English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (7 milliseconds)
English Persian
vice squad جوخه پلیس
vice squads جوخه پلیس
Other Matches
district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
precinct [American E] ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
policing district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
sections جوخه
squad جوخه
squads جوخه
section جوخه
firing squad جوخه اتش
escadrille جوخه هوایی
firing squads جوخه اتش
section leader فرمانده رسد یا جوخه
squads دسته بصورت جوخه یادسته دراوردن
squad دسته بصورت جوخه یادسته دراوردن
police پلیس
constables پلیس
police dog سگ پلیس
guard dog سگ پلیس
K9 [canine] سگ پلیس
policed پلیس
constable پلیس
bobbies پلیس
german shepherd سگ پلیس
polices پلیس
cops پلیس
cop پلیس
gendarmes پلیس
gendarme پلیس
bobby پلیس
police office پاسگاه پلیس
road guard پلیس راه
police officers مامور پلیس
Interpol پلیس بینالمللی
police officer افسر پلیس
police officer مامور پلیس
police officers افسر پلیس
patrol wagon اتومبیل پلیس
shore patrol پلیس ساحلی
border guard پلیس مرزبانی
police calls استمداد پلیس
frontier police پلیس مرزبانی
border police پلیس مرزبانی
police power نیروی پلیس
police power دادگاه پلیس
police reporter مخبر پلیس
plainclothesman پلیس مخفی
paddywagon اتومبیل پلیس
local building inspector پلیس ساختمان
police forces دادگاه پلیس
police station مرکز پلیس
police station ایستگاه پلیس
police stations مرکز پلیس
police stations ایستگاه پلیس
police force نیروی پلیس
police force دادگاه پلیس
police forces نیروی پلیس
runners افسر پلیس
runner افسر پلیس
policeman مامور پلیس
policemen مامور پلیس
flatfoot پلیس گشتی
battle lights چراغ پلیس
patrolmen پلیس گشتی
patrolman پلیس گشتی
posse comitatus دسته افراد پلیس
bust [colloquial] حمله ناگهانی پلیس
police raid ورود ناگهانی پلیس
round-up ورود ناگهانی پلیس
bust [colloquial] ورود ناگهانی پلیس
rozzer [British E] پلیس [اصطلاح روزمره]
cop پلیس [اصطلاح روزمره]
police raid حمله ناگهانی پلیس
round-up حمله ناگهانی پلیس
raiding ورود ناگهانی پلیس
shore patrol پلیس نیروی دریایی
The police stopped me. پلیس جلویم را گرفت
under police surveillance تحت نظر پلیس
black Maria اتومبیل گشتی پلیس
black Marias اتومبیل گشتی پلیس
filth [British E] پلیس [اصطلاح روزمره]
constableship وفیفه یا رتبه پلیس
The police held the crowd back. پلیس جمعیت را عقب زد
give in charge تحویل پلیس دادن
raids ورود ناگهانی پلیس
mountie پلیس سوار کانادا
raided ورود ناگهانی پلیس
raid ورود ناگهانی پلیس
peelers اسباب پوست کن پلیس
peeler اسباب پوست کن پلیس
turn over to the police تحویل پلیس دادن
pig [American E] پلیس [اصطلاح تحقیر آمیز]
gestapo گشتاپو سازمان پلیس مخفی
give a person in charge کسی را تحویل پلیس دادن
squad cars اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
squad car اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
posse دسته افراد پلیس جماعت
posses دسته افراد پلیس جماعت
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
concierges پلیس محافظ درب ورودی
concierge پلیس محافظ درب ورودی
large scale raid حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
police states اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
policed بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
polices مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
The thief surrender himself to the police. سارق خود را تسلیم پلیس کرد
police state اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
nark مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
He is known to the police . هویتش نزد پلیس معلوم است
The police officer took down the car number . افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
polices بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
to report to the police خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
Police are out in force. نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
copper [police officer] پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
The details of the report were verified by the police. جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
to call 911 [American English] تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
rookie تازه کار [بویژه در پلیس یا ارتش ] [اصطلاح شوخی]
to report somebody [to the police] for breach of the peace از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
to register with the police نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
Over 1,000 pirate discs were seized during the raid. بیش از ۱۰۰۰ سی دی بدون اجازه ناشر چاپ شده در حمله پلیس ضبط و توقیف شد.
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police. هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
secret police سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com