Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 155 (2 milliseconds)
English
Persian
separative
حاکی از جدایی
Other Matches
discreteness
جدایی
gulfs
جدایی
gulf
جدایی
dislocation
جدایی
schismatism
جدایی
separation
جدایی
divorced
جدایی
breakdown
جدایی
breakdowns
جدایی
disjunction
جدایی
disseverance
جدایی
dissociation
جدایی
disunion
جدایی
divorcement
جدایی
disconnectedness
جدایی
breakaway
جدایی
disconnexion
جدایی
seperation
جدایی
divorcing
جدایی
segregation
جدایی
sequester
جدایی
divorce
جدایی
isolation
جدایی
separations
جدایی
divorces
جدایی
seclusion
جدایی
severance
جدایی مجزایی
schism
جدایی شقاق
schisms
جدایی شقاق
desegregation
جدایی زدایی
detribalization
جدایی از قبیله
abscission
جدایی دریدگی
separated
جدایی تفکیک
separation anxiety
اضطراب جدایی
seperation point
نقطه جدایی
detachable
جدایی پذیر
rupturing
سکستگی جدایی
segregationist
جدایی گرای
to break company
جدایی کردن
separates
جدایی تفکیک
to cut the painter
جدایی انداختن
ruptures
سکستگی جدایی
rupture
سکستگی جدایی
filled with water
دال بر جدایی
separate
جدایی تفکیک
integral
جدایی ناپذیر
schismatism
ایجاد جدایی تفرقه
parthian glance
نگاه هنگام جدایی
judicial separaion
جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
prelusive
حاکی
significative
حاکی
indicative
حاکی
significative of
حاکی از
illative
حاکی
illation
حاکی
redolent
حاکی
symbolic
حاکی
symptomatic
حاکی
symbolically
حاکی
That is a separate question.
این یک موضوع جدایی است.
betoken
حاکی بودن از
bode
حاکی بودن از
portend
حاکی بودن
portended
حاکی بودن
symbolized
حاکی بودن از
hungrier
حاکی از گرسنگی
condemnatory
حاکی ازمحکومیت
symbolizes
حاکی بودن از
bespeak
حاکی بودن از
symbolizing
حاکی بودن از
reminiscent of slavery
حاکی از بردگی
illiative
حاکی از نتیجه
hungered
[arch]
حاکی از گرسنگی
it is typical of
حاکی است بر
suspicious
حاکی ازبدگمانی
expessive
حاکی نماینده
evidentiary
دال حاکی
representative
حاکی از مشعربر
representatives
حاکی از مشعربر
presageful
حاکی از فال بد
symbolize
حاکی بودن از
portending
حاکی بودن
pained
حاکی از درد
purports
حاکی بودن از
purporting
حاکی بودن از
purported
حاکی بودن از
purport
حاکی بودن از
hungriest
حاکی از گرسنگی
hungry
حاکی از گرسنگی
triumphal
حاکی از پیروزی
unexpressive
غیر حاکی
smell
حاکی بودن از
smelled
حاکی بودن از
symbolises
حاکی بودن از
symbolised
حاکی بودن از
smells
حاکی بودن از
portends
حاکی بودن
smelling
حاکی بودن از
symbolising
حاکی بودن از
impartible
جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک
segregationist
طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
segregative
طالب جدایی وابسته به تفکیک وتبعیض
liquorish
حاکی ازنوشابه دوستی
foreshadows
از پیش حاکی بودن از
foreshadowing
از پیش حاکی بودن از
significant
قابل توجه حاکی از
significantly
قابل توجه حاکی از
abdicative
حاکی ازکناره گیری
foreshadow
از پیش حاکی بودن از
foreshadowed
از پیش حاکی بودن از
secondary
حاکی از زمان گذشته
symptomatic
حاکی از علائم مرض
expressive
حاکی اشاره کننده
deprecatory
حاکی از نارضایتی یا بی میلی
emblematic
حاکی کنایه دار
shipped bill of exchange
بارنامهای که حاکی ازمحموله است
signifying
حاکی بودن از باشاره فهماندن
hold out
حاکی بودن از خودداری کردن از
signify
حاکی بودن از باشاره فهماندن
awesome
حاکی از ترس ناشی از بیم
signifies
حاکی بودن از باشاره فهماندن
conspiratorial
حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
whew
صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
bah
علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
reorder level
مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
radiant look
نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
discrimination
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
to mark good
نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
augural
تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
ink hard terms
اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
ab
پیشوند لاتین بمعنی >دوراز< و>از< و >جدایی < و >غیر<مانند ABuse و ABaxial
vivas
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
viva
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wows
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowed
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open vertict
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
wow
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open verdict
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
referenda
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
attestation clause
ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
apartheid
نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی
secession
تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
average clause
عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
gloat
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
parting injuncyions
دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
vortex breakdown/brust
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
abram's law
این قانون حاکی از اینست که مقاومت یک ملات یا بتن بستگی به وزن اب وبه وزن سیمان در مخلوط ملات دارد
analphabet
حاکی از بیسوادی بیسوادی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com