Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (9 milliseconds)
English
Persian
active
حاضر بخدمت
Search result with all words
minuteman
داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
Other Matches
prepare for action
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
handymen
شخص اماده بخدمت
lay off
بخدمت خاتمه دادن
muster out
بخدمت خاتمه دادن
reemploy
دوباره بخدمت خواندن
handyman
شخص اماده بخدمت
service
درخت سنجد وابسته بخدمت
serviced
درخت سنجد وابسته بخدمت
impressmeat
مصادره وادارسازی بخدمت لشکری یادریایی
imprest
وادار بخدمت لشکری یادریایی کردن
commandeer
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
postulant
نامزد جدید نامزد ورود بخدمت کلیسا
agreeable
حاضر
presenting
حاضر
presents
حاضر
in the saddle
حاضر
on hand
<idiom>
حاضر
stocked
:حاضر
stock
:حاضر
presented
حاضر
present
حاضر
existing
حاضر
ubiquitous
حاضر
attending
حاضر بودن
action front
حاضر به تیر
get ready
حاضر شدن
ready wit
حاضر جوابی
delicatessens
اغذیه حاضر
delicatessen
اغذیه حاضر
johnny on the sopt
حاضر و اماده
rigs
وضع حاضر
rigged
وضع حاضر
at the present moment
درحال حاضر
rig
وضع حاضر
attends
حاضر بودن
at the moment
در حال حاضر
at present
در حال حاضر
readiness to report
حاضر جوابی
toss off
<idiom>
حاضر جواب
roll call
حاضر و غایب
For the time being. At peresent. presently.
درحال حاضر
to e. an appearance
حاضر شدن
present
[at]
<adj.>
باشنده
[حاضر]
[در]
make ready
حاضر شدن
operationally ready
حاضر به کار
operationally ready
حاضر به عملیات
stand by
حاضر بودن
attend
حاضر بودن
readies
حاضر به کار
readies
قبضه حاضر
here
بدینسو حاضر
existing
در حال حاضر
omnipresent
همه جا حاضر
omnipresent
حاضر در همه جا
readied
حاضر به کار
repartee
حاضر جوابی
current
در حال حاضر
ready
حاضر به کار
readying
قبضه حاضر
operational
حاضر به کار
readying
حاضر به کار
willing
حاضر خواهان
readied
قبضه حاضر
ready
قبضه حاضر
currents
در حال حاضر
show up
سر موقع حاضر شدن
ready position
حالت حاضر به تیر
roll-call
حاضر و غایب کردن
inbearing
ناخوانده حاضر خدمت
march order
حاضر براه کردن
i agreed to go
حاضر شدم بروم
inbearing
فضولانه حاضر خدمت
operational route
جاده حاضر به کار
to conjure up
با سحر حاضر کردن
unready
غیراماده حاضر نشده
roll-calls
حاضر و غایب کردن
to be present
باشنده
[حاضر]
بودن
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
To keep an appointment .
سر قرار حاضر شدن
To call the roll. Roll-call.
حاضر غایب کردن
To prepare something. To get somethings ready.
چیزی را حاضر کردن
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
attender
شخص حاضر در جایی
fair game
طعمهی حاضر و آماده
presence of mind
حاضر ذهنی هوشیاری
actions
فرمان حاضر به تیر
action
فرمان حاضر به تیر
he refused to go
حاضر نشد برود
get ready
حاضر کردن یا شدن
fitting out
حاضر کردن ناو
call the roll
حاضر و غایب کردن
obliging
حاضر خدمات مهربان
Are you prepared to accept my conditions?
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
readies
حاضربه تیر حاضر باشید
I wI'll get (persuade)him to sign .
اورا حاضر بامضاء می کنم
At the moment we are not able to ...
در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
dates
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
ubiquitous
همه جا حاضر موجود درهمه جا
set up
حاضر به جنگ کردن توپ
all available
کلیه توپخانه حاضر به تیر
readying
حاضربه تیر حاضر باشید
show up
حاضر شدن حضور یافتن
senior officer afloat
ارشدترین افسر حاضر در ناو
roll call
حاضر و غایب کردن افراد
I was an eye witness to what happened.
من حاضر وناظر وقا یع بودم
ready
حاضربه تیر حاضر باشید
embattle
حاضر به جنگ کردن یا شدن
readied
حاضربه تیر حاضر باشید
improvisator
بدیهه ساز حاضر جواب
date
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
When will they be ready?
چه وقت آنها حاضر میشود؟
get ready
اماده شدن حاضر کردن
make ready
اماده شدن حاضر کردن
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
embattle
حاضر شدن برای جنگ
offer to buy something
حاضر به خرید چیزی شدن
Those who attended the meeting.
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
improvisation
بدیهه سازی حاضر جوابی
setting up
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
to report oneself
حاضر شدن وخود را معرفی کردن
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
to compel the attendance of a witness
وادار به حاضر شدن شاهدی
[قانون]
sets
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
set
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
operationally ready
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
currents
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
operating force
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
ready rack
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
current
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
he would take no refusal
هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
at this stage
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
make the grade
<idiom>
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
actual job
[job held]
[occupation held]
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
make the scene
<idiom>
به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
hath
سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
That won't work with me!
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
rolling reserve
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
our offer to render a service
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
ready missile
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
to report for duty
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
colour
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol
فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colours
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
embattle
حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
resident school
مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
individual demand schedule
صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
inactive
پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
front de liberation national
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
storage
فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
activities
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
exclusion principle
اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
dockets
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activity
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docketing
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docket
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
workspace
فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
unpopulated
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
Internet
جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
IE
جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
tout temps prist
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
manned
اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene
وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght
پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
readies
مهیا کردن حاضر کردن
readied
مهیا کردن حاضر کردن
ready
مهیا کردن حاضر کردن
use
در حال حاضر در حال اجرا
uses
در حال حاضر در حال اجرا
presented
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
present
زمان حاضر زمان حال
readying
مهیا کردن حاضر کردن
drive
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
fast
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
inspection arms
سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
broadband ISDN
سرویس ارسال داده سریع که به داده و صوت اجازه ارسال در یک شبکه گسترده میدهد در حال حاضر سیستمهای Asynchronous Transfer Mode Multimegabit Data Services دو نوع از این سرویس هستند
congress party (indian national congress
حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com