
irrevocability غیر قابل فسخ بودن
to be available for delivery at short notice بلافاصله قابل تحویل بودن
imperceptibility غیر قابل مشاهده بودن
indivisibility غیر قابل تقسیم بودن
indigestibility غیر قابل هضم بودن
incomprehensibility غیر قابل فهم بودن
jumped جهیدن
jump جهیدن
bound جهیدن
jumps جهیدن
visibility قابلیت دید قابل رویت بودن
irresistibleness غیر قابل مقاومت بودن سختی
stretch ارتجاع
stretched ارتجاع
restitution ارتجاع
stretches ارتجاع
to bolt ناگهانی جهیدن
inelasticity عدم ارتجاع
coefficient of restitution ضریب ارتجاع
driving spring فنر ارتجاع
elasticity قابلیت ارتجاع
elastic force نیروی ارتجاع
resilience قابلیت ارتجاع
flirted اینسو وانسو جهیدن
to p on any one's preserves باپای دیگر جهیدن
flirt اینسو وانسو جهیدن
flirting اینسو وانسو جهیدن
flirts اینسو وانسو جهیدن
imparity غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
driving rod میله فنر ارتجاع
springiness خاصیت فنری ارتجاع
elasticity قوه ارتجاع الاستیسیته
overshooting از حد خارج شدن اضافه جهیدن
overshoots از حد خارج شدن اضافه جهیدن
to hop on your bicycle روی دوچرخه خود جهیدن
overshoot از حد خارج شدن اضافه جهیدن
elastic limit tensile strength دستگاه اندازه گیری الاستیسیته ارتجاع سنج
thermoplasticity قابلت ارتجاع یا نرمش پذیری در مقابل حرارت
larks از روی مانع باپرش اسب جهیدن دست انداختن
lark از روی مانع باپرش اسب جهیدن دست انداختن
rule of law قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
case جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
cases جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
attribute مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributes مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributing مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
elasticity خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
observable قابل مشاهده قابل گفتن
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
adducible قابل اضهار قابل ارائه
sensible قابل درک قابل رویت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
achievable قابل وصول قابل تفریق
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
combustible قابل سوزش قابل تراکم
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
presentable قابل معرفی قابل ارائه
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
presumable قابل استنباط قابل استفاده
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
depend مربوط بودن منوط بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
agree متفق بودن همرای بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
wanted فاقد بودن محتاج بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
consisted شامل بودن عبارت بودن از
moon سرگردان بودن اواره بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
consisting شامل بودن عبارت بودن از
consists شامل بودن عبارت بودن از
moons سرگردان بودن اواره بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
owes مدیون بودن مرهون بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
include شامل بودن متضمن بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
stand بودن واقع بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com