English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
Talking of Europe ,please allow me … حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
Other Matches
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
i will speak to him about it در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
I'll speak at length on this subject. دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
An Out line of European history . کلیات تاریخ اروپ؟
I am thinding of going to Europe. خیال دارم به اروپ؟ بروم
How are you?How do you feel? آب وهوای اروپ؟ به حالم سا زگاز نیست
My trip to Europe was business and pleasure combined . سفرم به اروپ؟ هم فال بود وهم تماشا
speaking with prosecutor در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
forth از حالا
now حالا
not yet <adv.> نه تا حالا
seeing that حالا که
till now تا حالا
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
henceforth <adv.> از حالا به بعد
from now on <adv.> از حالا به بعد
even now حالا حتی
henceforward <adv.> از حالا به بعد
My turn! حالا نوبت منه!
Now, where should we go to? حالا به کجا برویم؟
just <adv.> <idiom> حالا [اصطلاح روزمره]
Let us suppose ... حالا فرض کنیم که ...
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
Not to mention the fact that … حالا بگذریم از اینکه...
Now I understand! حالا متوجه شدم!
Right now . همین الان ( حالا)
simply <adv.> <idiom> حالا [اصطلاح روزمره]
Please turn left now. لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
That's the end of that! این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
That's (just) the way things are. موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
It's all over now! این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
just <adv.> <idiom> حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
simply <adv.> <idiom> حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
Now I'm back to normal. حالا به حالت عادی برگشتم.
to beg your pardon معذرت می خواهم
i shall go خواهم رفت
i will go خواهم رفت
excuse me پوزش می خواهم
to beg your pardon پوزش می خواهم
i shall be خواهم بود
So that is what it is ! So I see! آها پ؟ بگه ! ( حالا تازه می فهمم )
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
He is like that. او [مرد] حالا اینطوریه. [چکارش می شه کرد]
There has as yet been no confirmation. تا حالا هنوز هیچ تأییدی نیست.
Supposing we do not succeedd, then waht? حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
what have you [ gone and] done now! حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
That's just the way it is. این حالا [دیگه] اینطوری است.
That's (just) the way it [life] goes. زندگی حالا اینطوریه. [اصطلاح روزمره]
Boys will be boys. پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
he said گفت خواهم امد
wills فعل کمکی "خواهم "
he said گفت که خواهم امد
I want to take a couple of days off . یک ردوروز مرخصی می خواهم
i will see sbout it من به ان رسیدگی خواهم کرد
Please excuse me . عذرمی خواهم ( ببخشید )
I am thinking of your own good. من خو بی شما رامی خواهم
I'd like to see Mr. ... من می خواهم آقای ... را ببینم.
I'd like to reserve ... می خواهم یک ... رزرو کنم؟
he said i will come اوگفت خواهم امد
will فعل کمکی "خواهم "
he said he shoued go اوگفت خواهم رفت
willed فعل کمکی "خواهم "
Lets suppose the news is true . حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
Now I am going to tell you something. حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
I would like to have something to drink . می خواهم گلویی تازه کنم
No harm meant! نمی خواهم توهین کنم!
No offence! نمی خواهم توهین کنم!
I'd like to cancel my flight. می خواهم پروازم را کنسل کنم.
I'd like to confirm my flight. می خواهم پروازم را اوکی کنم.
I'd like to cancel my flight. می خواهم پروازم را لغو کنم.
I'd like to see Mr. ... من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
I'll be at home today . امروز منزل خواهم بود
I'd like a train timetable. من برنامه حرکت قطارها را می خواهم.
I'll look into the matter. من موضوع را دنبال خواهم کرد.
I dont know and I dont want to know . نه می دانم ونه می خواهم بدانم
I'd like to confirm my flight. می خواهم پروازم را تائید کنم.
i beg your pardon پوزش میخواهم معذرت می خواهم
i wish you happiness خوشی یا سعادت شما را می خواهم
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
I ll pay him back in his own coin . حقش را کف دستش خواهم گذارد
i will return his kindness مهربانی او را تلافی خواهم کرد
I want my steak well done. می خواهم استیکم خوب پخته با شد
We've never had it so good. <idiom> وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
I'll think it over. در این خصوص فکر خواهم کرد.
