English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (5 milliseconds)
English Persian
rejuveoize جوانی از سرگرفتن
Other Matches
resumes از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resuming از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resume از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
youthfufness جوانی
youths جوانی
juvenility جوانی
springtime جوانی
adolescence نو جوانی
youth جوانی
youthfulness جوانی
young days جوانی
yoth جوانی
adolescency جوانی
bloom of youth بحبوحه جوانی
dementia praecox جنون جوانی
hey day ریعان جوانی
post juvenal بعد از جوانی
hebephrenia جنون جوانی
slips in youth خطاهای جوانی
slips in youth لغزشهای جوانی
schizophrene مبتلابجنون جوانی
rejuvenescent جوانی از سر گیرنده
rejuvenescence تجدید جوانی
rejuvenator جوانی دهنده
prime of life عنفوان جوانی
the flower of youth عنفوان جوانی
may of youth عنفوان جوانی
juvenility نیروی جوانی
youthfully از روی جوانی
acne غرور جوانی
may بهار جوانی
prime بهار جوانی
juvenile در خور جوانی
juveniles در خور جوانی
schizophrenia جنون جوانی
rejuvenation باز جوانی
adolescence دوره جوانی
primes بهار جوانی
primed بهار جوانی
rejuvenating جوانی ازسر گرفتن
rejuvenates جوانی ازسر گرفتن
rejuvenated جوانی ازسر گرفتن
schizophrenics مبتلا بجنون جوانی
schizophrenic مبتلا بجنون جوانی
The fervour of youth . شور وشوق جوانی
rejuvenate جوانی ازسر گرفتن
juvenilia اثار دوره جوانی
impetuosity of youth تندی یا غرور جوانی
chorus girls زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
middle aged دوره بین جوانی وپیری
chorus girl زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
over the hill <idiom> به پایان رسیدن بهار جوانی
salad days ایام جوانی وبی تجربگی
middle age دوره بین جوانی وپیری
puniness تازه کاری جوانی کوچکی
her prime of life is past عنفوان جوانی وی گذشته است
schizo شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
She has known better days in her youth . معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
blossoms گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
blossoming گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
passe دوره زیبایی و عنفوان جوانی را گذرانده
blossom گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
blossomed گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
at the tender age of <idiom> در سن جوانی [گول خور. بی مایه . سست . نادان]
juvenilia تالیفات دوره جوانی شعرا ونویسندگان بزرگ
cover girls زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
cover girl زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
chaperon زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
glabrescent گیاهی که در جوانی کرکدار ودربلوغ بدون کرک وصاف میشود
sangraal جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangrail جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
the Holy Grail جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangreal جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
schizothymia جنون همراه با خیال پرستی ومالیخولیا شبیه جنون جوانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com