English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
heteromorphic جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
Other Matches
hypercard نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
epizootic منتشر شونده درمیان جانوران
heterochromous دارای رنگهای گوناگون
polyvalent دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
varied دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
varriform دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
vimineous دارای شاخه وترکههای خم شونده
colony گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند [زیست شناسی]
metamorphic دگردیس
deformable دگردیس پذیر
gottschaldt's figures شکلهای گوتشالت
alternate forms شکلهای جانشین
piderit drawings شکلهای پیدریت
precipitates غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
self reacting بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitate غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
metamorphosing دگردیسی دگردیس کردن
metamorphosed دگردیسی دگردیس کردن
metamorphoses دگردیسی دگردیس کردن
metamorphose دگردیسی دگردیس کردن
embedded figures test ازمون شکلهای نهفته
reversible figures شکلهای بازگشت پذیر
hidden figures test ازمون شکلهای نهفته
graphics که برای ایجاد شکلهای ندیگر به کار می رود
cyclopean [معماری ترکیب شده با شکلهای نامنظم در بلوک سیمانی]
characteristic diagram for the concrete دیاگرام مشخصه بتن دیاگرامی که تغییر شکلهای بتن را بر حسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
characteristic diagram for the steel دیاگرام مشخصه فولاد دیاگرامی که تغییر شکلهای فولاد را برحسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
diverse گوناگون
odd and ends گوناگون
heterochromous گوناگون
pied گوناگون
sundry گوناگون
multiple گوناگون
variegated گوناگون
varied گوناگون
variate گوناگون
multifarious گوناگون
protean گوناگون
varicolored گوناگون
miscellaneous گوناگون
various گوناگون
mixtilineal گوناگون خط
sundries گوناگون
miscellaneously بطور گوناگون
varia اشیا گوناگون
undervarious بعناوین گوناگون
wide-ranging متنوع - گوناگون
diversify گوناگون ساختن
diversifies گوناگون ساختن
here and there <idiom> درمکانهای گوناگون
diversified گوناگون ساختن
multiple چندلا گوناگون
variant گوناگون مختلف
oddments مواد گوناگون
under various titles به عناوین گوناگون
varia مطالب گوناگون
variegated colours رنگهای گوناگون
versicolor برنگهای گوناگون
diversifying گوناگون ساختن
varietal گوناگون پر از تنوعات
manifoldly بطور متعدد یا گوناگون
various books کتابهای گوناگون یا مختلف
humoursomeness حالات ویژه گوناگون
sundry اقلام متفرقه گوناگون
variform گوناگون مختلف الشکل
polyphagia خورنده غذاهای گوناگون
miscellany مجموعهای از مطالب گوناگون
miscellanies مجموعهای از مطالب گوناگون
job lots کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
catchall فرف یامخزن اشیاء گوناگون
symposia مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposium مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposiums مقالات گوناگون درباره یک موضوع
to compare apples and oranges <idiom> چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
job lot کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
multi purpose vehicle وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
combination carrier کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
redundancies تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
omnibus bill لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
progressive attack پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
redundancy تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
Reforms are needed in various directions. تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
moto scramble مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
faunology جانوران
universal provider سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
He gets paid wering different hats . به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
lights ریه جانوران
bimana جانوران دودست
acephali جانوران بیسر
zoodvnamics فیزیولوژی جانوران
zooplankton جانوران شناور
menagerie نمایشگاه جانوران
kit بچه جانوران
kits بچه جانوران
implacentalia جانوران بی جفت
menageries نمایشگاه جانوران
halobiont جانوران اب شور
animals kingdom جهان جانوران
animal kingdom جهان جانوران
