Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
Other Matches
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
detonative
اماده انفجار
armed mine
مین اماده انفجار
armed ammunition
مهمات اماده انفجار
poised mine
مین اماده انفجار
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
deck alert
حالت اماده باش در روی عرشه
war footing
حالت اماده باش در ارتش امادگی رزمی
hot site
یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
guarding
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
implosion weapon
جنگ افزار اتمی حساس قابل انفجار با تجزیه اتمی
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
atom samshing
انفجار اتمی
atomic time
زمان انفجار اتمی
atom samsher
دستگاه انفجار اتمی
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
afterwinds
باد مخالف جهت انفجار اتمی
shock waves
موج ضربتی انفجار گلوله معمولی یا بمب اتمی
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
shock wave
موج ضربتی انفجار گلوله معمولی یا بمب اتمی
late time
زمان بین سقوط بمب تا شروع انفجار اتمی
warned protected
قابلیت حفافت نیروهای خودی در مقابل انفجار اتمی
warned exposed
قابلیت اسیب پذیری نیروهای خودی نسبت به انفجار اتمی
provided
اماده
fresh-
اماده
lief
اماده
freshest
اماده
ready-made
اماده
handy
اماده
ready
اماده
readying
اماده
readies
اماده
handiest
اماده
handier
اماده
readied
اماده
stocked
اماده
stock
اماده
fresh
اماده
accoutred
اماده
prompted
اماده
in form
اماده
supplied
اماده
abler
اماده
prompt
اماده
equipped
اماده
in the saddle
اماده
in store
اماده
minded
اماده
susceptible
اماده
ablest
اماده
yoi
اماده
yare
اماده
ready made
اماده
in gear
اماده
supplying
اماده
accoutrements
اماده
in full fig
اماده
sets
اماده
supply
اماده
set
اماده
setting up
اماده
prompts
اماده
in kelter
اماده
valence
بنیان ترکیب اتمی
feasion
عمل ترکیب اتمی
to buckle oneself
اماده شدن
supplied
اماده کردن
to bargain for
منتظریا اماده
ready for operation
اماده کار
to pickle a rod for
اماده کردن
taut
اماده کار
to a. the ball
اماده انداختن
beforehand
قبلا اماده
supply
اماده کردن
supplying
اماده کردن
he is ready at excuses
اماده است
kelter
انتظام اماده
primed
اماده کردن
ready for duty
اماده خدمت
primes
اماده کردن
prime
اماده کردن
to string up
اماده کردن
to gird up one's loins
اماده کارشدن
johnny on the sopt
حاضر و اماده
ready for duty
اماده کار
finest
بسیار اماده
preparation
اماده کردن
preparation
اماده سازی
drafts
اماده کردن
in gear
اماده حرکت
pre treatment
اماده کردن
mission ready
اماده پرواز
bellicose
اماده بجنگ
coaching
اماده سازی
confect
اماده کردن
prompt to go
اماده رفتن
drafted
اماده کردن
preparations
اماده سازی
fined
بسیار اماده
fine
بسیار اماده
set
اماده کردن
sets
اماده کردن
setting up
اماده کردن
combat ready
اماده به رزم
combat available
اماده به پرواز
combat available
اماده به رزم
draft
اماده کردن
preparations
اماده کردن
apt
متمایل اماده
present
موجود اماده
harnessed
اماده کردن
harnessing
اماده کردن
belay
اماده کردن
battailous
اماده جنگ
night boat
قایق اماده
transit mixed concrete
بتن اماده
insusceptible
غیر اماده
accommodates
اماده کردن
accommodated
اماده کردن
rigs
اماده شدن
rigged
اماده شدن
harness
اماده کردن
malcontents
اماده شورش
presented
موجود اماده
presenting
موجود اماده
presents
موجود اماده
indispose
اماده ساختن
unlimber
اماده کردن
provides
اماده کردن
provide
اماده کردن
obliging
اماده خدمت
malcontent
اماده شورش
rig
اماده شدن
acceptancy
اماده قبول
action mission ship
ناو اماده
at or within call
اماده فرمان
snug
اماده ومجهز
at call
اماده فرمان
seaworthy
اماده دریا
prepares
اماده کردن
acoutre
اماده جنگ
coaches
اماده ساز
ready mixed concrete
بتن اماده
on tap
اماده کشیدن
ready use
اماده مصرف
readying
اماده کردن
giglot
دخترسبک که اماده
preparing
اماده کردن
coached
اماده ساز
coach
اماده ساز
readied
اماده کردن
get ready
اماده کردن
readies
اماده کردن
accoutered
اماده جنگ
ready
اماده کردن
ready for use
اماده مصرف
warlike
اماده جنگ
alert
اماده باش
giglet
دخترسبک که اماده
fledge
اماده پروازکردن
alerted
اماده باش
bound
: اماده رفتن
alerts
اماده باش
ready service
اماده به کار
ready to die
اماده مردن
prepare
اماده کردن
preparatory
اماده کننده
ripely
بطور اماده
make ready
اماده کردن
aforehand
اماده راحت
linear combination of atomic orbitals
ترکیب خطی اوربیتالهای اتمی
finished product
کالای اماده فروش
geared
کردن اماده کارکردن
gears
کردن اماده کارکردن
spot goods
کالاهای اماده تحویل
alerting
اماده باش دادن
prompt to go
اماده برای رفتن
prepare
اماده شدن ساختن
ready to die
اماده برای مرگ
finished goods
کالاهای اماده فروش
canned software
نرم افزار اماده
camera ready copy
کپی اماده تکثیر
ready service
اماده به استفاده فوری
bristle
اماده جنگ شدن
studied
از پیش اماده شده
gear
کردن اماده کارکردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com