English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (9 milliseconds)
English Persian
incident حادثه عملیاتی
incidents حادثه عملیاتی
Other Matches
fortuitous event حادثه جبری حادثه تصادفی
current operating allowance سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
occurence حادثه
disasters حادثه بد
casualties حادثه
casualty حادثه
event حادثه
disaster حادثه بد
outbreaks حادثه
outbreak حادثه
operations code کد عملیاتی
adventurers حادثه جو
events حادثه
eventless بی حادثه
fortuity حادثه
operation code کد عملیاتی
adventuress زن حادثه جو
operational code کد عملیاتی
adventures حادثه
adventure حادثه
phenomenon حادثه
operating عملیاتی
incidents حادثه
incident حادثه
adventurer حادثه جو
uneventful بی حادثه
operational عملیاتی
adventurous <adj.> حادثه جو
occurrences حادثه
accident حادثه
accident حادثه
accidents حادثه
accidents : حادثه
occurrence حادثه
operation overlay کالک عملیاتی
operating staff کارمندان عملیاتی
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation order دستور عملیاتی
operating weight وزن عملیاتی
operating temperature دمای عملیاتی
operation map نقشه عملیاتی
mission load اماد عملیاتی
operating budget بودجه عملیاتی
operating cost مخارج عملیاتی
operational route جاده عملیاتی
operating expenses مخارج عملیاتی
operating loss زیان عملیاتی
operating profit سود عملیاتی
operating ratio نرخ عملیاتی
operating speed سرعت عملیاتی
operating cost هزینه عملیاتی
functional specification مشخصه عملیاتی
operation research پژوهش عملیاتی
a minor incident یک حادثه جزئی
security incident حادثه امنیتی
operational route مسیر عملیاتی
operationalism عملیاتی نگری
operations code رمز عملیاتی
preoperational پیش عملیاتی
staging area منطقه عملیاتی
supervening event حادثه طاری
operational reserve ذخیره عملیاتی
operational costs هزینههای عملیاتی
operational definition تعریف عملیاتی
operational environment محیط عملیاتی
operational headquarters ستاد عملیاتی
operational management مدیریت عملیاتی
operational problems مسائل عملیاتی
operational readiness امادگی عملیاتی
operational research تحقیق عملیاتی
operational reserve احتیاط عملیاتی
episode حادثه ضمنی
elements عنصر عملیاتی
adventurism حادثه جویی
due to an accident ناشی از یک حادثه
cruising range برد عملیاتی
concept of operation تدبیر عملیاتی
miscarriage حادثه ناگوار
miscarriages حادثه ناگوار
outbreak شروع حادثه
outbreaks شروع حادثه
throughput توان عملیاتی
incident حادثه ضمنی
incidents حادثه ضمنی
action parameters پارامترهای عملیاتی
accident reporting گزارش حادثه
episodes حادثه معترضه
episodes حادثه ضمنی
episode حادثه معترضه
element عنصر عملیاتی
misadventure حادثه ناگوار
mishap قضا حادثه بد
mishaps قضا حادثه بد
operating ratio نسبت عملیاتی
misadventures حادثه ناگوار
errant سرگردان حادثه جو
fortuitous event حادثه قهری
component operation عناصر عملیاتی
flowchart شمای عملیاتی
endurance برد عملیاتی
operational performance category امادگی عملیاتی از طبقه
actions کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
operational performance category طبقه امادگی عملیاتی
epoch عصرتاریخی حادثه تاریخی
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
standing operating procedures روش جاری عملیاتی
scheme of command طرح عملیاتی یکان
misadventures حادثه ناگوار بدبختی
radius of action برد عملیاتی هواپیما
misadventure حادثه ناگوار بدبختی
operational weapon جنگ افزار عملیاتی
mischances رویداد بد حادثه ناگوار
mischance رویداد بد حادثه ناگوار
epochs عصرتاریخی حادثه تاریخی
mission load بار مبنای عملیاتی
effective through put توان عملیاتی موثر
functional units of a computer واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
errantry دربدری حادثه جویی
occupational accident حادثه در حین کار
commander's concept تدبیر عملیاتی فرمانده
fleet operating base پایگاه عملیاتی ناوگان
gentleman of fortune نجیب زاده حادثه جو
accident proof علت وقوع حادثه
operational command فرماندهی از نظر عملیاتی
operational amplifier تقویت کننده عملیاتی
accidence حادثه اصول صرف و نحو
game cycle دورههای عملیاتی بازی جنگ
not operationally ready غیر اماده ازنظر عملیاتی
zeroed out غیر عملیاتی شدن یکان
acts of God حادثه قهری قوه قهریه
forcemajeure حادثه فوق العاده یا غیرمترقبه
base of operations پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
chop تعویض کنترل عملیاتی یکانها
force majeure حادثه غیر قابل پیشگیری
chopped تعویض کنترل عملیاتی یکانها
act of God حادثه قهری قوه قهریه
straw in the wind <idiom> نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
sop رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
sops رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
improbability استبعاد حادثه یا امر غیر محتمل
sequential عملیاتی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند
change of operation control تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
present work عملیاتی که اکنون انجام شده است
alternate escort operating base پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
routing عملیاتی که درحین مسیریابی پیام انجام می شوند
make the scene <idiom> به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
radiological operations عملیاتی که در ان از موادرادیواکتیو استفاده میشود عملیات رادیولوژیک
monadic مربوط است به عملیاتی که فقط از یک اپراند استفاده میکند
rated through put ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
target offset methode روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
whats' up در رهگیری هوایی یعنی علت حادثه را گزارش کنید یا وضع چطور است
fix 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fixes 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
process bound برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
counter revolution عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
odyssey قطعه منظوم رزمی منسوب به هومر شاعر یونانی حاوی شرح مسافرتهای پر حادثه "ادیسه "
odysseys قطعه منظوم رزمی منسوب به هومر شاعر یونانی حاوی شرح مسافرتهای پر حادثه "ادیسه "
atomic 1-مربوط به یک اتم 2-عملیاتی که اگر در حین پردازش قط ع شود داده را به وضع اولیه خود بر می گرداند
simulation عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulations عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
unmodified instruction دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
finder عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
Perl برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
niladic مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است
intermezzo حادثه عشقی نمایش کوتاه در میان پردههای نمایش جدی
availability factor ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
commissioning بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
parkerizing عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
flight ration جیره عملیاتی درحین پرواز جیره هوایی
automonitor ثبت کننده عملیات کامپیوتر برنامه کامپیوتری که وفایف عملیاتی کامپیوتر را ثبت میکند
function key کلید عملیاتی کلید تابعی
ripple through carry عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
multiprocessor عملیاتی که هر پردازنده در سیستم چند پردازنده با بخشی از یک یا چند پردازنده دیگر کار میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com