Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
obsessive compulsive state
حالت وسواس فکری- عملی
Other Matches
obsession
وسواس فکری
obsessions
وسواس فکری
compulsions
وسواس عملی
compulsion
وسواس عملی
obsessive compupsive disorer
روان رنجوری وسواسی فکری- عملی
terrorism
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
scatology
وسواس هرزه گویی وسواس نجاست
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
freaks
وسواس
over caution
وسواس
freak
وسواس
fantasies
وسواس
fantasy
وسواس
whims
وسواس
whim
وسواس
crankiness
وسواس
scape
وسواس
whimsey
وسواس
whimsicality
وسواس
whimseys
وسواس
whimsies
وسواس
whimsy
وسواس
scrupulousness
وسواس
maggot
وسواس
maggots
وسواس
humoursomeness
وسواس
humorousness
وسواس
scrupulosity
وسواس
of no scruples
بی وسواس
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
delire du toucher
وسواس لمس
meticulosity
وسواس در دقت
onomatomania
وسواس کلامی
scrupulousy
از روی وسواس
trichotillomania
وسواس مو کنی
finicality
دیرپسندی وسواس
finically
ازروی وسواس
scrupulously
از روی وسواس
whim wham
خیال وسواس
hyperprosexia
وسواس دقت
scruple
وسواس داشتن
ablutomania
وسواس شستشو
accuracy compulsion
وسواس دقت
hyperprosessis
وسواس دقت
reptition compulstion
وسواس تکرار
arithmomania
وسواس اعداد
he has a maggot in his head
وسواس دارد
obsessions
فکر دائم وسواس
obsession
فکر دائم وسواس
the freak takes him
وسواس میگیردش وسواسش میگیرد
scruple
نهی اخلاقی وسواس باک
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogues
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogue
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
monomaia
جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
valetudinarianism
احساس ضعف و سستی وسواس سلامتی
printed
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
plebeianism
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
alternate
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
alternates
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternated
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
purist
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purists
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
plasticity
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
uart
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
spectrality
حالت طیفی حالت شبحی
marginal case
حالت نهائی حالت حدی
transitoriness
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectralness
حالت طیفی حالت شبحی
conceptual
فکری
notional
فکری
reflectional
فکری
excogitative
فکری
cerebral
فکری
irreflection
بی فکری
mental
فکری
inconsiderateness
بی فکری
incogitancy
بی فکری
incogitance
بی فکری
intellectual
فکری
intellectuals
فکری
braininess
فکری
infantilism of thought
کوته فکری
obsessive rumination
نشخوار فکری
visualization
تجسم فکری
mechanical
غیر فکری
narrow minddedness
کوتع فکری
ideo motor
فکری- حرکتی
brain work
کار فکری
provincialism
کوته فکری
ideological war
جنگ فکری
caprice
تمایل فکری
ideational shield
سپر فکری
head work
کار فکری
sentience
زندگی فکری
insularism
کوته فکری
notions
ادراک فکری
intellectual capital
سرمایه فکری
notion
ادراک فکری
fanaticism
کوته فکری
perspective
جنبه فکری
heartsease
اسایش فکری
perspectives
جنبه فکری
captivity
گفتاری فکری
provinciality
کوته فکری
perspicuity
روش فکری
caprices
تمایل فکری
enlightenment
روشن فکری
dyslogia
گفتارپریشی فکری
prudery
کوته فکری
reflective
فکری بازتابی
mental work
کار فکری
indoctrination
تلقین فکری
psychopathy
اختلالات فکری وروانی
intellectualize
بصورت فکری در اوردن
that is a good idea
خوب فکری است
He is an inconderate person .
آدم بی فکری است
brainstorm
اشفتگی فکری موقتی
equanimity
تعادل فکری انصاف
ideo motor act
عمل فکری- حرکتی
habiliment
جامه استعداد فکری
thoughtless
لاقید ناشی از بی فکری
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
brainstorms
اشفتگی فکری موقتی
absolute
آزاد از قیود فکری
sympathisers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
morons
فرد فاقد رشد فکری
moron
فرد فاقد رشد فکری
sympathetically
ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
She's quite a back number.
<idiom>
او
[زن]
آدم کهنه فکری است.
A penny for your thoughts . Whats exactly on your mind ?
به چی؟ فکر می کنی ؟چرا در فکری ؟
(have a) bee in one's bonnet
<idiom>
فکری که مکررا به ذهن میآید
pixilated
دارای عدم تعادل فکری
to be i. with an idea
فکری در کسی تاثیر نمودن
sympathizers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
sympathizer
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
To dismiss something from ones thoughtl .
فکری را از سر خود بیرون کردن
masterminds
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
ideology
روش فکری فرد یا طبقه خاص
idological parties
احزاب دارای روش فکری خاص
radicalism
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
masterminded
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminding
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
mastermind
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
tabula rasa
مرحله فرضی فکری خالی ازافکاروتخیلات
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
ideologies
روش فکری فرد یا طبقه خاص
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
psychokinesis
عملیات جنون امیز در اثراختلالات فکری وروانی
psychomotor
ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
Marxism
روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
Mentally retarded children.
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
orthopsychiatry
تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
radicalism
روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
aeolist
انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
cult
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
cults
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
To work on someone
کسی را پختن
[از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
churns
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churned
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churn
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
evolutionism
روش فکری کسانی که در جمیع امورمعتقد به سیر تکاملی هستند
parochialism
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
feel out
<idiom>
صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
stalinism
سیستم فکری مارکسیسم به نحوی که استالین ان را تعبیر و تفسیرکرده است
egalitaire
روش فکری است که طرفدارمساوات ابناء بشر در جمیع شئون میباشد
prepossess
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
trotskism
سیستم فکری تروتسکی همکار لنین که به وسیله استالین از روسیه طرد شد
dialectic
البته باتفاوتهایی که ناشی از روش فکری خاص هر یک بود به کار می بردند
outside agency
شخصی که مجاز نیست درزمین گلف به بازیگر کمک فکری کند
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
escapism
هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
poomse
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
idealism
روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
operatives
عملی
factually
عملی
applied
عملی
operative
عملی
practicable
عملی
ex post
عملی
empirical
عملی
practical
<adj.>
عملی
factual
عملی
feasible
عملی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com