Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
English
Persian
counter
جواب دادن معامله بمثل کردن با
countered
جواب دادن معامله بمثل کردن با
countering
جواب دادن معامله بمثل کردن با
Other Matches
reciprocate
معامله بمثل کردن
reciprocated
معامله بمثل کردن
reciprocates
معامله بمثل کردن
reciprocity
معامله بمثل
bargain
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargained
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargaining
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
To answer back.
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
To clinch (close)the deal.
معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
responded
جواب دادن
respond
جواب دادن
to make a response
جواب دادن
send away
جواب دادن
responds
جواب دادن
recitative
جواب دادن
have her cable
لنگر جواب دادن
answers
جواب احتیاج را دادن
answering
جواب احتیاج را دادن
talk back
<idiom>
بی ادبانه جواب دادن
rebuts
جواب متقابل دادن
rebutted
جواب متقابل دادن
to return a greeting
جواب سلام دادن
to comply
[with]
[به نیازی]
جواب دادن
to meet
[به نیازی]
جواب دادن
rebutting
جواب متقابل دادن
rebut
جواب متقابل دادن
answer
جواب احتیاج را دادن
to accommodate
[به نیازی]
جواب دادن
retort
جواب متقابل دادن
retorts
جواب متقابل دادن
answered
جواب احتیاج را دادن
answer
جواب دادن از عهده برامدن
replying
پاسخ دادن جواب کتبی
reply
پاسخ دادن جواب کتبی
bite the hand that feeds you
<idiom>
جواب خوبی را با بدی دادن
replies
پاسخ دادن جواب کتبی
answered
جواب دادن از عهده برامدن
replied
پاسخ دادن جواب کتبی
answers
جواب دادن از عهده برامدن
answering
جواب دادن از عهده برامدن
meet some one's objections
به ایرادات کسی جواب دادن
To clinch(close,finalize)a deal.
معامله یی را جوش دادن
to carry out a transaction
معامله ای انجام دادن
bootleg
معامله قاچاقی انجام دادن
to give somebody an ultimatum
به کسی آخرین پیشنهاد را دادن
[در معامله ای]
negotiate
وارد معامله شدن انتقال دادن
To buy a pig in a poke.
چشم بسته معامله ای را انجام دادن
negotiating
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiated
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates
وارد معامله شدن انتقال دادن
allegorize
بمثل دراوردن
to give the mitten
جواب کردن
To dismiss(sack,discharge)someone.
کسی را جواب کردن
package deals
معامله کلی معامله چکی
package deal
معامله کلی معامله چکی
futures goods
کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
irresponsive
جواب ندهنده بی جواب
fradulent conveyance
معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
sell-outs
معامله کردن
deals
حد معامله کردن
sell-out
معامله کردن
transact
معامله کردن
sell out
معامله کردن
transacted
معامله کردن
deals
معامله کردن
transacting
معامله کردن
transacts
معامله کردن
to do business
معامله کردن
strike a bargain
معامله کردن
trucked
معامله کردن
trucking
معامله کردن
trade in for
معامله کردن
do business
معامله کردن
truck
معامله کردن
deal
حد معامله کردن
trucks
معامله کردن
chap
معامله کردن
deal
معامله کردن
dealt
حد معامله کردن
to make a market of
معامله کردن
operated
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
reciprocate
معامله متقابله کردن
contango
با وعده معامله کردن
reciprocated
معامله متقابله کردن
reciprocates
معامله متقابله کردن
to declare off
قطع معامله کردن با
deal in futures
معامله سلف کردن
to deal in futures
معامله سلف کردن
to buy a pig in a poke
معامله سربسته کردن
play fair
مردانه معامله کردن
cancellation of bargain
اقاله کردن معامله
bartered
پایاپای معامله کردن
barter
پایاپای معامله کردن
declare off
قطع معامله کردن
bartering
پایاپای معامله کردن
barters
پایاپای معامله کردن
lay one's cards on the table
<idiom>
صادقانه معامله کردن
sale short
معامله سلف کردن
black market
دربازارسیاه معامله کردن
black markets
دربازارسیاه معامله کردن
to deal in futures
معامله پیش کردن
passing off
به اسم دیگری معامله کردن
barter away
تجارت یا معامله پایاپای کردن
merchandies
معامله کردن کالای تجارتی
to come away empty-handed
با دست خالی
[معامله ای را]
ترک کردن
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
audio
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
dicker
مبادله کردن پوست حیوانات معامله جنسی
to negotiate
[about; on; for]
something
[with somebody]
گفتگو و معامله کردن
[با کسی درباره چیزی]
overtrading
بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
recalcitrancy
جواب رد
responses
جواب
ripostes
جواب
riposted
جواب
riposte
جواب
rejoinders
جواب
riposting
جواب
antiphony
جواب
rejoinder
جواب
in reply to
در جواب
comeback
جواب
comebacks
جواب
whyŠthere is the answer
در سر جواب
counterplea
جواب رد
recalcitrance
جواب رد
response
جواب
irreprovable
بی جواب
reply
جواب
replied
جواب
repost
جواب
replies
جواب
resolvent
جواب
replying
جواب
answered
: جواب پاسخ
undertaking
جواب گو مسئول
undertaker
جواب گو مسئول
question answer
سئوال- جواب
answerable
جواب دار
answering
: جواب پاسخ
reply paid
جواب قبول
undertakers
جواب گو مسئول
A straightforward answer.
جواب سر راست
answers
: جواب پاسخ
nope
جواب منفی
unanswerable
جواب ناپذیر
irrefragably
بطور بی جواب
interlocutor
جواب دهنده
answer
: جواب پاسخ
brusque
پیش جواب
A correct answer.
جواب صحیح
reply paid /RP/
[reply prepaid]
جواب قبول
interlocutors
جواب دهنده
snip snap
جواب زیرکانه
voice response
جواب صوتی
answer pennant
پرچم جواب
responsory
جواب جماعت
favourable
جواب مساعد
answer mode
حالت جواب
have it
<idiom>
به جواب رسیدن
an abrupt answer
جواب تند
toss off
<idiom>
حاضر جواب
The wrong answer.
جواب غلط
response position
مکان جواب
counter memorial
جواب یادداشت
auto answer
خود جواب
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
sockdolager
اتمام حجت جواب
replied
جواب شفاهی دفاعیه
A crushing reply(retort).
جواب دندان شکن
reply
جواب شفاهی دفاعیه
In response (reply) to your letter.
در جواب نامه تان
Touché!
خوب جواب دادی!
repartee
جواب شوخی امیز
replying
جواب شفاهی دفاعیه
He answered nothing.
اصلا جواب نداد
unansweable
بی جواب تکذیب ناپذیر
retort
جواب متقابل تلافی
counterclaim
جواب به ادعای شاکی
sally
جواب سریع و زیرکانه
sallies
جواب سریع و زیرکانه
corespondent
مسئول جواب گویی
telephone responder
جواب دهنده تلفن
unique solution
جواب منحصر بفرد
flea in one's ear
<idiom>
جواب دندان شکن
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
replies
جواب شفاهی دفاعیه
retorts
جواب متقابل تلافی
sockdologer
اتمام حجت جواب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com