| Total search result: 84 (2 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| Let us suppose ... |
حالا فرض کنیم که ... |
|
|
|
|
| Search result with all words |
|
| Lets suppose the news is true . |
حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد |
| Well, now everyone's here, we can begin. |
خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم. |
| Other Matches |
|
| Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer. |
کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم. |
| let us be brief |
کوتاه کنیم |
| let us say |
فرض کنیم |
| let us play |
بازی کنیم |
| let us be brief |
مختصر کنیم |
| briefly speaking |
مختصر کنیم |
| We move out on the 1st. |
ما یکم بارکشی می کنیم. |
| let ab be equal to cd |
فرض کنیم ab با cd برابرباشد |
| peach and straddle |
بالا می کشیم وخرابش می کنیم |
| We live in the Machine Age . |
ما درعصر ماشین زندگه می کنیم |
| We'd like to pay separately. |
ما میخواهیم جداگانه پرداخت کنیم. |
| let us make a p for home |
کوشش کنیم زودبخانه برسیم |
| I want to swim ,are you on ? |
اهلش هستی شنا کنیم ؟ |
| Could you put us up for the night ? |
ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟ |
| Lets talk man to man . |
بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم |
| i had best to leaveit |
بهترین کاران است که ان راول کنیم |
| Let's drop the subject. |
از این موضوع صرف نظر کنیم . |
| it can be altered at pleasure |
هر وقت بخواهیم میتوانیم انرااصلاح کنیم |
| We are living in the age of mass communication. |
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم. |
| We've given notice that we're moving out of the apartment. |
ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم. |
| We should not indulge in personalities. |
نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم |
| We should be leaving now. |
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی ) |
| now |
حالا |
| seeing that |
حالا که |
| till now |
تا حالا |
| forth |
از حالا |
| not yet <adv.> |
نه تا حالا |
| A rapid response would be appreciated. |
از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی] |
| It's time to prepare the meal. |
وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم. |
| starting with the issue of July 1 |
هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم |
| We must inquire into this matter. |
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم |
| We finally succeed in making a radio contact. |
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم |
| henceforward <adv.> |
از حالا به بعد |
| henceforth <adv.> |
از حالا به بعد |
| from now on <adv.> |
از حالا به بعد |
| even now |
حالا حتی |
| We do not usually go places that cost a lot of money. |
ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم. |
| We all think he is very nice. |
ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است. |
| Supposing it rains , what shall you do ? |
فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟ |
| We ought to (should)examineit in all itsaspects. |
باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم |
| Now, where should we go to? |
حالا به کجا برویم؟ |
| Not to mention the fact that … |
حالا بگذریم از اینکه... |
| Now I understand! |
حالا متوجه شدم! |
| My turn! |
حالا نوبت منه! |
| The ball is in your court. <idiom> |
حالا نوبت تو است. |
| just <adv.> <idiom> |
حالا [اصطلاح روزمره] |
| simply <adv.> <idiom> |
حالا [اصطلاح روزمره] |
| Right now . |
همین الان ( حالا) |
| He's always moaning that we use too much electricity. |
او [مرد] همیشه قر می زند که ما بیش از اندازه برق خرج می کنیم. |
| just <adv.> <idiom> |
حالا دیگه [اصطلاح روزمره] |
| simply <adv.> <idiom> |
حالا دیگه [اصطلاح روزمره] |
| That's (just) the way things are. |
موقعیت حالا دیگه اینطوریه. |
| Now he gets the point! <idiom> |
دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح] |
| Please turn left now. |
لطفا حالا شما به چپ بپیچید. |
| That's the end of that! |
این هم [که دیگر] حالا تمام شد! |
| It's all over now! |
این هم [که دیگر] حالا تمام شد! |
| Now I'm back to normal. |
حالا به حالت عادی برگشتم. |
| we underwrite the company |
ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم |
| Let's play for keeps. |
بیا جدی بازی کنیم. [روی پول یا هر چیزی بها دار] |
| Boys will be boys. |
پسرها حالا دیگه اینطور هستند. |
| Supposing we do not succeedd, then waht? |
حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟ |
| He is like that. |
او [مرد] حالا اینطوریه. [چکارش می شه کرد] |
| That's just the way it is. |
این حالا [دیگه] اینطوری است. |
| what have you [ gone and] done now! |
حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی! |
| I'll get there when I get there. <proverb> |
حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم] |
| There has as yet been no confirmation. |
تا حالا هنوز هیچ تأییدی نیست. |
| So that is what it is ! So I see! |
آها پ؟ بگه ! ( حالا تازه می فهمم ) |
| That's (just) the way it [life] goes. |
زندگی حالا اینطوریه. [اصطلاح روزمره] |
| Now, of all times! |
از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] ! |
| Now I am going to tell you something. |
حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم. |
| The ball is in your court. <idiom> |
حالا نشان بده که چند مرد حلاجی! |
| Talking of Europe ,please allow me … |
حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ... |
Now that you're here, it's a whole new ball game. |
حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند. |
| What have you been up to this time? |
حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی] |
| Does it have to be today (of all days)? |
این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟ |
| We've never had it so good. <idiom> |
وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است. |
| I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. |
من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم. |
| The party is over! <idiom> |
خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح] |
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. |
در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم. |
| wellŠsuppose it is so |
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد |
| Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. |
حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد. |