Dictiornary-Farsi | جواب به ادعای شاکی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
counterclaim	جواب به ادعای شاکی


Other Matches

irresponsive	جواب ندهنده بی جواب
petitioner	شاکی
relator	شاکی
complainant	شاکی
plaintiff	شاکی
petitioners	شاکی
actor	شاکی
actors	شاکی
complainer	شاکی
denunciator	شاکی
having a grievance	شاکی
complainants	شاکی
accuser	شاکی
plaintiffs	شاکی
squawker	شاکی
suer	شاکی
accusers	شاکی
claimant	شاکی
plaintiff	شاکی [قانون]
petitioners	شاکی متظلم
complainant [British E]	شاکی [قانون]
pursuer [Scottish English]	شاکی [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	شاکی [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	شاکی [قانون]
relator	شاکی خصوصی
petitioner	شاکی متظلم
jactitation	ادعای پوچ
protestation of frienship	ادعای دوستی
arrogation	ادعای بیجا
insolence	ادعای بیخود
pretentiously	با ادعای زیاد
assumpsit	ادعای خسارت
counterclaim	ادعای متقابل
waive	رد ادعای باشگاه
claim of compensation	ادعای خسارت
waived	رد ادعای باشگاه
jactation	ادعای پوچ
waives	رد ادعای باشگاه
sued	ادعای خسارت کردن
arrogate	ادعای بیجا کردن
objections	ادعای خطا در مسابقه
to pretend to wisdom	ادعای خرد کردن
sue	ادعای خسارت کردن
who claims the succession ?	چه کسی ادعای جانشینی
claim of insurance	ادعای اخذ بیمه
suing	ادعای خسارت کردن
sues	ادعای خسارت کردن
professed love	ادعای عشق یا محبت
objection	ادعای خطا در مسابقه
libllant	خواهان یا شاکی دعوی افترا
claiming	طلب ادعای خسارت کردن
claimed	طلب ادعای خسارت کردن
claim	طلب ادعای خسارت کردن
waive one's claim	از ادعای خود صرفنظر کردن
claims	طلب ادعای خسارت کردن
To claim against (sue) someone.	از کسی ادعای خسارت کردن
He lays claim to learning.	ادعای علم وفضل می کند
the burden of proof rests of claimant	بار اثبات بر عهده شاکی است
freeboard	حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
plea	دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
pleas	دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
leg to stand on <idiom>	(گفتهای)حقیقتی که ادعای کسی را ثابت کند
aeolist	انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
wiseacre	کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
wise acre	کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
frozen assets	دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
resolvent	جواب
comeback	جواب
antiphony	جواب
whyŠthere is the answer	در سر جواب
irreprovable	بی جواب
counterplea	جواب رد
recalcitrancy	جواب رد
in reply to	در جواب
repost	جواب
rejoinder	جواب
replied	جواب
recalcitrance	جواب رد
responses	جواب
response	جواب
riposting	جواب
ripostes	جواب
riposted	جواب
riposte	جواب
rejoinders	جواب
replies	جواب
replying	جواب
reply	جواب
comebacks	جواب
garnishment	میشود دائر براینکه حق تحویل اشیا یا نقودوی را به نامبرده ندارد وباید در محضر دادگاه حاضرشود و به ادعای خواهان پاسخ دهد
answer mode	حالت جواب
answerable	جواب دار
voice response	جواب صوتی
answer	: جواب پاسخ
to give the mitten	جواب کردن
unanswerable	جواب ناپذیر
undertaker	جواب گو مسئول
irrefragably	بطور بی جواب
undertakers	جواب گو مسئول
answered	: جواب پاسخ
send away	جواب دادن
responsory	جواب جماعت
reply paid	جواب قبول
recitative	جواب دادن
brusque	پیش جواب
question answer	سئوال- جواب
answers	: جواب پاسخ
response position	مکان جواب
to make a response	جواب دادن
answering	: جواب پاسخ
snip snap	جواب زیرکانه
favourable	جواب مساعد
interlocutor	جواب دهنده
undertaking	جواب گو مسئول
have it <idiom>	به جواب رسیدن
answer pennant	پرچم جواب
an abrupt answer	جواب تند
nope	جواب منفی
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
toss off <idiom>	حاضر جواب
respond	جواب دادن
auto answer	خود جواب
responded	جواب دادن
responds	جواب دادن
The wrong answer.	جواب غلط
A correct answer.	جواب صحیح
counter memorial	جواب یادداشت
A straightforward answer.	جواب سر راست
interlocutors	جواب دهنده
defense	دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
Touché!	خوب جواب دادی!
