Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 156 (9 milliseconds)
English	Persian
buttress	حائل نگهدار
buttressed	حائل نگهدار
buttresses	حائل نگهدار
buttressing	حائل نگهدار
stanchion	حائل نگهدار
Search result with all words
guard-rail	ریل نگهدار حائل ریل
guard-rails	ریل نگهدار حائل ریل
Other Matches
saddles	حائل
stay	حائل
fender	حائل
coaming	حائل
coamings	حائل
delimiler	حائل
louvers	حائل
delimiter	حائل
stayed	حائل
shutter	حائل
saddled	حائل
saddle	حائل
louvre	حائل
propped	حائل
prop	حائل
shutters	حائل
propping	حائل
interceptors	حائل
stayer	حائل
louver	حائل
interceptive	حائل
testudo	حائل
interceptor	حائل
propped	نگهدار
support r	نگهدار
sustentative	نگهدار
prop	نگهدار
tenter	نگهدار
keeper	نگهدار
keepers	نگهدار
linemen	خط نگهدار
lineman	خط نگهدار
linesman	خط نگهدار
protector	نگهدار
supporter	نگهدار
protectors	نگهدار
supporters	نگهدار
lineswoman	خط نگهدار زن
backer	نگهدار
linesmen	خط نگهدار
backers	نگهدار
propping	نگهدار
to i. light from anything	حائل نورشدن
fid	میله حائل
false work	حائل موقت
fire guard	حائل اتش
interception	حائل شدن
retaining wall	دیوار حائل
barrier-free	بدون حائل
skids	تیر حائل
skidding	تیر حائل
bars	نرده حائل
bar	نرده حائل
skidded	تیر حائل
skid	تیر حائل
pellucid	حائل ماوراء
timekeepers	وقت نگهدار
timekeeper	گاه نگهدار
knitting sheath	میل نگهدار
timekeepers	گاه نگهدار
drill stock	مته نگهدار
baselinesman	خط نگهدار خط عرضی
blank holder	ورق نگهدار
chain check stopper	سیم نگهدار
clocker	وقت نگهدار
baby-sitters	بچه نگهدار
baby-sitter	بچه نگهدار
baby sitter	بچه نگهدار
depositary	نگهدار ضامن
line call	اعلام خط نگهدار
linesman flag	پرچم خط نگهدار
marker	حساب نگهدار
markers	حساب نگهدار
babysitter	بچه نگهدار
face-saving	آبرو نگهدار
time keeper	وقت نگهدار
timer	وقت نگهدار
timekeeper	وقت نگهدار
sitter in	بچه نگهدار
rope stopper	طناب نگهدار
paper weight	کاغذ نگهدار
notcher	حساب نگهدار
timers	وقت نگهدار
flame holder	شعله نگهدار
scorer	حساب نگهدار
patrons	نگهدار پشتیبان
sinkers	وزنه نگهدار
sinker	وزنه نگهدار
concierges	نگهدار یاحافظ
concierge	نگهدار یاحافظ
patron	نگهدار پشتیبان
scorers	حساب نگهدار
propping	حائل کردن یاشدن
heel	پاشنه پی دیواره حائل یا سد
flare wall	دیوار حائل خاکریز پل
buffer	ضربت خور حائل
propped	حائل کردن یاشدن
heels	پاشنه پی دیواره حائل یا سد
semidetached	دارای یک دیوار حائل
prop	حائل کردن یاشدن
trigger	چرخ نگهدار ماشه
scorekeeper	حساب نگهدار امتیازها
bird cage	ماسک مخصوص خط نگهدار
toolhead	ابزار نگهدار اتومبیل
triggered	چرخ نگهدار ماشه
believer [in something]	پشتیبان [نگهدار] [ازچیزی]
farewells	خدا نگهدار خداحافظ
looker	خوش قیافه نگهدار
farewell	خدا نگهدار خداحافظ
triggers	چرخ نگهدار ماشه
timers	وقت نگهدار هر راننده
combination toolholder	ابزار نگهدار چندگانه
carpenters' stopper	سیم نگهدار گیرهای
timer	وقت نگهدار هر راننده
palling	تابوت محتوی مرده حائل
intercepting	جدا کردن حائل شدن
intercepts	جدا کردن حائل شدن
palls	تابوت محتوی مرده حائل
intercepted	جدا کردن حائل شدن
traversing	مانع حائل درب تاشو
traversed	مانع حائل درب تاشو
intervene	فاصله خوردن حائل شدن
intervened	فاصله خوردن حائل شدن
intervenes	فاصله خوردن حائل شدن
traverses	مانع حائل درب تاشو
intercept	جدا کردن حائل شدن
gantries	زیر بشکهای حائل جراثقال
traverse	مانع حائل درب تاشو
pall	تابوت محتوی مرده حائل
gantry	زیر بشکهای حائل جراثقال
palled	تابوت محتوی مرده حائل
tone arm	الت سوزن نگهدار گرامافون
bedplate	صفحه قاب یا نگهدار چیزی
stockholders	صاحب موجودی ذخیره نگهدار
induction holding furnace	کوره گرم نگهدار القائی
blank holder	ورق یا صفحه نگهدار کشویی
stockholder	صاحب موجودی ذخیره نگهدار
penalty time keeper	حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
toe	ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
toes	ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
filter	چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
filters	چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
light trap	اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
guard	حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding	حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards	حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
cluster mill	فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
thwarted	خنثی کردن حائل کردن
thwart	خنثی کردن حائل کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com