English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
Not to mention the fact that … حالا بگذریم از اینکه...
Other Matches
Lets leave it at that . بگذریم !
theory of epigensis فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
provided he goes at once بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
not yet <adv.> نه تا حالا
seeing that حالا که
now حالا
till now تا حالا
forth از حالا
henceforward <adv.> از حالا به بعد
even now حالا حتی
henceforth <adv.> از حالا به بعد
from now on <adv.> از حالا به بعد
My turn! حالا نوبت منه!
simply <adv.> <idiom> حالا [اصطلاح روزمره]
just <adv.> <idiom> حالا [اصطلاح روزمره]
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
Right now . همین الان ( حالا)
Now I understand! حالا متوجه شدم!
Now, where should we go to? حالا به کجا برویم؟
Let us suppose ... حالا فرض کنیم که ...
just <adv.> <idiom> حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
simply <adv.> <idiom> حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
Please turn left now. لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
It's all over now! این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
That's the end of that! این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
That's (just) the way things are. موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
Now I'm back to normal. حالا به حالت عادی برگشتم.
Supposing we do not succeedd, then waht? حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
So that is what it is ! So I see! آها پ؟ بگه ! ( حالا تازه می فهمم )
There has as yet been no confirmation. تا حالا هنوز هیچ تأییدی نیست.
what have you [ gone and] done now! حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
That's (just) the way it [life] goes. زندگی حالا اینطوریه. [اصطلاح روزمره]
That's just the way it is. این حالا [دیگه] اینطوری است.
Boys will be boys. پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
He is like that. او [مرد] حالا اینطوریه. [چکارش می شه کرد]
Lets suppose the news is true . حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
Talking of Europe ,please allow me … حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
Now I am going to tell you something. حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
We've never had it so good. <idiom> وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
Well, now everyone's here, we can begin. خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
The party is over! <idiom> خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
the fact that اینکه
in order to ... تا [اینکه ]
save that جز اینکه
up to/till/until <idiom> تا اینکه
so as to تا [اینکه ]
howbeit با اینکه
in order that تا اینکه
or یا اینکه
in spite of the face that اینکه
unless جز اینکه
save that الا اینکه
the reason why دلیل اینکه
whenas بعلت اینکه
to the end that تا اینکه بقصداینکه
that's that اینکه از این
to the end that برای اینکه
for برای اینکه
to sum up خلاصه اینکه
the reason why علت اینکه
as thought مثل اینکه
Despite the fact that… با وجود اینکه
In view of the fact that … whereas … نظر به اینکه
so that برای اینکه
wherein دراثنای اینکه
inorder to برای اینکه
in view of the fact that نظر به اینکه
as if مثل اینکه
as soon as بمحض اینکه
on the supposition that بخیال اینکه
as though مثل اینکه
in order that برای اینکه
even though ولو اینکه
forasmuch as نظر به اینکه
insomuch نظر به اینکه
in view of <idiom> به خاطر اینکه
instead بجای اینکه
pray consider my case تمنی اینکه
notwithstanding باوجود اینکه
owing to the fact that به واسطه اینکه
ere قبل از اینکه
owing to the fact that نظر به اینکه
instantly به محض اینکه
whilst ضمن اینکه
because برای اینکه
on the supposition that بتصور اینکه
hent ربودن تا اینکه
in order to ... برای [اینکه]
than تا اینکه بجز
so as to برای [اینکه]
providing مشروط بر اینکه
whereas نظر به اینکه
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
there is nothing for it but to چارهای ندارد جز اینکه
as respects با توجه به اینکه اما
in order that i may go برای اینکه بروم
inorder to به خاطر اینکه برای
in one world خلاصه اینکه مختصرا
in a word خلاصه اینکه مختصرا
not to say ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
as regards با توجه به اینکه اما
not to mention ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
in one word خلاصه اینکه مختصرا
as respects ... درباره ... [با توجه به اینکه... ]
though گرچه هرچند با اینکه
in order that he may go برای اینکه برود
i maintain قائل هستم به اینکه ...
what with <idiom> برای اینکه ،درنتیجه
Supposing that is the case . بفرض اینکه اینطور باشد
much as I'd like to <idiom> با اینکه اینقدر دوست دارم
in orders that it may beeasier برای اینکه اسان تر شود
whereas بادر نظر گرفتن اینکه
the instant i saw him بمحض اینکه اورا دیدم
You are asking for it. You are sticking your neck out. مثل اینکه تنت می خارد
iimmediately he saw me بمحض اینکه مرا دید
that is no new اینکه خبر تازهای نبود
inadvisably بدون اینکه صلاح باشد
adside from صرفنظر از اینکه گذشته از این
instead of working بجای اینکه او کار بکند
instead of doing بجای اینکه انجام بدهند
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
irrelevantly بدون اینکه وابستگی داشته باشد
Unless the contray is proved . مگر اینکه خلافش ثابت شود
He is very primitive and uncuth . مثل اینکه از پشت کوه آمده
benifit of elergy امتیازروحانیون برای اینکه شرعامحاکمه شوند
euphonically برای اینکه بگوش خوش ایندباشد
we eat that we may live میخوریم برای اینکه زنده باشیم
It seems I am not welcome (wanted) here. مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
authentication اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
approving تصور اینکه چیزی خوب است
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
combatable قابل اینکه باان نبردیاضدیت کنند
incomparably بدون اینکه نظر داشته باشد
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
You seem to expect something for good measure ! مثل اینکه حالاناز شست هم می خواهی !
Depending on how late we arrive ... بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
approves تصور اینکه چیزی خوب است
approve تصور اینکه چیزی خوب است
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
dut of court ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
take a stand on something <idiom> فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
hylotheism اعتقاد به اینکه خدا و ماده یکی هستند
I am glad to see you up and about. خوشحالم از اینکه شما را سر پا وسر حال می بینم
it was beneath my notice شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
i sort of feel sick مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
quality بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است
qualities بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است
It's good to see you again. خیلی خوشحالم از اینکه شما را دوباره میبینم.
Unless otherwise stated . مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
After his discharge from the army, he came to Tehran . پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
forbid بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
at the owner's risk با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
forbids بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
unless otherwise prescibed [by the doctor] مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
checked بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
humoralism اعتقاد به اینکه امراض نتیجه فساد اخلاط است
mutual terms شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
polarities تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
without lifting a finger بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره]
. Why,what was the harm? چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
without lifting a finger بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره]
except as otherwise provided مگر اینکه به طور دیگر قید شده باشد
checks بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
mercerize موادشیمیایی زدن به پارچههای نخی برای اینکه حریرنماشوند
adoptionism اعتقادبه اینکه عیسی فرزندخوانده خدا است نه پسرحقیقی او
learn to walk before yaou run. <proverb> قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
bridge تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out . مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
polarity تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
opens به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
opened به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
To see her [The sight of her] gives me a pang in my heart. وقتی که او [زن] را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
check بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
second-guess someone <idiom> حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد
wait up for <idiom> به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
bridged تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
failures شروع مجدد یک فرآیند یابرنامه پس از اینکه رخ داد و تصحیح شد
think little of <idiom> تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
failure شروع مجدد یک فرآیند یابرنامه پس از اینکه رخ داد و تصحیح شد
You wI'll fail unless you work harder . موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
germtheory فرض اینکه میکروب وسیله واگیره ناخوشی است
powering بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
powered بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
powers بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
high time <idiom> زمان قبل از اینکه کاری بیش ازآن انجام شده
to garble the coinage مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
a penny for your thoughts <idiom> [طریقه ای پرسش در مورد اینکه طرف مقابل به چی فکر می کند؟]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com