Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (4 milliseconds)
English
Persian
roll call
حاضر و غایب
Search result with all words
roll-call
حاضر و غایب کردن
roll-calls
حاضر و غایب کردن
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call the roll
حاضر و غایب کردن
roll call
حاضر و غایب کردن افراد
To call the roll. Roll-call.
حاضر غایب کردن
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
Other Matches
hide and seek
بازی غایب شدنک یا غایب موشک
prepare for action
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
in absentia
غایب
missing
غایب
absentees
غایب
absentee
غایب
absent
غایب
deserter
غایب
hidden
غایب
deserters
غایب
draft dodgers
مشمول غایب
missing person whose whereabouts are unk
غایب مفقودالاثر
disappears
غایب شدن
missing person
غایب مفقودالاثر
disappearing
غایب شدن
draft dodger
مشمول غایب
disappear
غایب شدن
to absent oneself
غایب شدن
out of sight
غایب از نظر
lost and untraceable
غایب مفقودالاثر
absentee
فرد غایب
absentees
مالک غایب
disappeared
غایب شدن
away
غایب درسفر
away
غایب رفته
absentee
مالک غایب
absentees
فرد غایب
absentee landlord
مالک غایب
awol
غایب بدون اجازه
prosopopoeia
حاضردانستن شخص غایب
absentees
مفقودالاثر شخص غایب
hide-and-seek
بازی غایب شدنک
i was absent for a while
یک مدتی غایب بودم
absenteeism
حالت غایب بودن
foreign
توقیف اموال مدیون غایب
prosopopoeia
تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
blind score
امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
ubiquitous
حاضر
agreeable
حاضر
in the saddle
حاضر
existing
حاضر
stocked
:حاضر
presented
حاضر
presenting
حاضر
presents
حاضر
stock
:حاضر
present
حاضر
on hand
<idiom>
حاضر
operationally ready
حاضر به عملیات
present
[at]
<adj.>
باشنده
[حاضر]
[در]
at present
در حال حاضر
at the present moment
درحال حاضر
at the moment
در حال حاضر
action front
حاضر به تیر
get ready
حاضر شدن
johnny on the sopt
حاضر و اماده
to e. an appearance
حاضر شدن
toss off
<idiom>
حاضر جواب
stand by
حاضر بودن
readiness to report
حاضر جوابی
make ready
حاضر شدن
operationally ready
حاضر به کار
For the time being. At peresent. presently.
درحال حاضر
attending
حاضر بودن
ready
قبضه حاضر
readied
حاضر به کار
delicatessen
اغذیه حاضر
readying
حاضر به کار
readied
قبضه حاضر
readying
قبضه حاضر
repartee
حاضر جوابی
rigs
وضع حاضر
rigged
وضع حاضر
rig
وضع حاضر
here
بدینسو حاضر
omnipresent
حاضر در همه جا
attend
حاضر بودن
omnipresent
همه جا حاضر
ready
حاضر به کار
attends
حاضر بودن
readies
حاضر به کار
ready wit
حاضر جوابی
operational
حاضر به کار
current
در حال حاضر
active
حاضر بخدمت
delicatessens
اغذیه حاضر
existing
در حال حاضر
readies
قبضه حاضر
willing
حاضر خواهان
currents
در حال حاضر
show up
سر موقع حاضر شدن
To keep an appointment .
سر قرار حاضر شدن
march order
حاضر براه کردن
to conjure up
با سحر حاضر کردن
action
فرمان حاضر به تیر
operational route
جاده حاضر به کار
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
unready
غیراماده حاضر نشده
attender
شخص حاضر در جایی
ready position
حالت حاضر به تیر
fair game
طعمهی حاضر و آماده
To prepare something. To get somethings ready.
چیزی را حاضر کردن
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
get ready
حاضر کردن یا شدن
fitting out
حاضر کردن ناو
to be present
باشنده
[حاضر]
بودن
presence of mind
حاضر ذهنی هوشیاری
he refused to go
حاضر نشد برود
actions
فرمان حاضر به تیر
obliging
حاضر خدمات مهربان
inbearing
ناخوانده حاضر خدمت
inbearing
فضولانه حاضر خدمت
i agreed to go
حاضر شدم بروم
At the moment we are not able to ...
در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
get ready
اماده شدن حاضر کردن
ubiquitous
همه جا حاضر موجود درهمه جا
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
dates
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
I was an eye witness to what happened.
من حاضر وناظر وقا یع بودم
Those who attended the meeting.
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
I wI'll get (persuade)him to sign .
اورا حاضر بامضاء می کنم
Are you prepared to accept my conditions?
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
date
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
When will they be ready?
چه وقت آنها حاضر میشود؟
show up
حاضر شدن حضور یافتن
set up
حاضر به جنگ کردن توپ
senior officer afloat
ارشدترین افسر حاضر در ناو
make ready
اماده شدن حاضر کردن
improvisation
بدیهه سازی حاضر جوابی
readying
حاضربه تیر حاضر باشید
ready
حاضربه تیر حاضر باشید
embattle
حاضر شدن برای جنگ
all available
کلیه توپخانه حاضر به تیر
embattle
حاضر به جنگ کردن یا شدن
offer to buy something
حاضر به خرید چیزی شدن
readied
حاضربه تیر حاضر باشید
improvisator
بدیهه ساز حاضر جواب
readies
حاضربه تیر حاضر باشید
disappearing target
هدف غایب شونده هدف ناپایدار
he would take no refusal
هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
sets
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
setting up
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
at this stage
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
to compel the attendance of a witness
وادار به حاضر شدن شاهدی
[قانون]
set
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
operating force
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
ready rack
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
operationally ready
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
to report oneself
حاضر شدن وخود را معرفی کردن
currents
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
current
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
actual job
[job held]
[occupation held]
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
hath
سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
rolling reserve
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
That won't work with me!
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
ready missile
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
make the grade
<idiom>
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
make the scene
<idiom>
به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
our offer to render a service
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
colours
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colour
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol
فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
to report for duty
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
embattle
حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
individual demand schedule
صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
resident school
مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
minuteman
داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
front de liberation national
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
inactive
پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
activity
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
dockets
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activities
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docket
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
storage
فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
docketed
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
exclusion principle
اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
unpopulated
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
workspace
فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
tout temps prist
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
Internet
جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
IE
جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
manned
اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene
وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght
پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
uses
در حال حاضر در حال اجرا
use
در حال حاضر در حال اجرا
present
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
readies
مهیا کردن حاضر کردن
ready
مهیا کردن حاضر کردن
presented
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
readied
مهیا کردن حاضر کردن
readying
مهیا کردن حاضر کردن
drive
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com