English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (5 milliseconds)
English Persian
embattle حاضر شدن برای جنگ
Search result with all words
docket صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
storage فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
congress party (indian national congress حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
workspace فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
Other Matches
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
on hand <idiom> حاضر
presenting حاضر
ubiquitous حاضر
presented حاضر
agreeable حاضر
presents حاضر
present حاضر
existing حاضر
stock :حاضر
stocked :حاضر
in the saddle حاضر
omnipresent حاضر در همه جا
action front حاضر به تیر
rigs وضع حاضر
operationally ready حاضر به عملیات
omnipresent همه جا حاضر
repartee حاضر جوابی
here بدینسو حاضر
readiness to report حاضر جوابی
readying قبضه حاضر
rigged وضع حاضر
operationally ready حاضر به کار
rig وضع حاضر
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
attend حاضر بودن
willing حاضر خواهان
attending حاضر بودن
present [at] <adj.> باشنده [حاضر] [در]
readies حاضر به کار
attends حاضر بودن
get ready حاضر شدن
at the present moment درحال حاضر
make ready حاضر شدن
delicatessen اغذیه حاضر
delicatessens اغذیه حاضر
johnny on the sopt حاضر و اماده
readying حاضر به کار
ready قبضه حاضر
ready حاضر به کار
stand by حاضر بودن
currents در حال حاضر
readied قبضه حاضر
current در حال حاضر
readied حاضر به کار
operational حاضر به کار
readies قبضه حاضر
roll call حاضر و غایب
at present در حال حاضر
at the moment در حال حاضر
to e. an appearance حاضر شدن
toss off <idiom> حاضر جواب
existing در حال حاضر
ready wit حاضر جوابی
active حاضر بخدمت
fitting out حاضر کردن ناو
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
unready غیراماده حاضر نشده
he refused to go حاضر نشد برود
show up سر موقع حاضر شدن
obliging حاضر خدمات مهربان
get ready حاضر کردن یا شدن
ready position حالت حاضر به تیر
to conjure up با سحر حاضر کردن
roll-calls حاضر و غایب کردن
to be present باشنده [حاضر] بودن
action فرمان حاضر به تیر
roll-call حاضر و غایب کردن
actions فرمان حاضر به تیر
attender شخص حاضر در جایی
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
march order حاضر براه کردن
call the roll حاضر و غایب کردن
To keep an appointment . سر قرار حاضر شدن
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
fair game طعمهی حاضر و آماده
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
i agreed to go حاضر شدم بروم
operational route جاده حاضر به کار
inbearing ناخوانده حاضر خدمت
inbearing فضولانه حاضر خدمت
At the moment we are not able to ... در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
offer to buy something حاضر به خرید چیزی شدن
I was an eye witness to what happened. من حاضر وناظر وقا یع بودم
date در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
dates در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
ubiquitous همه جا حاضر موجود درهمه جا
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
embattle حاضر به جنگ کردن یا شدن
show up حاضر شدن حضور یافتن
readies حاضربه تیر حاضر باشید
improvisation بدیهه سازی حاضر جوابی
ready حاضربه تیر حاضر باشید
senior officer afloat ارشدترین افسر حاضر در ناو
set up حاضر به جنگ کردن توپ
readying حاضربه تیر حاضر باشید
roll call حاضر و غایب کردن افراد
make ready اماده شدن حاضر کردن
improvisator بدیهه ساز حاضر جواب
get ready اماده شدن حاضر کردن
all available کلیه توپخانه حاضر به تیر
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
readied حاضربه تیر حاضر باشید
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
currents آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
current آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
set وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets وسیله حاضر بکار تنظیم شده
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
setting up وسیله حاضر بکار تنظیم شده
to compel the attendance of a witness وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
he would take no refusal هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
hath سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
actual job [job held] [occupation held] پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
make the scene <idiom> به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
That won't work with me! من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
ready missile موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
colour انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colours انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
individual demand schedule صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
embattle حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
inactive پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
exclusion principle اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
activities تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
Internet جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
IE جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
manned اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
operating strenght پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
strategy طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
infra red link روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
recalled برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narrative یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
recall برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalls برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narratives یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
Ackerman's function تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
c استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
teacloth رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
teacloths رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
iil دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
revenue tax مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
bin محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
bins محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
no show مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
redundancy بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opened سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
HTTP دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
redundancies بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
opens سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
grammar امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
scratch حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratching حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
FDDI اختصاری برای استاندارد FDD1 برای ارسال داده آنالوگ به صورت دیجیتال
cats استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
cat استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
scratches حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
grammars امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com