Dictiornary-Farsi | حاضر خدمات مهربان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
obliging	حاضر خدمات مهربان


Other Matches

cross servicing	خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
special services	یکان خدمات مخصوص خدمات رفاهی
prepare for action	حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
good-natured	مهربان
tender minded	مهربان
good natured	مهربان
good hearted	مهربان
endearing	مهربان
milder	مهربان
warmheartedness	مهربان
gentler	مهربان
gentlest	مهربان
gentle	مهربان
merciful	مهربان
opens	مهربان رک گو
blithe	مهربان
affectionate	مهربان
mild	مهربان
mildest	مهربان
meek	مهربان
affable	مهربان
benign	مهربان
benignly	مهربان
open	مهربان رک گو
opened	مهربان رک گو
well-disposed	مهربان
heart-warming	مهربان
affetionate	مهربان
kindly	مهربان
accomodating	مهربان
couthie	مهربان
compassionate	مهربان
kindhearted	مهربان
kind-hearted	مهربان
kind hearted	مهربان
condescending	مهربان
complaisant	مهربان
bighearted	مهربان
comkpliant	مهربان
debonnaire	مهربان
benignant	مهربان
good	مهربان
charitable	مهربان
placable	مطبوع مهربان
kind	غیرنقدی مهربان
gracious	مهربان دلپذیر
kindest	غیرنقدی مهربان
kinds	غیرنقدی مهربان
clement	رحیم مهربان
softest	مهربان نازک
friendliest	مهربان موافق
friendlier	مهربان موافق
friendly	مهربان موافق
humane	مهربان باشفقت
mellows	دلپذیر مهربان
mellowed	دلپذیر مهربان
mellow	دلپذیر مهربان
soft	مهربان نازک
friendlies	مهربان موافق
warmhearted	مهربان مهربانی
neighbourly	مهربان معاشر
mellowing	دلپذیر مهربان
well disposed	مهربان سرکیف
softer	مهربان نازک
Mother Nature	طبیعت مهربان
amiable	مهربان دوست داشتنی
heart is in the right place <idiom>	قلب مهربان داشتن
so let us always be kind	پیوسته مهربان باشیم
well disoised	خوش حالت مهربان
caring	مهربان-خونگرم -دلسوز
to be kind to...	مهربان بودن نسبت به ....
unbundled	خدمات
services	خدمات
He is a man with a kind heart.	قلب مهربان ورئوفی دارد
he was very kind indeed	راستی چه اندازه مهربان بود
social services	خدمات اجتماعی
postal services	خدمات پستی
civil defence service	خدمات کشوری
auxiliary service	خدمات جنبی
administrative services	خدمات اداری
field service	خدمات رزمی
advisory services	خدمات مشورتی
health services	خدمات بهداشتی
civil services	خدمات دولتی
mail services	خدمات پستی
Civil Service	خدمات اجتماعی
Civil Service	خدمات کشوری
social work	خدمات اجتماعی
field duty	خدمات رزمی
field exercise	خدمات صحرایی
crypto service	خدمات رمز
computer utility	خدمات کامپیوتری
common user	خدمات عمومی
field service	خدمات پایکار
civil	خدمات شهری
service company	گروهان خدمات
service unit	یکان خدمات
service support	پشتیبانی خدمات
service squadron	گروه خدمات
service sector	بخش خدمات
service passport	پاسپورت خدمات
loyal services	خدمات صادقانه
service industry	صنعت خدمات
medical service	خدمات پزشکی
medical services	خدمات پزشکی
personnel services	خدمات کارمندی
personnel services	خدمات پرسنلی
service department	قسمت خدمات
service department	بخش خدمات
public services	خدمات عمومی
welfare services	خدمات رفاهی
signal services	خدمات مخابراتی
technical services	خدمات فنی
goods and services	کالاها و خدمات
special services	خدمات مخصوص
hospital benefit	خدمات بیمارستانی
urban servitudes	خدمات شهری
service force	یکان خدمات
information service	خدمات اطلاعات
we owe him for his services	خدمات او هستم
sister services	خدمات وابسته
social service	خدمات اجتماعی
joint services	خدمات مشترک
services	خدمات سرویسها
agricultural extension services	خدمات ترویج کشاورزی
beach group	گروه خدمات ساحلی
bunched income	درامد خدمات شخصی
war service chevron	علامت خدمات جنگی
public utilities	خدمات عمومی مانند اب
railroad service	خدمات راه اهن
port auxiliary service	یگان خدمات بندری
service squadron	قسمت خدمات دریای
combat service support	پشتیبانی خدمات رزمی
complimentary supply	خدمات یا کلاهای مجانی
i am satisfied with his servic	از خدمات او راضی یا خوشنودهستم
exchange services	خدمات فروشگاهی فروشگاهها
computer serrices company	شرکت خدمات کامپیوتری
to go easy on somebody [something]	با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
remote computing services	خدمات محاسباتی از راه دور
aids to trade	خدمات جنبی تجارت مانندبانکدارب
home service	خدمات فروش در داخل کشور
giro	خدمات بانکی اداره پست
hospitalization	پذیرایی خدمات بیمارستانی و درمانی
welfare	رعایت کردن خدمات اجتماعی
accessorial services	خدمات بارگیری و تخلیه بار
giros	خدمات بانکی اداره پست
acquisition authority	اعتبار خرید کالاو خدمات
terminal service company	گروهان خدمات بارانداز یاسکوی نظامی
ordnance service	خدمات مربوط به اردنانس واسلحه و مهمات
beach unit	یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
environmental services	دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
joint servicing	دفتر خدمات و پشتیبانی مشترک از نیروهای مسلح
welfare state	دولتی که به خدمات اجتماعی توجه خاص دارد
service chevron	علایم بازویی که خدمات جنگی را نشان میدهد
the source	خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
procurement	تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
triage	سیستم ارزیابی خدمات پزشکی و نیازهای درمانی پرسنل
casualty control book	دفتر خدمات موتور ناو دفترچه خدمت موتورناو
present	حاضر
on hand <idiom>	حاضر
presents	حاضر
existing	حاضر
ubiquitous	حاضر
presented	حاضر
stocked	:حاضر
stock	:حاضر
presenting	حاضر
in the saddle	حاضر
agreeable	حاضر
sergeanty	انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
cams	استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
cam	استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
readying	قبضه حاضر
present [at] <adj.>	باشنده [حاضر] [در]
make ready	حاضر شدن
operationally ready	حاضر به عملیات
toss off <idiom>	حاضر جواب
operationally ready	حاضر به کار
readying	حاضر به کار
johnny on the sopt	حاضر و اماده
attends	حاضر بودن
readied	قبضه حاضر
readied	حاضر به کار
here	بدینسو حاضر
to e. an appearance	حاضر شدن
omnipresent	همه جا حاضر
omnipresent	حاضر در همه جا
repartee	حاضر جوابی
roll call	حاضر و غایب
operational	حاضر به کار
ready	قبضه حاضر
ready	حاضر به کار
readies	قبضه حاضر
readies	حاضر به کار
readiness to report	حاضر جوابی
ready wit	حاضر جوابی
stand by	حاضر بودن
existing	در حال حاضر
For the time being. At peresent. presently.	درحال حاضر
rig	وضع حاضر