English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
dish rag حالت افقی بدن ژیمناست درامتداد چوب موازنه
Other Matches
english hand balance بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
swan scale تعادل ژیمناست روی یک پاروی چوب موازنه
planche وضع افقی بدن ژیمناست روی دستها
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
stabilize به حالت موازنه در اوردن
stabilizes به حالت موازنه در اوردن
stabilising به حالت موازنه در اوردن
stabilises به حالت موازنه در اوردن
stabilised به حالت موازنه در اوردن
stabilized به حالت موازنه در اوردن
chest roll چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
level تراز سطح افقی افقی کردن
leveled تراز سطح افقی افقی کردن
levelled تراز سطح افقی افقی کردن
plane افقی سطح افق افقی کردن
levels تراز سطح افقی افقی کردن
planing افقی سطح افق افقی کردن
planes افقی سطح افق افقی کردن
planed افقی سطح افق افقی کردن
coastward درامتداد ساحل
along the river درامتداد رودخانه
coastwards درامتداد ساحل
mode قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
ahead درامتداد حرکت کسی
sliding wedge گاوه افقی یاکولاس افقی
weld bead تکه فلزی که درامتداد اتصال جوش قراردارد
centure of pressure travel جابجایی خطی مرکز فشار درامتداد وتر
foreground سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
gymnast ژیمناست
gymnasts ژیمناست
leap جهش ژیمناست
fullest چرخیدن ژیمناست
full چرخیدن ژیمناست
leaped جهش ژیمناست
leaps جهش ژیمناست
tumbler ژیمناست زمینی کار
tumblers ژیمناست زمینی کار
cuts درو زدن ژیمناست
landing فرود ژیمناست به زمین
cut درو زدن ژیمناست
half circle چرخش نمیدایره ژیمناست
landings فرود ژیمناست به زمین
straddle vault پرش پا باز ژیمناست
stutz عقبگرد جلو ژیمناست
stag leap پرش پا باز ژیمناست
wing spar عضو سازهای اصلی بال درامتداد خط واصل دو سر بال
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
doubled up دوبار چرخش کامل ژیمناست
toe stand ایستادن ژیمناست روی نوک پا
monkey hang اویزان شدن ژیمناست با یک دست
croup انتهای خرک نزدیک ژیمناست
doubled دوبار چرخش کامل ژیمناست
analogues ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
vitrifying تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogue ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
convertor وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
joggle برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggles برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggling برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggled برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
bed levels نقاط ارتفاعی کف کانال درامتداد محور کانال
prints کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
spot کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spots کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
dismount پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
dismounting پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
dismounts پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
muscle up بالاکشیدن بکمک نیروی عضلانی ژیمناست
single leg balance حرکت تعادلی بدن ژیمناست روی یک پا
swing half turn تاب بدن ژیمناست با نیم پیچ
upper arm hang اویزان شدن ژیمناست روی کتفها
support تکیه بدن ژیمناست روی دستها
plebeianism حالت عوام یا مردم پست حالت توده
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
devitrify از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
alternated تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternates تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
counterbalanced موازنه
counterbalances موازنه
balances موازنه
counterbalance موازنه
equilibrator موازنه
equilibration موازنه
equilibrium موازنه
balance موازنه
equilibrium موازنه موازنه
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
near side سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
extending کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
extend کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
mag ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
mags ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
wraparound چرخش 063 درجهای ژیمناست ازبالای ناحیه ران
extends کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
coffee grinders حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
coffee grinder حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
compensating reservoir حوض موازنه
equilibrate موازنه کردن
balancing reservoir حوض موازنه
trade balance موازنه تجارتی
to strike a balance موازنه دراوردن
to rule off موازنه کردن
trade balance موازنه تجاری
equilibrist طرفدارسیاست موازنه
equilibrium موازنه و تعادل
counterbalanced موازنه کردن
compensation point نقطه موازنه
charge balance موازنه بار
counterbalances موازنه کردن
libratory موازنه کننده
material balance موازنه مواد
mass balance موازنه جرم
compensation level تراز موازنه
counterbalance موازنه کردن
balance of trade موازنه تجاری
adverse balance موازنه منفی
balances of payments موازنه پرداختها
balance of payments موازنه پرداختها
active balance موازنه مثبت
genitive حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
balances موازنه کردن تعادل
stabilises بحالت موازنه دراوردن
balances موازنه تتمه حساب
balance موازنه صورت وضعیت
balance موازنه کردن تعادل
stabilising بحالت موازنه دراوردن
stabilize بحالت موازنه دراوردن
stabilized بحالت موازنه دراوردن
balance موازنه تتمه حساب
stabilised بحالت موازنه دراوردن
balanced reaction واکنش موازنه شده
The policy of balance of power. سیاست موازنه قدرت
balances موازنه صورت وضعیت
stabilizes بحالت موازنه دراوردن
strike a balance موازنه بدست اوردن
deficit کسر موازنه کمبود سرمایه
deficits کسر موازنه کمبود سرمایه
mercantilism سیاست موازنه بازرگانی کشور
balance of international payment موازنه پرداختهای بین المللی
mercantilist طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
birling مسابقه موازنه روی تیرشناور در اب
skid fin باله موازنه در هواپیمای دوباله
stockli حرکت روی خرک ازانتها به وسط یا بعکس بادایره زدن ژیمناست از پهلو
poise وزنه متحرک بحالت موازنه دراوردن
uart قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
spectrality حالت طیفی حالت شبحی
spectralness حالت طیفی حالت شبحی
cold forming حالت دهی در حالت سرد
transitoriness حالت ناپایداری حالت بی بقایی
marginal case حالت نهائی حالت حدی
candlesticks بالانس بایک شانه روی چوب موازنه
deficit کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
long run equilibrium موازنه بلند مدت قیمتها قیمت عادی
roadwheel arm بازوی چرخ جاده اهرم موازنه شنی
deficits کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
favorable balance of trade موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
thermostatics اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
favourble balance of trade تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
seated وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seats وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seat وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
tinsica چرخ ارابه با نیم چرخ ژیمناست
horizontal افقی
laterad افقی
lateral افقی
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
trunnion پاشنه افقی
horizontal hook قلاب افقی
tier ردیف افقی
tiers ردیف افقی
horizontally بطور افقی
horizontal cornice رخ بام افقی
trunnion مفصل افقی
jack arch طاق افقی
transverse plane صفحه افقی
horizontal scrolling حرکت افقی
horizontal plane صفحه افقی
horizontal section برش افقی
horizontal mobility تحرک افقی
horizontal loading کولاس افقی
plain coordinates مختصات افقی
horizontal integration انضمام افقی
horizontal taping مساحی افقی
horizontal pump پمپ افقی
horizontal integration تمرکز افقی
horizontal wedge کولاس افقی
putlog or lock تیر افقی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com