English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (8 milliseconds)
English Persian
emblematic حاکی کنایه دار
Other Matches
symbolic حاکی
indicative حاکی
symptomatic حاکی
significative of حاکی از
significative حاکی
redolent حاکی
symbolically حاکی
illation حاکی
prelusive حاکی
illative حاکی
evidentiary دال حاکی
betoken حاکی بودن از
presageful حاکی از فال بد
expessive حاکی نماینده
bespeak حاکی بودن از
hungered [arch] حاکی از گرسنگی
suspicious حاکی ازبدگمانی
representative حاکی از مشعربر
portends حاکی بودن
portending حاکی بودن
portended حاکی بودن
portend حاکی بودن
condemnatory حاکی ازمحکومیت
hungrier حاکی از گرسنگی
hungriest حاکی از گرسنگی
hungry حاکی از گرسنگی
triumphal حاکی از پیروزی
bode حاکی بودن از
representatives حاکی از مشعربر
illiative حاکی از نتیجه
it is typical of حاکی است بر
symbolised حاکی بودن از
symbolising حاکی بودن از
symbolises حاکی بودن از
purport حاکی بودن از
purported حاکی بودن از
smells حاکی بودن از
smelling حاکی بودن از
smelled حاکی بودن از
smell حاکی بودن از
purports حاکی بودن از
symbolize حاکی بودن از
purporting حاکی بودن از
pained حاکی از درد
reminiscent of slavery حاکی از بردگی
separative حاکی از جدایی
unexpressive غیر حاکی
symbolizing حاکی بودن از
symbolizes حاکی بودن از
symbolized حاکی بودن از
quibbles کنایه
quibbled کنایه
quibble کنایه
lampoons کنایه
implicit declaration کنایه
metonym کنایه
metonymy کنایه
pointedness کنایه
title of honour کنایه
allusions کنایه
allusion کنایه
quibbling کنایه
lampooning کنایه
lampooned کنایه
lampoon کنایه
quipped کنایه
quip کنایه
jests کنایه
jest کنایه
quips کنایه
allegory کنایه
allegories کنایه
quipping کنایه
secondary حاکی از زمان گذشته
symptomatic حاکی از علائم مرض
abdicative حاکی ازکناره گیری
significant قابل توجه حاکی از
expressive حاکی اشاره کننده
deprecatory حاکی از نارضایتی یا بی میلی
foreshadowed از پیش حاکی بودن از
foreshadow از پیش حاکی بودن از
significantly قابل توجه حاکی از
foreshadows از پیش حاکی بودن از
foreshadowing از پیش حاکی بودن از
liquorish حاکی ازنوشابه دوستی
witty کنایه دار
sliest کنایه دار
sarcastic <adj.> کنایه دار
slier کنایه دار
ironic <adj.> کنایه دار
ironical <adj.> کنایه دار
wry <adj.> کنایه دار
innuendoes اداکردن کنایه
wittiest کنایه دار
snide کنایه امیز
wittier کنایه دار
slyest کنایه دار
one's better half زن بطور کنایه
slyer کنایه دار
sly کنایه دار
emblematically بطور کنایه
emblematical کنایه دار
squib کنایه زدن
ironic <adj.> کنایه آمیز
sarcastic <adj.> کنایه آمیز
wry <adj.> کنایه آمیز
innuendo اداکردن کنایه
innuendos اداکردن کنایه
squibs کنایه زدن
dig کنایه کندن
sardonically کنایه امیز
ironical <adj.> کنایه آمیز
sardonic کنایه امیز
digs کنایه کندن
signifies حاکی بودن از باشاره فهماندن
signifying حاکی بودن از باشاره فهماندن
shipped bill of exchange بارنامهای که حاکی ازمحموله است
signify حاکی بودن از باشاره فهماندن
hold out حاکی بودن از خودداری کردن از
awesome حاکی از ترس ناشی از بیم
conspiratorial حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
wry <adj.> نیشدار [کنایه دار]
ironical <adj.> نیشدار [کنایه دار]
ironic <adj.> نیشدار [کنایه دار]
sikt کنایه گوشه دار
sarcastic <adj.> زهردار [کنایه دار]
ironic <adj.> زهردار [کنایه دار]
ironical <adj.> زهردار [کنایه دار]
wry <adj.> زهردار [کنایه دار]
sarcastic <adj.> نیشدار [کنایه دار]
ironic طعنهای کنایه دار
hypallage کنایه از راه قلب
sarcastically بطور طعنه یا کنایه
allegorically کنایه وار رمزوار
allegoric کنایه دار تمثیلی
metaphor صنعت استعاره کنایه
metaphors صنعت استعاره کنایه
squibs کنایه فشفشه درکردن
wryly کنایه امیز چرخیدن
wry کنایه امیز چرخیدن
pointed کنایه دار نیشدار
squib کنایه فشفشه درکردن
radiant look نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
whew صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
bah علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
reorder level مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
olies f.peace زیتون کنایه ازاشتی است
wisecrack حرف کنایه دار زدن
banter شوخی کنایه دار خوشمزگی
wisecracks حرف کنایه دار زدن
emblematize بطور کنایه نشان دادن
augural تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
ink hard terms اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
to mark good نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
columbian وابسته به کلمبیاکه کنایه ازامریکا است
wisecrack حرف کنایه دار یا شوخی امیز
wisecracks حرف کنایه دار یا شوخی امیز
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
wow فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
vivas حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
viva حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wowed فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
persiflage شوخی کنایه دار دست انداختن کسی
metonym لغت وکلمهای که بصورت کنایه یا مجاز بکارمیرود
wisecracker کسیکه حرف کنایه داریا شوخی امیز میزند
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
referendums حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
attestation clause ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
referendum حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
average clause عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
abram's law این قانون حاکی از اینست که مقاومت یک ملات یا بتن بستگی به وزن اب وبه وزن سیمان در مخلوط ملات دارد
analphabet حاکی از بیسوادی بیسوادی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com