Dictiornary-Farsi | جواب ناپذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (2 milliseconds)

English	Persian
unanswerable	جواب ناپذیر


Search result with all words

unansweable	بی جواب تکذیب ناپذیر
Other Matches

invulnerable	زخم ناپذیر اسیب ناپذیر
immedicable	درمان ناپذیر بهبود ناپذیر
irresponsive	جواب ندهنده بی جواب
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
riposte	جواب
riposted	جواب
repost	جواب
resolvent	جواب
ripostes	جواب
responses	جواب
riposting	جواب
response	جواب
counterplea	جواب رد
rejoinders	جواب
irreprovable	بی جواب
comebacks	جواب
antiphony	جواب
comeback	جواب
whyŠthere is the answer	در سر جواب
recalcitrancy	جواب رد
rejoinder	جواب
replied	جواب
replies	جواب
recalcitrance	جواب رد
in reply to	در جواب
reply	جواب
replying	جواب
answer pennant	پرچم جواب
answering	: جواب پاسخ
auto answer	خود جواب
counter memorial	جواب یادداشت
nope	جواب منفی
answerable	جواب دار
voice response	جواب صوتی
answer mode	حالت جواب
an abrupt answer	جواب تند
A correct answer.	جواب صحیح
irrefragably	بطور بی جواب
The wrong answer.	جواب غلط
have it <idiom>	به جواب رسیدن
answer	: جواب پاسخ
answered	: جواب پاسخ
responds	جواب دادن
responded	جواب دادن
undertaker	جواب گو مسئول
undertakers	جواب گو مسئول
respond	جواب دادن
toss off <idiom>	حاضر جواب
answers	: جواب پاسخ
undertaking	جواب گو مسئول
reply paid	جواب قبول
to make a response	جواب دادن
to give the mitten	جواب کردن
response position	مکان جواب
send away	جواب دادن
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
A straightforward answer.	جواب سر راست
responsory	جواب جماعت
snip snap	جواب زیرکانه
favourable	جواب مساعد
brusque	پیش جواب
interlocutors	جواب دهنده
recitative	جواب دادن
interlocutor	جواب دهنده
question answer	سئوال- جواب
flea in one's ear <idiom>	جواب دندان شکن
rebuts	جواب متقابل دادن
to comply [with]	[به نیازی] جواب دادن
rebutted	جواب متقابل دادن
retort	جواب متقابل دادن
to accommodate	[به نیازی] جواب دادن
rebutting	جواب متقابل دادن
to meet	[به نیازی] جواب دادن
sallies	جواب سریع و زیرکانه
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
replies	جواب شفاهی دفاعیه
replying	جواب شفاهی دفاعیه
sally	جواب سریع و زیرکانه
talk back <idiom>	بی ادبانه جواب دادن
reply	جواب شفاهی دفاعیه
rebut	جواب متقابل دادن
replied	جواب شفاهی دفاعیه
counterbid	جواب خریداربه فروشنده
answer	جواب احتیاج را دادن
have her cable	لنگر جواب دادن
answers	جواب احتیاج را دادن
repartee	جواب شوخی امیز
unique solution	جواب منحصر بفرد
corespondent	مسئول جواب گویی
Touché!	خوب جواب دادی!
answered	جواب احتیاج را دادن
answering	جواب احتیاج را دادن
to return a greeting	جواب سلام دادن
telephone responder	جواب دهنده تلفن
sockdologer	اتمام حجت جواب
sockdolager	اتمام حجت جواب
In response (reply) to your letter.	در جواب نامه تان
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
counterclaim	جواب به ادعای شاکی
retorts	جواب متقابل تلافی
He answered nothing.	اصلا جواب نداد
A crushing reply(retort).	جواب دندان شکن
retorts	جواب متقابل دادن
retort	جواب متقابل تلافی
replied	پاسخ دادن جواب کتبی
Why don't you answer?	چرا جواب نمی دهید؟
replies	پاسخ دادن جواب کتبی
answer	جواب دادن از عهده برامدن
Answer me this question.	جواب این سؤالم را بده
