Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (10 milliseconds)
English
Persian
unique solution
جواب منحصر بفرد
Other Matches
individual
منحصر بفرد متعلق بفرد
individuals
منحصر بفرد متعلق بفرد
soles
منحصر بفرد
unique
منحصر بفرد
particular
تک منحصر بفرد
sole
منحصر بفرد
uniquely
منحصر بفرد
suigeneris
اختصاصی منحصر بفرد
sole agent
نماینده منحصر بفرد
unique solution
راه حل منحصر بفرد
single value
ارزش منحصر بفرد
sole offspring
فرزند منحصر بفرد
exclusive
منحصر بفرد گران
sole representative
نماینده منحصر بفرد
singleton
یک سطرشعر یا بند منحصر بفرد
monotypic
دارای نوع منحصر بفرد
phoenix
مرغ افسانهای منحصر بفرد عنقا
phoenixes
مرغ افسانهای منحصر بفرد عنقا
handlers
برنامهای با یک کار منحصر بفرد که کنترل یک ورودی
handler
برنامهای با یک کار منحصر بفرد که کنترل یک ورودی
irresponsive
جواب ندهنده بی جواب
ones
منحصر
straightlaced
منحصر
limitary
منحصر
one
منحصر
straitlaced
منحصر
limited
منحصر
limit
منحصر کردن
singularity
منحصر بفردی
nonpar
<adj.>
منحصر بفردی
sole owner
مالک منحصر
singular
منحصر بفردی
exclusive
منحصر به فرد
elements
یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
element
یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
He's one of a kind.
او
[مرد]
آدمی منحصر به فرد است.
cyclone
منطقهای با فشار بارومتری کم و گردبادهای منحصر به فرد
cyclones
منطقهای با فشار بارومتری کم و گردبادهای منحصر به فرد
current expenditure
هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
antiphony
جواب
replying
جواب
reply
جواب
replies
جواب
replied
جواب
recalcitrance
جواب رد
response
جواب
counterplea
جواب رد
in reply to
در جواب
comebacks
جواب
whyŠthere is the answer
در سر جواب
repost
جواب
recalcitrancy
جواب رد
resolvent
جواب
irreprovable
بی جواب
comeback
جواب
rejoinders
جواب
riposted
جواب
responses
جواب
ripostes
جواب
riposting
جواب
riposte
جواب
rejoinder
جواب
curie point
دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
response position
مکان جواب
responsory
جواب جماعت
send away
جواب دادن
undertaker
جواب گو مسئول
unanswerable
جواب ناپذیر
undertakers
جواب گو مسئول
interlocutor
جواب دهنده
reply paid
جواب قبول
interlocutors
جواب دهنده
question answer
سئوال- جواب
irrefragably
بطور بی جواب
recitative
جواب دادن
answerable
جواب دار
snip snap
جواب زیرکانه
favourable
جواب مساعد
reply paid /RP/
[reply prepaid]
جواب قبول
brusque
پیش جواب
answers
: جواب پاسخ
answering
: جواب پاسخ
answered
: جواب پاسخ
answer
: جواب پاسخ
to give the mitten
جواب کردن
to make a response
جواب دادن
voice response
جواب صوتی
A straightforward answer.
جواب سر راست
A correct answer.
جواب صحیح
The wrong answer.
جواب غلط
have it
<idiom>
به جواب رسیدن
toss off
<idiom>
حاضر جواب
answer mode
حالت جواب
undertaking
جواب گو مسئول
nope
جواب منفی
answer pennant
پرچم جواب
auto answer
خود جواب
respond
جواب دادن
counter memorial
جواب یادداشت
an abrupt answer
جواب تند
responded
جواب دادن
responds
جواب دادن
sallies
جواب سریع و زیرکانه
unansweable
بی جواب تکذیب ناپذیر
replies
جواب شفاهی دفاعیه
to return a greeting
جواب سلام دادن
rebutted
جواب متقابل دادن
telephone responder
جواب دهنده تلفن
retort
جواب متقابل تلافی
retort
جواب متقابل دادن
repartee
جواب شوخی امیز
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
To dismiss(sack,discharge)someone.
