English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (40 milliseconds)
English Persian
roll call حاضر و غایب کردن افراد
Search result with all words
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
Other Matches
roll-call حاضر و غایب کردن
roll-calls حاضر و غایب کردن
call the roll حاضر و غایب کردن
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
roll call حاضر و غایب
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
characterization مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
hide and seek بازی غایب شدنک یا غایب موشک
privates رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
condemning محکوم کردن افراد
condemns محکوم کردن افراد
condemn محکوم کردن افراد
swallow one's pride <idiom> متواضع کردن افراد
rouse out بیدار کردن افراد
march order حاضر براه کردن
to conjure up با سحر حاضر کردن
fitting out حاضر کردن ناو
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
get ready حاضر کردن یا شدن
embattle حاضر به جنگ کردن یا شدن
get ready اماده شدن حاضر کردن
make ready اماده شدن حاضر کردن
set up حاضر به جنگ کردن توپ
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
intermarries ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarried ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarry ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarrying ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
booking نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
bookings نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
battery of tests گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
readied مهیا کردن حاضر کردن
readying مهیا کردن حاضر کردن
ready مهیا کردن حاضر کردن
readies مهیا کردن حاضر کردن
in absentia غایب
hidden غایب
missing غایب
deserters غایب
absentee غایب
absentees غایب
deserter غایب
absent غایب
disappears غایب شدن
missing person غایب مفقودالاثر
absentees مالک غایب
to absent oneself غایب شدن
absentee فرد غایب
draft dodger مشمول غایب
absentee landlord مالک غایب
out of sight غایب از نظر
disappearing غایب شدن
draft dodgers مشمول غایب
lost and untraceable غایب مفقودالاثر
absentee مالک غایب
disappear غایب شدن
disappeared غایب شدن
away غایب رفته
away غایب درسفر
absentees فرد غایب
missing person whose whereabouts are unk غایب مفقودالاثر
awol غایب بدون اجازه
prosopopoeia حاضردانستن شخص غایب
absenteeism حالت غایب بودن
absentees مفقودالاثر شخص غایب
hide-and-seek بازی غایب شدنک
i was absent for a while یک مدتی غایب بودم
foreign توقیف اموال مدیون غایب
ship to shore حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
prosopopoeia تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
blind score امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
troop افراد
trooping افراد
men افراد
trooped افراد
personnel افراد
enlisted personnel افراد
enlistedman افراد
stock :حاضر
presents حاضر
presenting حاضر
present حاضر
stocked :حاضر
in the saddle حاضر
existing حاضر
presented حاضر
on hand <idiom> حاضر
ubiquitous حاضر
agreeable حاضر
withindoors افراد داخل
platoons جوخهء افراد
platoon جوخهء افراد
personnel status وضع افراد
liberty men افراد مرخصی
enlisted personnel طبقه افراد
service club باشگاه افراد
top-level افراد عالیرتبه
equal status persons افراد همپایه
enlistee افراد داوطلب
roll call نامیدن افراد
head counts جمع افراد
head count جمع افراد
filler personnel افراد جایگزینی
cognoscenti افراد مطلعدربارهموضوعیخاص
packed out پر و مملو از افراد
category طبقه افراد
readies حاضر به کار
readying قبضه حاضر
readied قبضه حاضر
readied حاضر به کار
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
at the moment در حال حاضر
ready قبضه حاضر
at present در حال حاضر
ready حاضر به کار
readying حاضر به کار
readies قبضه حاضر
action front حاضر به تیر
stand by حاضر بودن
omnipresent حاضر در همه جا
omnipresent همه جا حاضر
here بدینسو حاضر
delicatessen اغذیه حاضر
delicatessens اغذیه حاضر
attending حاضر بودن
ready wit حاضر جوابی
attends حاضر بودن
currents در حال حاضر
active حاضر بخدمت
toss off <idiom> حاضر جواب
readiness to report حاضر جوابی
current در حال حاضر
present [at] <adj.> باشنده [حاضر] [در]
willing حاضر خواهان
at the present moment درحال حاضر
make ready حاضر شدن
existing در حال حاضر
get ready حاضر شدن
operationally ready حاضر به کار
johnny on the sopt حاضر و اماده
to e. an appearance حاضر شدن
repartee حاضر جوابی
operational حاضر به کار
rigs وضع حاضر
rigged وضع حاضر
rig وضع حاضر
attend حاضر بودن
operationally ready حاضر به عملیات
characterization نوشتن بیوگرافی افراد
transfer station محل انتقال افراد
transfer station محل اعزام افراد
play the field <idiom> با افراد مختلفی قرارگذاشتن
special olympics المپیک افراد استثنایی
commando افراد نیروی مخصوص
commandos افراد نیروی مخصوص
cimmerian افراد کشور فلمات
part owners افراد شریک المال
billet slip لوحه اسکان افراد
billet slip کارت محلهای افراد
bachelor quarters منازل افراد مجرد
morale روحیه افراد مردم
posse comitatus دسته افراد پلیس
top-level توسط افراد عالیرتبه
the common wealth of learning افراد اهل علم
target audience افراد مورد نظر
family size تعداد افراد خانواده
close station افراد بدو مرخص
noncombatant افراد غیر نظامی
coachload افراد سوار بر درشکه
avast افراد به جای خود
favouritism افراد مورد توجه
aptitude area حیطه قابلیت افراد
dependents افراد تحت تکفل
troops افراد قسمتها سربازان
personal error خطاهای انفرادی افراد
personnel monitoring بازرسی بدنی از افراد
army deposit fund پس انداز انفرادی افراد
receptee افراد مورد پذیرش
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
To keep an appointment . سر قرار حاضر شدن
i agreed to go حاضر شدم بروم
inbearing فضولانه حاضر خدمت
inbearing ناخوانده حاضر خدمت
he refused to go حاضر نشد برود
to be present باشنده [حاضر] بودن
actions فرمان حاضر به تیر
action فرمان حاضر به تیر
operational route جاده حاضر به کار
obliging حاضر خدمات مهربان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com