reply	پاسخ دادن جواب کتبی
He didnt return (acknowledge) my greetings.	جواب سلام مرا نداد
improvisator	بدیهه ساز حاضر جواب
answered	جواب دادن از عهده برامدن
never to be at a loss for an answer	همیشه حاضر جواب بودن
answers	جواب دادن از عهده برامدن
To take the salute.	جواب سلام ( نظامی ) رادادن
answering	جواب دادن از عهده برامدن
A logical remark has no answer. <proverb>	یرف یساب جواب ندارد .
refutative	تکذیب کننده متضمن جواب رد
Please answer the telephone.	لطفا" جواب تلفن را بدهید
refutatory	تکذیب کننده متضمن جواب رد
bite the hand that feeds you <idiom>	جواب خوبی را با بدی دادن
meet some one's objections	به ایرادات کسی جواب دادن
replying	پاسخ دادن جواب کتبی
audio response device	دستگاه جواب دهنده سمعی
antiphony	انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
He was pressed for pressed for ad answer .	به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
A sharp note(reply).	نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
countering	جواب دادن معامله بمثل کردن با
counter	جواب دادن معامله بمثل کردن با
To answer back.	جواب دادن ( یکی بدو کردن )
responsive	دارای عکس العمل سریع جواب گو
responsor	دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
countered	جواب دادن معامله بمثل کردن با
replication	جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
the answer is right under your nose <idiom>	جواب مثل روز روشن است
We wI'll be notified(informed)of the results today.	امروز جواب کار معلوم می شود
This does not satisfy me.	این جواب مرا قانع نمی کند
inappeasable	ناپذیر
watertight	اب ناپذیر
waterproofs	نم ناپذیر
imperviable	نم ناپذیر
waterproofed	نم ناپذیر
waterproof	نم ناپذیر
unchallenged	بحث ناپذیر
antiphon	سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
raintight	باران ناپذیر
incommutable	استحاله ناپذیر
unobjectionable	اعتراض ناپذیر
unsearchable	کاوش ناپذیر
uninflammable	اشتعال ناپذیر
incommutable	تخفیف ناپذیر
untouchability	لمس ناپذیر
nonsuperimposable	انطباق ناپذیر
inexplorable	کاوش ناپذیر
water proof	رطوبت ناپذیر
waterproof wire	سیم نم ناپذیر
incommutably	تبدیل ناپذیر
non descript	تشریح ناپذیر
incommensurable	مقایسه ناپذیر
incommensurable	سنجش ناپذیر
incoercible	انقباض ناپذیر
unchallenged	انکار ناپذیر
imperviable	سرایت ناپذیر
unappealabe	پژوهش ناپذیر
unappeasable	استمالت ناپذیر
stainless	زنگ ناپذیر
unchangeable	تغییر ناپذیر
inalterable	تغییر ناپذیر
spanless	پیمایش ناپذیر
uncomputable	محاسبه ناپذیر
inappealable	پژوهش ناپذیر
sateless	سیری ناپذیر
unconquerable	تسخیر ناپذیر
undecidable	تصمیم ناپذیر
remediless	درمان ناپذیر
incodensable	انقباض ناپذیر
indefectible	خلل ناپذیر
non descript	وصف ناپذیر
incorruptibly	بطورفساد ناپذیر
indefeasible	بطلان ناپذیر
insusceptible	تایید ناپذیر
insol	انحلال ناپذیر
inscrvtable	تفحص ناپذیر
indiminishable	کاهش ناپذیر
indisciplinable	انظباط ناپذیر
indispansably	بطورچاره ناپذیر
inirritable	تحریک ناپذیر
infrangible	تجزیه ناپذیر
inextinguishably	بطورتسکین ناپذیر
inexhaustibly	بطورپایان ناپذیر
inexcitable	هیجان ناپذیر
ineludible	گریز ناپذیر
irremissible	اغماض ناپذیر
indubious	تردید ناپذیر
indefeasible	فسخ ناپذیر
intangibly	بطورلمس ناپذیر
nanoaddressable	نشانی ناپذیر
incompressible	تراکم ناپذیر
joiner door	دربهای اب ناپذیر