کسی را جواب کردن
talk back
<idiom>
بی ادبانه جواب دادن
flea in one's ear
<idiom>
جواب دندان شکن
rebutting
جواب متقابل دادن
replying
جواب شفاهی دفاعیه
In response (reply) to your letter.
در جواب نامه تان
He answered nothing.
اصلا جواب نداد
reply
جواب شفاهی دفاعیه
A crushing reply(retort).
جواب دندان شکن
replied
جواب شفاهی دفاعیه
answers
جواب احتیاج را دادن
sockdologer
اتمام حجت جواب
to comply
[with]
[به نیازی]
جواب دادن
sockdolager
اتمام حجت جواب
rebuts
جواب متقابل دادن
Touché!
خوب جواب دادی!
corespondent
مسئول جواب گویی
counterbid
جواب خریداربه فروشنده
have her cable
لنگر جواب دادن
counterclaim
جواب به ادعای شاکی
to meet
[به نیازی]
جواب دادن
to accommodate
[به نیازی]
جواب دادن
rebut
جواب متقابل دادن
retorts
جواب متقابل دادن
retorts
جواب متقابل تلافی
answering
جواب احتیاج را دادن
sally
جواب سریع و زیرکانه
answered
جواب احتیاج را دادن
answer
جواب احتیاج را دادن
answered
جواب دادن از عهده برامدن
answers
جواب دادن از عهده برامدن
answer
جواب دادن از عهده برامدن
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
replies
پاسخ دادن جواب کتبی
replied
پاسخ دادن جواب کتبی
reply
پاسخ دادن جواب کتبی
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
answering
جواب دادن از عهده برامدن
Why don't you answer?
چرا جواب نمی دهید؟
replying
پاسخ دادن جواب کتبی
To take the salute.
جواب سلام ( نظامی ) رادادن
refutatory
تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutative
تکذیب کننده متضمن جواب رد
antiphony
انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
Please answer the telephone.
لطفا" جواب تلفن را بدهید
Answer me this question.
جواب این سؤالم را بده
meet some one's objections
به ایرادات کسی جواب دادن
bite the hand that feeds you
<idiom>
جواب خوبی را با بدی دادن
improvisator
بدیهه ساز حاضر جواب
He was pressed for pressed for ad answer .
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
audio response device
دستگاه جواب دهنده سمعی
He didnt return (acknowledge) my greetings.
جواب سلام مرا نداد
countered
جواب دادن معامله بمثل کردن با
responsive
دارای عکس العمل سریع جواب گو
responsor
دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
countering
جواب دادن معامله بمثل کردن با
the answer is right under your nose
<idiom>
جواب مثل روز روشن است
replication
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
A sharp note(reply).
نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
To answer back.
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
We wI'll be notified(informed)of the results today.
امروز جواب کار معلوم می شود
counter
جواب دادن معامله بمثل کردن با
restricts
منحصر کردن دچار تضییقات کردن
restricting
منحصر کردن دچار تضییقات کردن
restrict
منحصر کردن دچار تضییقات کردن
This does not satisfy me.
این جواب مرا قانع نمی کند
antiphon
سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
confine
محدود کردن منحصر کردن
confining
محدود کردن منحصر کردن
transponder
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
audio
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
transpondor
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
menu display
روش محاورهای ارتباط باسیستم کامپیوتری از طریق سوال و جواب یا انتخابهای چند گانه
primary key
[کلید اصلی، همچنین کلید اولیه نامیده می شود، یک کلید در یک پایگاه داده رابطه ای است که منحصر به فرد برای هر رکورد است.]
case
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
cases
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
linear
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
uniquely
فرد منحصر به فرد
unique
فرد منحصر به فرد
Thanks for calling back.
با تشکر برای تماس.
[به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
Force is the answer to force.
<proverb>
جواب زور را زور مى دهد .
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com