Dictiornary-Farsi | حاکمیت مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
condominium	حاکمیت مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک


Search result with all words

condominium	اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
condominiums	اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
Other Matches

common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
sovereignty	حاکمیت
sovereignty	حق حاکمیت
supremacy	حاکمیت
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
national sovereignty	حاکمیت ملی
air suprmacy	حاکمیت هوایی
imperium	حق حاکمیت مطلقه
jurisdication	صلاحیت حاکمیت
territorial sovereignty	حاکمیت ارضی
soverignty of the consumer	حاکمیت مصرف کننده
consumer sovereignty	حاکمیت مصرف کننده
sovereignty	پادشاهی و سلطنت وفرمانروایی حاکمیت و سیادت و سلطه
autonomy	خودمختاری حاکمیت ملی مبنی براستقلال اقتصادی و سیاسی خودگردانی
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
constitutionalism	اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
supremacy	برتری کامل قوا سیادت جنگی یا نظامی حاکمیت بر میدان نبرد
interventions	هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
intervention	هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
secession	تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
defacto recognition	شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
held in common	مشترک
participants	مشترک
participant	مشترک
common user	مشترک
subscriber	مشترک
conjoint	مشترک
party line	خط مشترک
party lines	خط مشترک
subscribers	مشترک
intercommon	حق مشترک
joint	مشترک
commonest	مشترک
commonalities	مشترک
commoners	مشترک
common	مشترک
senses	حس مشترک
subscriber's line	خط مشترک
sense	حس مشترک
sensed	حس مشترک
commonality	مشترک
tenancy in common	استیجار مشترک
common area	ناحیه مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
common trait	ویژگی مشترک
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
synergy	عمل مشترک
combined publications	نشریات مشترک
common wealth	مشترک المنافع
common wall	دیوار مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
subscriber's station	مرکز مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
common language	زبان مشترک
common multiple	مضرب مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
common factor	عامل مشترک
rachis	دیرک مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
common gender	جنس مشترک
common progarm	برنامه مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
common storage	حافظه مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
common fronties	مرز مشترک
mutual interests	منافع مشترک
joint account	حساب مشترک
joint shares	سهام مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
joint services	خدمات مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint products	محصولات مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint command	یکان مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint costs	هزینه مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
joint force	نیروی مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint staff	ستاد مشترک
mutual debts	دیون مشترک
commonweal	مشترک المنافع
local subscriber	مشترک داخلی
complex fraction	مخرج مشترک
complex fraction	برخه مشترک
line termination circuit	اتصال مشترک
concerted action	عمل مشترک
jointly owned property	مال مشترک
joint zone	منطقه مشترک
halvers	نیمه مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
joint supply	عرضه مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
joint exercise	مانور مشترک
condominium	مالکیت مشترک
condominium	حکومت مشترک
Common Market	بازار مشترک
co-operation	کار مشترک
collaboration	کار مشترک
condominium	تسلط مشترک
condominiums	حکومت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
party walls	دیوار مشترک
party wall	دیوار مشترک
common fraction	مخرج مشترک
common denominators	مخرج مشترک
common denominator	مخرج مشترک
condominiums	تسلط مشترک
coefficient	عامل مشترک
cooperation	کار مشترک
cooperation	همکاری مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
intersections	فصل مشترک
intersection	فصل مشترک
collaboration	همکاری مشترک
common	مشترک اشتراکی
commoners	مشترک اشتراکی
factors	عامل مشترک
factor	عامل مشترک
cooperative work	کار مشترک
joint	مشترک الحاقی
joint	ستاد مشترک
co-operation	همکاری مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
coefficients	عامل مشترک
meant	میان مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
party line	مرز مشترک
party lines	مرز مشترک
commonwealth	مشترک المنافع
commonwealths	مشترک المنافع
EEC	بازار مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
co-authors	نویسندهی مشترک
bottom layer	لایه مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
trunk circuit	معبر مشترک
co insurance	بیمه مشترک
interfaces	وجه مشترک
interface	سطح مشترک
interface	وجه مشترک
interfaces	سطح مشترک
middling	جمله مشترک
collective	مشترک عمومی
shared paranoid disorder	اختلال پارانویایی مشترک
co-star	نقش مشترک داشتن
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
subscriber's loop	حلقه متعلق به مشترک
jointure	دارایی مشترک زن و شوهر
local subscriber	مشترک تلفنی محلی
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک
line termination circuit	مدار مشترک تلفنی
digital subscriber line [DSL]	خط مشترک دیجیتال [مخابرات ]
joint tenancy	اجاره داری مشترک
joint task force	گروه رزمی مشترک
osculate	صفات مشترک داشتن
joint tenants	اجاره داران مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک
co-stars	نقش مشترک داشتن
party parpet	دست انداز مشترک
common denominator	مخرج مشترک [ریاضی]
joint strategic objectives	هدفهای مشترک استراتژیکی
common factor variance	پراکنش عامل مشترک
common base circuit	مدار یا پایه مشترک
epicene	مشترک بین دو جنس
interfaces	دفتر مشترک قسمتها
consolidated table of allowance	جدول سهمیه مشترک
joint enterprise	موسسه اقتصادی مشترک
common collector	با جریان روب مشترک
interrelate	مناسبات مشترک داشتن
interrelates	مناسبات مشترک داشتن
interrelating	مناسبات مشترک داشتن
common collector circuit	مدار کلکتور مشترک
common d.	مقسوم علیه مشترک
common wealth	ممالک مشترک المنافع
common wealth	ملل مشترک المنافع
common ion effect	اثر یون مشترک
common user net work	شبکه مخابراتی مشترک
common emitter	با ساتع کننده مشترک
common emitter circuit	مدار امیتر مشترک
gold pool	صندوق مشترک طلا
joint account	حساب بانکی مشترک
joint adventure	سرمایه گذاری مشترک
joint bond	تعهد یا ضمانت مشترک
jcs	رئیس ستاد مشترک
collective call sign	معرف مشترک یکانها
interosculation	همانندی باصفات مشترک
joint chief of staff	رئیس ستاد مشترک