Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
bracket
حالت معمولی کروشه
Other Matches
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
bracket
کروشه
dog ear
کروشه
square bracket
کروشه
notations
و دیگر نیاز به کروشه نیست
bracket
نوعی کروشه با گوشههای صاف
postfix
و نیاز به کروشه را از بین می برد.
notation
و دیگر نیاز به کروشه نیست
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
notation
عملیات ریاضی به صورت منط قی که عملگر قبل از عملوند می آید و دیگر نیاز به کروشه نیست
notations
عملیات ریاضی به صورت منط قی که عملگر قبل از عملوند می آید و دیگر نیاز به کروشه نیست
prefix notation
عملیات ریاضی به صورت منط ق به طوری که عملگر پیش از عملوندها فاهر میشود و نیازی به کروشه نیست
reverses
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversing
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reverse
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversed
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogue
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogues
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
prints
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
plebeianism
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternates
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternate
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
bracket
چاپ کروشه اطراف یک موضوع برای بیان اینکه نشان دهند همان کار را انجام میدهد و از بقیه متن جدا شود
genitive
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
uart
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
spectralness
حالت طیفی حالت شبحی
spectrality
حالت طیفی حالت شبحی
transitoriness
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
marginal case
حالت نهائی حالت حدی
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
conventional
معمولی
wonted
معمولی
normal
معمولی
ordinary
معمولی
light water
اب معمولی
routine
معمولی
routinely
معمولی
routines
معمولی
copybook
معمولی
faceless
معمولی
received
معمولی
usu
معمولی
run-of-the-mill
<idiom>
معمولی
ferial
معمولی
longhand
خط معمولی
standard
معمولی
standards
معمولی
open cheque
چک معمولی
ornery
عادی معمولی
ap seogi
ایستادن معمولی
piper nigrum
فلفل معمولی
common link
حلقه معمولی
the a merchant
سوداگر معمولی
street virus
ویروس معمولی
irregular
غیر معمولی
common whipping
بست معمولی
unselected clay
خاک رس معمولی
ethanol
الکل معمولی
standard trench
سنگر معمولی
ornary
عادی معمولی
ordinary share
سهام معمولی
generals
معمولی و نه مخصوص
mulberries
توت معمولی
mulberry
توت معمولی
civil time
ساعت معمولی
common
معمولی متعارفی
commoners
معمولی متعارفی
commonest
معمولی متعارفی
onery
عادی معمولی
ordinal type
نوع معمولی
ordinary clay
خاک رس معمولی
general
کلی معمولی
general
معمولی و نه مخصوص
generals
کلی معمولی
standard motor
موتور معمولی
standard gauge
اندازه معمولی
mass concrete
بتن معمولی
man in the street
فرد معمولی
single precision
با دقت معمولی
rudas
پست معمولی
rock brake
بسفایج معمولی
ranko
سرباز معمولی
normal
عادی معمولی
everyday
معمولی مبتذل
standard
طبیعی یا معمولی
procedure message
پیام معمولی
workaday
معمولی عادی
normal interval
فاصله معمولی صف
medium lampholder
سرپیچ معمولی
nonstandard
غیر معمولی
banal
مبتذل معمولی
standard brick
اجر معمولی
standard bar
میله معمولی
commonplace
معمولی مبتذل
ethyl alcohol
الکل معمولی
plain concrete
بتن معمولی
ambient
پس زمینه معمولی
wrought iron
اهن معمولی
general cargo
کالای معمولی
normal permeability
نفوذپذیری معمولی
hepatica
غافث معمولی
normal good
کالای معمولی
standards
طبیعی یا معمولی
complement
تعارفات معمولی
undressing
جامه معمولی
meanest
پست معمولی
white mulatto
توت معمولی
undresses
جامه معمولی
typical
<adj.>
بافت معمولی
American bond
آجرچینی معمولی
charge hand
کارگر معمولی
meaner
پست معمولی
mean
پست معمولی
complemented
تعارفات معمولی
undress
جامه معمولی
complementing
تعارفات معمولی
complements
تعارفات معمولی
light hydrogen
هیدروژن سبک یا معمولی
regular weave
[plain]
بافت معمولی و ساده
in normal situations on public roads
در ترافیک معمولی خیابان
stand
سطح معمولی اب دریا
inverted l antenna
انتن معمولی رادیو
walk
گام معمولی اسب
l antenna
انتن معمولی رادیو
ordinary grasp
گرفتن میله معمولی
conventional
جنگ افزارهای معمولی
head cold
سرماخوردگی معمولی زکام
outre
خارج از حدود معمولی
well worn
پیش پا افتاده معمولی
well-worn
پیش پا افتاده معمولی
undersized
کوچکتر ازاندازه معمولی
fencing measure
فاصله معمولی دو شمشیرباز
route
راه جریان معمولی
joiner door
درب معمولی ناو
chamomile
بابونه معمولی یامعطر
conventional milling machine
دستگاه فرز معمولی
conventional forces
نیروهای رزمی معمولی
martlet
پرستوی معمولی اروپایی
common stock
سهام معمولی شرکت
combination grasp
گرفتن معمولی و برعکس
meadow mushroom
قارچ خوراکی معمولی
walks
گام معمولی اسب
walked
گام معمولی اسب
week day
روز معمولی هفته
routes
راه جریان معمولی
normal charge
خرج معمولی توپ
normal sulphation of battery
سولفاتی شدن معمولی
standard lamp holder
سرپیچ معمولی لامپ
normal magnetization curve
خم مغناطیس پذیری معمولی
stake driver
بوتیمار معمولی امریکایی
standard rain gage
باران سنج معمولی
admedium lampholder
سرپیچ بزرگتر از معمولی
standard size whole brick
اجر فشاری معمولی
milkwort
پلی گالای معمولی
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
normalises
بصورت عادی و معمولی دراوردن
horseweed
خزه معمولی امریکای شمالی
ordinary least square method
روش حداقل مربعات معمولی
ordinary differential equation
[ODE]
معادله دیفرانسیل معمولی
[ریاضی]
normalising
بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalised
بصورت عادی و معمولی دراوردن
ordinary
پیام معمولی از نظر ارجحیت
conventional take off and landing
هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
deffered maintenance
تعمیر ونگهداری غیر معمولی
It was the usual scene.
صحنه
[موقعیت]
معمولی بود.
fair wear and tear
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
normalize
بصورت عادی و معمولی دراوردن
guttersnipe
نوک دراز یا پاشله معمولی
normalizes
بصورت عادی و معمولی دراوردن
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
snail mail
اصط لاح عامیه به پست معمولی
it is of a normal size
دارای اندازه عادی یا معمولی است
service ceiling
سقف پرواز معمولی یا جنگی هواپیما
entremets
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
standard egg section
مقطع تخم مرغی شکل معمولی
air hardening
سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
I'd like a shampoo for normal hair.
من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
prepare
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
prepares
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
preparing
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
Can't you just say hello like a normal person?
نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
half
حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com