English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 138 (9 milliseconds)
English Persian
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
Other Matches
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise <proverb> از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
Today me, tomarrow thee. <proverb> امروز من,فردا تو .
never put off till tomorrow what may be done today <proverb> کار امروز به فردا مفکن
Delays are dangerous. <proverb> کار امروز به فردا مینداز.
present maid prospective bride دوشیزه امروز عروس فردا
Never put off tI'll tomorrow what you can do today . کار امروز را به فردا نیانداز
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today . کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb> آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
there is no time like the present <idiom> سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
He is expected to arrive in acople of days. فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
morrow فردا
day after tomorrow پس فردا
tomorrow فردا
the day a to morrow پس فردا
to morrow week از فردا یک هفته
morrow [Old English] فردا [ آینده]
Come here tomorrow . فردا بیا اینجا
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow . بگذار بماند تا فردا
Where wI'll you be tomorrow morning? فردا صبح کجایی ؟
The cream wont keep tI'll tomorrow . خامه تا فردا خراب می شود
Take no thought of the morrow. نگران فردا [آینده] نباش.
Leave it tI'll tomorrow morning . آنرا بگذارتا فردا صبح
the bill will mature tomorrow سررسید ان قبض فردا است
Tomarrow is another day. <proverb> فردا روز دیگرى اشت .
The prescribed time - limit expires tomorrow . مهلت مقرر فردا منقضی می شود
I wI'll come tommorow if at all. اگر آمدنی باشم فردا می آیم
I will depart the day after tomorrow with the Iran Air. من پس فردا با ایران ایر پرواز می کنم.
I travel tomorrow [afternoon] . من فردا [بعد از ظهر] به مسافرت می روم.
the bill will mature to morrow سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
today امروز
toad eater امروز
it is nowrooz to day امروز
this day امروز
to day امروز
now حالا
not yet <adv.> نه تا حالا
forth از حالا
seeing that حالا که
till now تا حالا
he wears a new suit to day امروز جامه
nowaday مال امروز
today of all days مخصوصا امروز
he has no temperature to day امروز تب ندارد
this d. a week یک هفته از امروز
there was no mail to day امروز کاغذنداشتیم
This very day . همین امروز
this morning امروز بامداد
tomorow morning . I wI'll leavew for london. فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock. من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
henceforward <adv.> از حالا به بعد
even now حالا حتی
henceforth <adv.> از حالا به بعد
from now on <adv.> از حالا به بعد
this da y month یک ماه دیگر از امروز
A week from today هفت روز پس از امروز
he is in to day امروز در خانه است
Today I took laxatives. امروز مسهل خورده ام.
there was no mail to day امروز پست نبود
He was not supposed to come today . قرارنبود امروز بیاید
I need them today. من آنها را امروز میخواهم.
i have no work today امروز کاری ندارم
What is todays date ? تاریخ امروز چیست ؟
What do you feel like having today? امروز تو به چه اشتها داری؟
Not to mention the fact that … حالا بگذریم از اینکه...
just <adv.> <idiom> حالا [اصطلاح روزمره]
Now I understand! حالا متوجه شدم!
My turn! حالا نوبت منه!
Now, where should we go to? حالا به کجا برویم؟
Right now . همین الان ( حالا)
Let us suppose ... حالا فرض کنیم که ...
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
simply <adv.> <idiom> حالا [اصطلاح روزمره]
I'll be at home today . امروز منزل خواهم بود
romaic زبان بومی یونان امروز
He is in no condition (not fit)to work. امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
I am very busy today . امروز خیلی کار دارم
Have you had a blowle movement today ? شکمتان امروز کار کرده ؟
the press of modern life فشارو نیازمندیهای زندگی امروز
My voice is not clear today. صدایم امروز صاف نیست
romaika رقص ملی یونان امروز
She wont show up today. امروز پیدایش نمی شود
That's the end of that! این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
It's all over now! این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
That's (just) the way things are. موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
simply <adv.> <idiom> حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
just <adv.> <idiom> حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
Now I'm back to normal. حالا به حالت عادی برگشتم.
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
Please turn left now. لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
It is foul weather today . امروز هوا خیلی گند است
we had a heavy p to day امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
She was off hand with me today. امروز بامن سر سنگین بود ( بی اعتنا ء )
do you want it done to day ایا میخواهید امروز کرده شود
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I am in an exuberant mood today . امروز خیلی کیفم کوک است
It is a cool day today. امروز هوا خنک کرده است
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
We had a nice long walk today. امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
We wI'll be notified(informed)of the results today. امروز جواب کار معلوم می شود
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
Today is my lucky day. امروز روز خوش بیاری من است
To regain consciousness. to come to. امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
what have you [ gone and] done now! حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
Supposing we do not succeedd, then waht? حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
So that is what it is ! So I see! آها پ؟ بگه ! ( حالا تازه می فهمم )
There has as yet been no confirmation. تا حالا هنوز هیچ تأییدی نیست.
That's (just) the way it [life] goes. زندگی حالا اینطوریه. [اصطلاح روزمره]
He is like that. او [مرد] حالا اینطوریه. [چکارش می شه کرد]
Boys will be boys. پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
That's just the way it is. این حالا [دیگه] اینطوری است.
So what's today? امروز چه خبر [تازه ای] است؟ [اصطلاح روزمره]
Can I go earlier today, just as a special exception? اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
Talking of Europe ,please allow me … حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
Now I am going to tell you something. حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
Lets suppose the news is true . حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
It is due to be signed this afternoon . قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
We've never had it so good. <idiom> وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
Well, now everyone's here, we can begin. خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
This is important, not only today, but also and especially for the future. این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
The party is over! <idiom> خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
Thank God it's Friday! [TGIF] خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Babbage nelrhC Babbage مخترع انگلیسی اولین ماشین حساب خودکار و قالب اصلی کامپیوترهای دیجیتالی امروز
Thank goodness خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer. کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
what day of the week is it? امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
singly جدا جدا فردا فرد
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
khamseh خمسه [در جنوب غرب ایران و از پنج قبیله قدیمی ایران تشکیل شده که در گذشته با قبائل دیگر منطقه اتحادیه ای را در مقابل ایل قشقایی بوجود آورده بودند. امروز نقش خمسه بیشتر با طرح بهارلو شناخته می شود.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com