Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
junker
جوان نجیب زاده المانی
Other Matches
younker
نجیب زاده جوان جوان سلحشور
yonker
نجیب زاده جوان جوان سلحشور
blue blood
نجیب زاده اشراف زاده
junker
اصیل زاده المانی
noblemen
نجیب زاده
nobleman
نجیب زاده
chevalier
نجیب زاده
noblewomen
نجیب زاده
magnates
نجیب زاده
magnate
نجیب زاده
knights
نجیب زاده
knighting
نجیب زاده
knighted
نجیب زاده
thane
نجیب زاده
noblewoman
نجیب زاده
knight
نجیب زاده
high born
نجیب زاده
bashaw
نجیب زاده
aristocrats
نجیب زاده
aristocrat
نجیب زاده
childe
نجیب زاده
blue-blooded
نجیب زاده
blue blooded
نجیب زاده
patricians
نجیب زاده
patrician
نجیب زاده
dons
لرد یا نجیب زاده
gentleman of fortune
نجیب زاده حادثه جو
donning
لرد یا نجیب زاده
donned
لرد یا نجیب زاده
don
لرد یا نجیب زاده
well born
اصیل نجیب زاده
household troops
هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
wellborn
نجیب زاده دارای خصوصیات نجابت
cousinry
عموزاده هاودایی زاده هاوعمه زاده هاوخاله زاده ها
nepotism
انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
princox
جوان ژیگولو جوان جلف
princock
جوان ژیگولو جوان جلف
nepew
پسر خواهر برادر زاده یا خواهر زاده
cousinly
دایی زاده وار خاله زاده وار
jerry
المانی
germain
) : المانی
Germanic
المانی
German measles
سرخجه المانی
hans
المانی یاهلندی
high dutch
زبان المانی
germanize
المانی کردن
germanization
المانی شدن
fokker
یکجورهواپیمای جنگی المانی
panzer
لشگر زرهی المانی
land grave
کنت قدیم المانی
gotha
یکجورهواپیمای بزرگ المانی
alemannic
لهجهء مخصوص المانی
wagnerite
پیرو واگنرموسیقیدان المانی
wagnerian
پیرو واگنرموسیقیدان المانی
germanity
صفات ویژه المانی
teutonize
به المانی ترجمه کردن
pfennig
مسکوک مسی المانی
schnauzer
سگ " تری یر "المانی نژاد
germanize
المانی ماب کردن
hun
مخرب تمدن المانی
germanism
اصطلاحات ویژه زبان المانی
Gothic
حروف سیاه قلم المانی
doberman pinscher
سگ پاسبان المانی متوسط الجثه
germanist
دانشمند فرهنگ و زبان المانی
kummel
نوشابه المانی زیره دار
indecent
نا نجیب
gentlewomanly
نجیب
decent
نجیب
nicest
نجیب
nicer
نجیب
immodest
نا نجیب
gentler
نجیب
gentlest
نجیب
sobersided
نجیب
of a noble family
نجیب
gentlewomen
زن نجیب
meek
نجیب
gentle
نجیب
maidenly
نجیب
genteel
نجیب
gentlewoman
زن نجیب
nice
نجیب
goth
یکی از اقوام المانی قدیم بربری
rhenish
شراب المانی rhein وابسته به رودخانه
thaler
یکنوع سکه بزرگ نقره المانی
hegelianism
مکتب فلسفی هگل فیلسوف المانی
lansquenet
سربازپیاده مزدورو المانی در سده هفدهم
landgravine
لقب برخی از شاهزادگان المانی است
noble gas
گاز نجیب
nobles
نجیب باشکوه
noblest
نجیب باشکوه
noble metals
فلزات نجیب
nobler
نجیب باشکوه
genteelly
نجیب وار
noble
نجیب باشکوه
noble metal
فلز نجیب
groschen
سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
jack johnson
د راصطلاح عامه سربازها نارنجک بزرگ المانی
pfenin
سکه مس المانی که ارزش ان برابراست با یک صدم ARK
Marxism
روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
particianship
نجیب زادگی اصالت
blander
شیرین و مطلوب نجیب
blandest
شیرین و مطلوب نجیب
gentlemanlike
شایسته مرد نجیب
bland
شیرین و مطلوب نجیب
mauser
یکجور تفنگ که ماوزرنام المانی اختراع کرده است
minnesinger
شاعر غزل سرای المانی درسدههای 21تا 41میلادی
gentlewomanlike
شایسته بانوان نجیب ومحترم
A blood horse needs only one stroke of the whip .
<proverb>
اسب نجیب را یک تازیانه بس است .
shabby genteel
نجیب نما فقیرواقا منش
landgrave
لقب برخی از شاهزادگان المانی کنت زمین همان است
noblesse oblige
بزرگواری و سخاوتمندی نشانه نجیب زادگی
lombards
گروهی از کشور یتانان المانی نژاد که در سده ششم ایتالیارا فتح کردند
progeniture
زاده
frying
زاده
nee
زاده
descendant
زاده
descendent
زاده
fries
زاده
descended
زاده
fry
زاده
fitz
زاده
first begotten
نخست زاده
coz
دایی زاده
coz
عمه زاده
coz
خاله زاده
cousin german
عمه زاده
cousin german
عمو زاده
hagseed
زاده عجوزه
hamite
زاده حام
levite
زاده لاوی
evite
زاده حوا
first ling
نخست زاده
firstborn
نخست زاده
firstling
نخست زاده
cousins
عمو زاده
grandee
اصیل زاده
sea born
زاده دریا
earth born
زاده خاک
freeborn
ازاد زاده
born in the purple
غنی زاده
legitimating
حلال زاده
cousins
دایی زاده
cousins
خاله زاده
cousins
عمه زاده
cousin
دایی زاده
cousin
عمو زاده
cousin
خاله زاده
cousin
عمه زاده
illegitimate
زنا زاده
patricians
اعیان زاده
patrician
اعیان زاده
legitimate
حلال زاده
legitimated
حلال زاده
legitimates
حلال زاده
aristocrats
اشراف زاده
first-born
نخست زاده
born in lawful wedding
حلال زاده
aristocrat
اشراف زاده
born in the purple
دارا زاده
first born
نخست زاده
youths
جوان
moll
زن جوان
dell
زن جوان
youth
جوان
lasses
زن جوان
yoth
جوان
callant
جوان
lass
زن جوان
younger
جوان
dells
زن جوان
beardless
جوان
frying
جوان
juvenescent
نو جوان
young
جوان
fry
جوان
young persons
جوان
adolescents
جوان
fries
جوان
adolescent
جوان
callan
جوان
molls
زن جوان
mulatto
زاده اروپایی وزنگی
cousinly
عمه زاده وار
speak of the devil and he appears
<idiom>
حلال زاده بودن
feringhee
پرتغالی زاده هند
underbred
نااصل زاده بی تربیت
playboy
جوان عیاش
young population
جمعیت جوان
young smith
اسمیت جوان
lionet
شیر جوان
young and old
پیر و جوان
rejuvenation
جوان سازی
peachick
جوان خودفروش
playboy
جوان دخترباز
swain
جوان روستایی
snot
جوان گستاخ
trull
دختر جوان
gigolo
جوان جلف
yong lion
شیر جوان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com