Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 200 (9 milliseconds)
English	Persian
boiling	جوش زننده خشمناک
Other Matches
concussive	ضربت زننده صدمه زننده
irate <adj.>	خشمناک
pissed off [vulgar] <adj.>	خشمناک
mad [coll.] [very angry] <adj.>	خشمناک
ireful [literary] <adj.>	خشمناک
indignant <adj.>	خشمناک
angry <adj.>	خشمناک
ireful	خشمناک
furious <adj.>	خشمناک
raging	خشمناک
wrathy [colloquial] <adj.>	خشمناک
wrathful [literary] <adj.>	خشمناک
wroth [chiefly literary] <adj.>	خشمناک
angry	خشمناک دردناک
angriest	خشمناک دردناک
work into rage	خشمناک شدن
angrier	خشمناک دردناک
spleen	خشمناک کردن
spleens	خشمناک کردن
raged	میل مفرط خشمناک شدن
rage	میل مفرط خشمناک شدن
rages	میل مفرط خشمناک شدن
tart	زننده
nastiest	زننده
nasty	زننده
nasties	زننده
nastier	زننده
mordant	زننده
starring	زننده
staring	زننده
acrimonious	زننده
tarts	زننده
vile	زننده
viler	زننده
water repellent	پس زننده اب
shuffler	زننده
loathful	زننده
odoriferous	زننده
percutient	زننده
pit a pat	زننده
repeller	زننده
repercussive	پس زننده
beater	زننده
applauder	کف زننده
hideous	زننده
vilest	زننده
bitten	زننده
wetter	نم زننده
nauseam	زننده
unlovely	زننده
loathsome	زننده
forbidding	زننده
scabrous	زننده
prickling	زننده
squalid	زننده
striking	زننده
clapper	کف زننده
pinching	زننده
stinking	زننده
poignant	زننده
strikingly	زننده
garish	زننده
acrid	زننده
biting	زننده
striker	زننده
clappers	کف زننده
pungent	زننده
strikers	زننده
repellents	زننده
repellent	زننده
knockers	زننده
nippy	زننده
knocker	زننده
tacker	کوک زننده
sharps	زننده زیرک
knotter	گره زننده
lasher n	سد شلاق زننده
libelant	تهمت زننده
garishly	بطور زننده
libellant	تهمت زننده
kicker	زننده ضربه با پا
sharpest	زننده زیرک
inveigler	گول زننده
germinant	جوانه زننده
trudger	قدم زننده
sourish	به ترشی زننده
tacker	میخ زننده
spicily	بطور زننده
strider	گام زننده
staring red	قرمز زننده
sharp	زننده زیرک
slumberer	چرت زننده
harsh	ناگوار زننده
seasoner	چاشنی زننده
pricker	سیخ زننده
puddler	بهم زننده
howlers	جیغ زننده
scintillator	جرقه زننده
howler	جیغ زننده
scintillant	جرقه زننده
pertubative	برهم زننده
harsher	ناگوار زننده
gasper	نفس زننده
shouter	فریاد زننده
malodor	بوی زننده
napper	چرت زننده
shackler	بخو زننده
harshest	ناگوار زننده
seasoner	ادویه زننده
pacer	گام زننده
scarifier	تیغ زننده
pickier	ضربه زننده
gaunt	زننده ساختن
repugnant	تنفرانگیز زننده
glares	روشنایی زننده
glared	روشنایی زننده
glare	روشنایی زننده
accuser	تهمت زننده
accusers	تهمت زننده
fizzy	جوش زننده
scintillating	جرقه زننده
revolting	بهم زننده
pickiest	ضربه زننده
picky	ضربه زننده
gaunt	زننده بی ثمر
repulsive	زننده تنفراور
crying	جار زننده
bubblier	جوش زننده
bubbliest	جوش زننده
bubbly	جوش زننده
accusant	تهمت زننده
acrimoniousness	سخن زننده
appellant	تهمت زننده
flogger	زننده شلاق
flogger	تازیانه زننده
flagellator	تازیانه زننده
flagellator	شلاق زننده
estimator	تخمین زننده
dozer	چرت زننده
disturber	برهم زننده
coruscant	برق زننده
cornerman	زننده کرنر
beater	کتک زننده
callers	صدا زننده
ad nauseam	بسیار زننده
calumniator	افترا زننده
calumnious	تهمت زننده
catterer	چهچه زننده
caller	صدا زننده
galssy	بی نور زننده
swatter	ضربت سخت زننده
trusser	چوب بست زننده
pungently	بطور زننده یا تند
sewers	اگو بخیه زننده
reddish	مایل بسرخی زننده
greeny	بسبزی زننده سبزفام
fulsome	زننده اغراق امیز
inoffensively	بی انکه زننده باشد
luridly	کم رنگ وپریده زننده
lurid	کم رنگ وپریده زننده
rakish	فاجر جلف و زننده
mawkish	بطور زننده احساساتی
fetid	دارای بوی زننده
sewer	اگو بخیه زننده
stenches	بوی زننده تعفن
stench	بوی زننده تعفن
poignantly	بطور تیزیا زننده
hydromancer	تفال زننده بوسیله اب
incisive speech	سخن تند یا زننده
repulsively	بطور زننده یا دافع
indign	زننده بدون استحقاق
rankly	بطور زننده یابدبو
invection	سخن سخت زننده
stirring	بهم زننده هیجان اور
prank	شوخی زننده تزئین کردن
harsh color	رنگ تند و ناملایم و زننده
nippingly	بطور زننده یا طعنه امیز
smacking	سیلی زننده خوش طعم
deceptive	گول زننده فریب امیز
wheeler	دور زننده چرخ دار
pranksters	کسیکه شوخی زننده کند
prankster	کسیکه شوخی زننده کند
pranks	شوخی زننده تزئین کردن
compound riposte	ضد حمله با یک یا دو حرکت گول زننده
lunger	ضربت زننده جهش کننده
loathly	زننده بطور نفرت انگیز
smacker	سیلی زننده خوش طعم
sharp tongued	بکار برنده سخنان زننده
inside of the foot kick	بغل پای ضربه زننده
fanner	قرقی یا باز کوچک باد زننده
broiler	بهم زننده جوجه یا پرنده کبابی
out flanking	دور زننده احاطه کننده جناح
tickler	بهم زننده تحریک کننده قمقمه کوچک
volleyer	زننده توپ در هوا قبل ازبرخورد با زمین
typeball	یک عنصر ضربه زننده ماشین تحریر که شامل تمام کاراکترهای قابل استفاده میباشد
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
pit a pat	بال بال زننده تپیدن
incisively	بطور نافذ بطور زننده

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com