arachnida جانوران عنکبوتی
herbivora جانوران علفخوار
animalist پیکرنمای جانوران
faunistic وابسته به جانوران
animality زندگی جانوران
vermin جانوران موذی
faunis الهه جانوران
invertebrata جانوران بی مهره
faunae مربوط به جانوران
instinct هوش طبیعی جانوران
zootaxy طبقه بندی جانوران
animal husband پرورش جانوران اهلی
instincts هوش طبیعی جانوران
claw سرپنجه جانوران ناخن
claws سرپنجه جانوران ناخن
pachyder mata جانوران پوست کلفت
clawing سرپنجه جانوران ناخن
wild beasts جانوران وحشی وحوش
zooid جانورسان شبیه جانوران
neontology بررسی جانوران مانده
biosystematic رده بندی جانوران
to water [horses, cattle, etc.] آب دادن [به جانوران بومی]
clawed سرپنجه جانوران ناخن
articulata جانوران حلقه دار
underbody پایین تنه جانوران
pincer عضو گازانبری جانوران
arthropoda جانوران مفصل دار
verminous پر از حشرات یا جانوران موذی
oestrum شهوت ومستی جانوران
terrarium نمایشگاه جانوران خشکی
king of beasts پادشان جانوران :شیر
input output table بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
hexapla کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
to ring the changes کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
vivarium جای نگاهداری جانوران زمینی
lorica پوسته سخت حافظ جانوران
gamekeepers متصدی جانوران شکاری قرقچی
achordata جانوران فاقد ستون فقرات
gamekeeper متصدی جانوران شکاری قرقچی
zoometry اندازه گیری اندامهای جانوران
seafood غذاهای مرکب از جانوران دریایی
animalcular وابسته به جانوران ذره بینی
To kI'll animals for food . جانوران را برای غذا کشتن
somite حلقه یابند بدن جانوران
aquarium نمایشگاه جانوران و گیاهان ابزی
limnologist زیست شناس جانوران اب شیرین
weasels جانوران پستاندار شبیه راسو
weasel جانوران پستاندار شبیه راسو
aquariums نمایشگاه جانوران و گیاهان ابزی
microorganism جانوران کوچک ومیکروسکپی ریزجاندار
aquaria نمایشگاه جانوران و گیاهان ابزی
microorganisms جانوران کوچک ومیکروسکپی ریزجاندار
panopticon نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
jumble shop دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
fauna کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
verminate تولید حشرات یا جانوران موذی کردن
foot and mouth یکجور ناخوشی واگیردار با تب در جانوران شاخدار
rodenticide دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
polyphagous تغذیه کننده برگیاهان یا جانوران متعدد
deadfall دامی که جانوران بزرگ دران زیراوارمیمانند
polyzoic مرکب از شبه جانوران بسیار پرزیوگانی
humane killer تپانچه ویژه برای بی زجرکشتن جانوران
foraminifer جنسی از جانوران ریز ریشه پای
zoography علم توصیف جانوران وخوی انان
zootechnics روش تربیت ورام کردن جانوران
zootechnics فن اهلی کردن جانوران وحیوانات وحشی
chitin جسم استخوانی درپوشش بعضی جانوران
zootechny روش تربیت و رام کردن جانوران
zootechny فن اهلی کردن جانوران وحیوانات وحشی
incestuous وابسته به جفت گیری جانوران از یک جنس
instructional computing فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
montage قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
redundant information یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
montages قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
maypole تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
boilerplate قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
outbreed جفت گیری کردن انواع مختلف جانوران
Are animals able to think ? آیا جانوران قادربه فکر کردن هستند ؟
lethal chamber اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
sea fire شب تابی دریا دراثر جانوران شب تاب وغیره
herd book نژادنامه برخی جانوران همچون گاو وخوک
chine مهره استخوان پشت جانوران گوشت مازه
pinfold جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
inbreed پرورش دادن از جانوران هم تیره تخم کشیدن
Aborigines سکنه اولیه یک کشور جانوران و گیاهان بومی
pond life جانوران بی مهره [که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
awn الت مذکر بعضی از جانوران خزنده و کرمها
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
omnivora جانوران همه چیزخوار مانند خوک و اسب ابی
oestrual در باب موقعی گفته میشود که جانوران فحل ایند
Brit جانوران ریز دریایی که خوراک نهنگ و ماهیان بزرگاند
hard roe اشبل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
drag net توریادامی که روی زمین بکشندکه همه جانوران رایکجابگیرد
roe أشپل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com