Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
yuppie
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppies
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
Other Matches
self taught
تحصیل کرده
educated
تحصیل کرده
cultured
مهذب تحصیل کرده
school drop out
ترک تحصیل کرده
clerisy
طبقه تحصیل کرده
alumni
پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
younker
نجیب زاده جوان جوان سلحشور
yonker
نجیب زاده جوان جوان سلحشور
princock
جوان ژیگولو جوان جلف
princox
جوان ژیگولو جوان جلف
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
return
[on something]
درآمد
Inc
درآمد
(a) come-down
<idiom>
درآمد
meal ticket
ممر درآمد
meal tickets
ممر درآمد
he went aboard the ship
به کشتی درآمد
He came out of the house.
از منزل درآمد
It turned out well.
خوب از آب درآمد
I had a terrible (hard) time of it.
پدرم درآمد
income accounts
حساب های درآمد
lower class
طبقه اجتماعی کم درآمد
absolute income hypothesis
فرضیه درآمد مطلق
underclass
طبقهی اجتماعی کم درآمد
underclass
طبقه اجتماعی کم درآمد
subclass
طبقه اجتماعی کم درآمد
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.
هر طور کردم غلط درآمد
attachable earnings
درآمد ضبط شدنی
[قانون]
The people protested vocally.
صدای مردم درآمد ( اعتراض )
She made a good wife.
اوزن خوبی ازآب درآمد
net factor income from abroad
خالص درآمد عوامل از خارج
The employer deducts taxes from the salary.
کارفرما مالیات را از درآمد کم می کند.
I have a steady monthly income.
درآمد ماهیانه ثابتی دارم
I had a hell of a time to fix the engine.
پدرم درآمد موتور رادرست کردم
lay off (someone)
<idiom>
کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
to rely on somebody for your income
از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
When drink enters, wisdom departs.
<proverb>
آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
I am just a pen – pusher .
قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
study
تحصیل
securement
تحصیل
acquisitions
تحصیل
studies
تحصیل
acquisition
تحصیل
acquistion
تحصیل
acquirement
تحصیل
schooling
تحصیل
studying
تحصیل
obtaining
تحصیل
achievement
تحصیل
achievements
تحصیل
earn
تحصیل کردن
earned
تحصیل کردن
earns
تحصیل کردن
graduation
فراغت از تحصیل
achieve
تحصیل کردن
s.for study
میل به تحصیل
get
تحصیل شده
gets
تحصیل شده
getting
تحصیل شده
impetration
تحصیل بدرخواست
recovery
تحصیل چیزی
recoveries
تحصیل چیزی
nonresident
تحصیل مکاتباتی
school age
سالهای تحصیل
school age
سن آغاز تحصیل
s.for study
ذوق تحصیل
schoolfellow
تعلیم تحصیل
school
تحصیل در مدرسه
he applied him self to study
مشغول تحصیل شد
schools
تحصیل در مدرسه
securer
تحصیل کننده
degrees
دیپلم یا درجه تحصیل
procuance
تحصیل چیزی خرید
serendipity
تحصیل نعمت غیرمترقبه
schoolable
مشمول تحصیل اجباری
procuration
تحصیل چیزی خرید
toi mug at
سخت تحصیل کردن
to study for the bar
تحصیل حقوق کردن
to obtain permission
تحصیل اجازه کردن
scoolable
مشغول تحصیل اجباری
to leave school
ترک تحصیل کردن
studiousness
عشق بخواندن یا تحصیل
degree
دیپلم یا درجه تحصیل
ineducable
غیر قابل تحصیل
earned income
درامد تحصیل شده
frying
جوان
callan
جوان
callant
جوان
molls
زن جوان
juvenescent
نو جوان
fry
جوان
fries
جوان
younger
جوان
young
جوان
moll
زن جوان
lass
زن جوان
adolescent
جوان
youths
جوان
lasses
زن جوان
youth
جوان
dell
زن جوان
young persons
جوان
dells
زن جوان
adolescents
جوان
yoth
جوان
beardless
جوان
grafts
از راه نادرستی تحصیل کردن
gain
حصول تحصیل منفعت کردن
etymologize
تحصیل علم اشتقاق کردن
dropout
کسی که ترک تحصیل میکند
gained
حصول تحصیل منفعت کردن
gains
حصول تحصیل منفعت کردن
wins
بدست اوردن تحصیل کردن
win
بدست اوردن تحصیل کردن
graft
از راه نادرستی تحصیل کردن
to study persian
زبان فارسی تحصیل کردن
availability
سهولت و امکان تحصیل اعتبار
grafted
از راه نادرستی تحصیل کردن
yong lion
شیر جوان
to die young
جوان مردن
insenescible
همیشه جوان
young and old
پیر و جوان
young smith
اسمیت جوان
juvenescent
جوان شونده
juvenescent
تازه جوان
puss
دخترک زن جوان
peachick
جوان خودفروش
lionet
شیر جوان
young population
جمعیت جوان
boyo
پسربچه جوان
floozy
زن جوان بوالهوس
immature soil
خاک جوان
trull
دختر جوان
beau
جوان شیک
ephebophilia
جوان خواهی
swain
جوان روستایی
playboy
جوان عیاش
snot
جوان گستاخ
youthful
جوان باطراوت
playboy
جوان دخترباز
punks
جوان ولگرد
rejuvenation
جوان سازی
punk
جوان ولگرد
gigolo
جوان جلف
gigolos
جوان جلف
nagged
اسب جوان
youngish
جوان وار
playboys
جوان دخترباز
nag
اسب جوان
playboys
جوان عیاش
youngish
نسبتا جوان
nags
اسب جوان
my unwillingness to study
بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
convocation
جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
To neglect ones studies .
از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
school and college ability test
آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
rejuvenating
دوباره جوان کردن
rejuveoize
دوباره جوان کردن
agerasia
پیر جوان نما
rejuvenesce
دوباره جوان شدن
cora
[سر ستونی در شکل زن جوان]
juvenescence
حالت جوان شدن
rejuvenated
دوباره جوان کردن
yoth
شخص جوان جوانمرد
rejuvenates
دوباره جوان کردن
rejuvenate
دوباره جوان کردن
rejuvenation
دوباره جوان سازی
[be]
no chicken
دیگر جوان نبودن
young turk
افسر جوان افراطی
sowed
ماده خوک جوان
rejuveoize
دوباره جوان شدن
sows
ماده خوک جوان
sow
ماده خوک جوان
youths
شباب شخص جوان
to wear one's years well
خوب ماندن جوان
fillies
دختر شوخ و جوان
hooligan
جوان اوباش صفت
filly
دختر شوخ و جوان
hooligans
جوان اوباش صفت
youth
شباب شخص جوان
skipjack
جوان ژیگولووخود نما
homecoming
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
minor
در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
academia
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
homecomings
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
chaperones
نگهبان یاملازم خانمهای جوان
gill flirt
زن جوان سبک وهرزه دخترول
chaperones
همراه دختران جوان رفتن
She doesnt like that young man.
از آن جوان خوشش نمی آید
spring chicken
<idiom>
شخص جوان (بصورت منفی)
chaperone
همراه دختران جوان رفتن
narcissus
جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد
chaperons
نگهبان یاملازم خانمهای جوان
maids
دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث
maid
دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com