unique solution	جواب منحصر بفرد
unansweable	بی جواب تکذیب ناپذیر
talk back <idiom>	بی ادبانه جواب دادن
He answered nothing.	اصلا جواب نداد
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
In response (reply) to your letter.	در جواب نامه تان
flea in one's ear <idiom>	جواب دندان شکن
to accommodate	[به نیازی] جواب دادن
to meet	[به نیازی] جواب دادن
to comply [with]	[به نیازی] جواب دادن
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
A crushing reply(retort).	جواب دندان شکن
retort	جواب متقابل دادن
rebuts	جواب متقابل دادن
rebutted	جواب متقابل دادن
rebutting	جواب متقابل دادن
sallies	جواب سریع و زیرکانه
sally	جواب سریع و زیرکانه
replied	جواب شفاهی دفاعیه
counterbid	جواب خریداربه فروشنده
corespondent	مسئول جواب گویی
replies	جواب شفاهی دفاعیه
reply	جواب شفاهی دفاعیه
replying	جواب شفاهی دفاعیه
retorts	جواب متقابل تلافی
retort	جواب متقابل تلافی
rebut	جواب متقابل دادن
answers	جواب احتیاج را دادن
sockdolager	اتمام حجت جواب
retorts	جواب متقابل دادن
answered	جواب احتیاج را دادن
telephone responder	جواب دهنده تلفن
answering	جواب احتیاج را دادن
to return a greeting	جواب سلام دادن
repartee	جواب شوخی امیز
have her cable	لنگر جواب دادن
answer	جواب احتیاج را دادن
sockdologer	اتمام حجت جواب
answered	جواب دادن از عهده برامدن
replying	پاسخ دادن جواب کتبی
replies	پاسخ دادن جواب کتبی
never to be at a loss for an answer	همیشه حاضر جواب بودن
reply	پاسخ دادن جواب کتبی
To take the salute.	جواب سلام ( نظامی ) رادادن
answers	جواب دادن از عهده برامدن
replied	پاسخ دادن جواب کتبی
answering	جواب دادن از عهده برامدن
answer	جواب دادن از عهده برامدن
Why don't you answer?	چرا جواب نمی دهید؟
He was pressed for pressed for ad answer .	به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
meet some one's objections	به ایرادات کسی جواب دادن
Please answer the telephone.	لطفا" جواب تلفن را بدهید
Answer me this question.	جواب این سؤالم را بده
He didnt return (acknowledge) my greetings.	جواب سلام مرا نداد
refutative	تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutatory	تکذیب کننده متضمن جواب رد
bite the hand that feeds you <idiom>	جواب خوبی را با بدی دادن
audio response device	دستگاه جواب دهنده سمعی
antiphony	انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
improvisator	بدیهه ساز حاضر جواب
A logical remark has no answer. <proverb>	یرف یساب جواب ندارد .
We wI'll be notified(informed)of the results today.	امروز جواب کار معلوم می شود
responsor	دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
responsive	دارای عکس العمل سریع جواب گو
A sharp note(reply).	نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
replication	جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
countered	جواب دادن معامله بمثل کردن با
counter	جواب دادن معامله بمثل کردن با
the answer is right under your nose <idiom>	جواب مثل روز روشن است