I will be instigating [initiating] legal proceedings. من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
I'd like to book a flight to london. یک پرواز به لندن می خواهم رزرو کنم.
i wish you a happy new year سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
I'd like to have a place of my own [to call my own] . من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
Don't let me keep you. نمی خواهم که خیلی معطلتان کنم.
i will send him my book کتاب خود را برای او خواهم فرستاد
I'd like to leave my luggage, please. من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
with you بی پرده با شما سخن خواهم گفت
I'll do that. من این کار را انجام خواهم داد.
I wI'll achieve my purpose (goals) quietly. بی سروصدا منظورم راعملی خواهم کرد
I would like to [ undress] take off my clothes. من می خواهم [لخت بشوم] لباسهایم را در بیاورم.
Well, now everyone's here, we can begin. خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
I wI'll do it on my own responsibility . به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
I would like tovisit ( see, meet ) you more often . می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
I wI'll sign for (on behalf of)my brother. از طرف (سوی )برادرم امضاء خواهم کرد
I wI'll do that all by myself. من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
This is just what I want . This is the very thing I want . این دقیقا" همان چیزی است که می خواهم
I don't want to say anything about that. من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
I want to get off at St. Paul's. من می خواهم ایستگاه سانت پالس پیاده شوم.
I want to look at old coins. من می خواهم سکه های قدیمی را تماشا کنم.
I'll get you all fixed up. همه چیز را برایتان درست وروبراه خواهم کرد
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock. من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
You have to listen to me. شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
tomorow morning . I wI'll leavew for london. فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
It makes me sick just thinking about it! وقتی که بهش فکر می کنم می خواهم بالا بیاورم!
The party is over! <idiom> خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
I wI'll go flat out to do it. بهر جان کندنی باشد اینکا رراانجام خواهم داد
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
mouth صحبت
converse صحبت
colloquy صحبت
conversed صحبت
mouthed صحبت
mouthing صحبت
mouths صحبت
collocutor هم صحبت
talks صحبت
talked صحبت
converses صحبت
chitchat صحبت
parle صحبت
confabulation صحبت
talk صحبت
colloquies صحبت
conversing صحبت
speech صحبت نطق
sniffling صحبت تودماغی
conversationist خوش صحبت
speak صحبت کردن
speaks صحبت کردن
well-spoken خوش صحبت
articulating ماهر در صحبت
sniffle صحبت تودماغی
private talk صحبت خصوصی
nattered صحبت دوستانه
conversable خوش صحبت
sniffled صحبت تودماغی
natter صحبت دوستانه
sniffles صحبت تودماغی
articulates ماهر در صحبت
well spoken خوش صحبت
coze صحبت خودمانی
natters صحبت دوستانه
articulate ماهر در صحبت
confabulate صحبت کردن
nattering صحبت دوستانه
shoptald صحبت بازاری
talk up <idiom> صحبت درمورد
chatty خوش صحبت
talk صحبت کردن
dialogue گفتگو صحبت
chit chat صحبت کوتاه
telephone frequency فرکانس صحبت
asides صحبت تنها
speeches صحبت نطق
chit-chat صحبت کوتاه
to talk [to] صحبت کردن [با]
aside صحبت تنها
talked صحبت کردن
duologue صحبت دونفری
chitchat صحبت کوتاه
cross talk تداخل صحبت
She refused to open her oips . لب به صحبت بازنکرد
conversationalists خوش صحبت
conversationalist خوش صحبت
pillow talk صحبت خودمانی
talks صحبت کردن
dialogues گفتگو صحبت
my inter locvtor طرف صحبت من
hobnob صحبت دوستانه کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
sniffled تودماغی صحبت کردن
dialog صحبت با شخص دیگر
to switch on طرف صحبت کردن
whispery اهسته صحبت کننده
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com