English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
bite the hand that feeds you <idiom> جواب خوبی را با بدی دادن
Other Matches
send away جواب دادن
responded جواب دادن
recitative جواب دادن
responds جواب دادن
to make a response جواب دادن
respond جواب دادن
to return a greeting جواب سلام دادن
retort جواب متقابل دادن
talk back <idiom> بی ادبانه جواب دادن
rebut جواب متقابل دادن
to comply [with] [به نیازی] جواب دادن
answers جواب احتیاج را دادن
rebutted جواب متقابل دادن
answering جواب احتیاج را دادن
answered جواب احتیاج را دادن
to accommodate [به نیازی] جواب دادن
to meet [به نیازی] جواب دادن
answer جواب احتیاج را دادن
rebuts جواب متقابل دادن
have her cable لنگر جواب دادن
rebutting جواب متقابل دادن
retorts جواب متقابل دادن
answer جواب دادن از عهده برامدن
replying پاسخ دادن جواب کتبی
replied پاسخ دادن جواب کتبی
answers جواب دادن از عهده برامدن
reply پاسخ دادن جواب کتبی
answering جواب دادن از عهده برامدن
replies پاسخ دادن جواب کتبی
meet some one's objections به ایرادات کسی جواب دادن
answered جواب دادن از عهده برامدن
To answer back. جواب دادن ( یکی بدو کردن )
counter جواب دادن معامله بمثل کردن با
countered جواب دادن معامله بمثل کردن با
countering جواب دادن معامله بمثل کردن با
irresponsive جواب ندهنده بی جواب
agreeableness خوبی
wellness خوبی
Excellencies خوبی
charmingness خوبی
Excellency خوبی
goodness خوبی
niceties خوبی
agreeability خوبی
niceness خوبی
nicety خوبی
primeness خوبی
admirableness خوبی
goodliness خوبی
with the best of them <idiom> به خوبی هرکس
excellence خوبی تفوق
a nice guy آدم خوبی
a nice guy مرد خوبی
fineness لطافت خوبی
gracing زیبایی خوبی
I made a decent profit. سود خوبی بر دم
the work was well paid پول خوبی
as good as بهمان خوبی
the watch is warranted خوبی ساعت
grace زیبایی خوبی
our library is well stocked خوبی دارد
poverty is a good test خوبی است
graces زیبایی خوبی
epicurus و خوبی است
graced زیبایی خوبی
bovarism بوواری خوبی
good wishes ارزوی خوبی
lambhood بره خوبی
He is a good ( nice ) fellow(guy) اوآدم خوبی است
kick up one's heels <idiom> زمان خوبی داشتن
out of kilter <idiom> دربالانس خوبی نبودن
cash cow <idiom> منبع خوبی از پول
He writes well . he wields a formidable pen . قلم خوبی دارد
Both of us will make a good team. ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
worse for wear <idiom> نهبه خوبی جدیدتر
He pocketed a tidy sum. پول خوبی به جیب زد
they put up a good fight جنگ خوبی کردند
maintain به خوبی مراقبت شده
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
feel like a million dollars <idiom> احساس خوبی داشتن
maintained به خوبی مراقبت شده
what a nice man he is! چه ادم خوبی است !
maintains به خوبی مراقبت شده
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
What find bath. عجب حمام خوبی است
She made a good wife. اوزن خوبی ازآب درآمد
I got good marks in the exams . نمرات خوبی درامتحان آوردم
It is avery good ( an original ) idea. فکر بسیار خوبی است
Good number ! حقه [نمایش] خوبی بود!
She has been a good wife to him. همسر خوبی برایش بوده
to pocket a tidy sum <idiom> پول خوبی به جیب زدن
have an eye for <idiom> سلیقه خوبی درچیزی داشتن
he is a bad husband خانه دار خوبی نیست
he has a fine p in the town اوخانه خوبی در شهر دارد
He has a good permanent job. شغل ثابت خوبی دارد
to set a good example سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
live it up <idiom> روز خوبی راداشته باشید
get to first base <idiom> موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
paragon مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
qualities ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
fizzle out <idiom> خراب شدن بعداز شروع خوبی
quality ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
paragons مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
well handled بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
we went for a good round گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
This is a good residential are ( neighbourhood ) . اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
coloury دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
He has a strong punch. ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
ripostes جواب
riposting جواب
reply جواب
resolvent جواب
replies جواب
replying جواب
replied جواب
recalcitrancy جواب رد
whyŠthere is the answer در سر جواب
recalcitrance جواب رد
comebacks جواب
counterplea جواب رد
riposte جواب
rejoinders جواب
riposted جواب
comeback جواب
rejoinder جواب
repost جواب
responses جواب
response جواب
irreprovable بی جواب
antiphony جواب
in reply to در جواب
blessing in disguise <idiom> [چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
organisations روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
We all think he is very nice. ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
organizations روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
interlocutor جواب دهنده
A correct answer. جواب صحیح
brusque پیش جواب
A straightforward answer. جواب سر راست
undertaking جواب گو مسئول
irrefragably بطور بی جواب
interlocutors جواب دهنده
auto answer خود جواب
answerable جواب دار
favourable جواب مساعد
snip snap جواب زیرکانه
The wrong answer. جواب غلط
toss off <idiom> حاضر جواب
answers : جواب پاسخ
reply paid جواب قبول
undertaker جواب گو مسئول
have it <idiom> به جواب رسیدن
voice response جواب صوتی
nope جواب منفی
responsory جواب جماعت
undertakers جواب گو مسئول
counter memorial جواب یادداشت
to give the mitten جواب کردن
an abrupt answer جواب تند
unanswerable جواب ناپذیر
response position مکان جواب
answer : جواب پاسخ
answer pennant پرچم جواب
answered : جواب پاسخ
question answer سئوال- جواب
reply paid /RP/ [reply prepaid] جواب قبول
answering : جواب پاسخ
answer mode حالت جواب
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
In response (reply) to your letter. در جواب نامه تان
corespondent مسئول جواب گویی
sockdologer اتمام حجت جواب
flea in one's ear <idiom> جواب دندان شکن
sockdolager اتمام حجت جواب
unansweable بی جواب تکذیب ناپذیر
unique solution جواب منحصر بفرد
To dismiss(sack,discharge)someone. کسی را جواب کردن
replies جواب شفاهی دفاعیه
reply جواب شفاهی دفاعیه
replied جواب شفاهی دفاعیه
replying جواب شفاهی دفاعیه
repartee جواب شوخی امیز
out in left field <idiom> از جواب صحیح دورشدن
counterclaim جواب به ادعای شاکی
Touché! خوب جواب دادی!
sallies جواب سریع و زیرکانه
He answered nothing. اصلا جواب نداد
retorts جواب متقابل تلافی
sally جواب سریع و زیرکانه
retort جواب متقابل تلافی
telephone responder جواب دهنده تلفن
A crushing reply(retort). جواب دندان شکن
counterbid جواب خریداربه فروشنده
optical طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
Why don't you answer? چرا جواب نمی دهید؟
Please answer the telephone. لطفا" جواب تلفن را بدهید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com