English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
to shut up حبس کردن درصندوق گذاشتن
Other Matches
case درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
cases درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
lay off <idiom> به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
fix کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lid کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
have صرف کردن گذاشتن
inserts گذاشتن جاسازی کردن
lay down فدا کردن گذاشتن
lodged گذاشتن تسلیم کردن
inserting گذاشتن جاسازی کردن
insert گذاشتن جاسازی کردن
stead گذاشتن حمایت کردن
cut عبور کردن گذاشتن
cuts عبور کردن گذاشتن
lodge گذاشتن تسلیم کردن
having صرف کردن گذاشتن
lodges گذاشتن تسلیم کردن
deposit : ته نشین کردن گذاشتن
deposits : ته نشین کردن گذاشتن
wads کپه کردن لایی گذاشتن
wad کپه کردن لایی گذاشتن
dumbfound متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
inserts داخل کردن در میان گذاشتن
accumulating روی هم گذاشتن متراکم کردن
louse شپش گذاشتن شپشه کردن
dumfound متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
deteriorating خراب کردن روبزوال گذاشتن
deposits ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deteriorated خراب کردن روبزوال گذاشتن
accumulates روی هم گذاشتن متراکم کردن
To trample upon justice. To be unfair. پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
accumulate روی هم گذاشتن متراکم کردن
insert داخل کردن در میان گذاشتن
deposit ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
inserting داخل کردن در میان گذاشتن
deteriorates خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorate خراب کردن روبزوال گذاشتن
insets افزودن اضافه کردن گذاشتن
heeding محل گذاشتن به ملاحظه کردن
auctions حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned حراج کردن بمزایده گذاشتن
to hang up معطل کردن مسکوت گذاشتن
auction حراج کردن بمزایده گذاشتن
to put a way childish صرف کردن گرو گذاشتن
arrange قرار گذاشتن سازمند کردن
arranged قرار گذاشتن سازمند کردن
arranges قرار گذاشتن سازمند کردن
heeds محل گذاشتن به ملاحظه کردن
rat race <idiom> رها کردن ،تنها گذاشتن
arranging قرار گذاشتن سازمند کردن
heeded محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heed محل گذاشتن به ملاحظه کردن
inset افزودن اضافه کردن گذاشتن
to put together بکب کردن پیش هم گذاشتن
applying تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applies تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
in- :درمیان گذاشتن جمع کردن
apply تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
in :درمیان گذاشتن جمع کردن
skirt دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindles کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindle کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
to part the hair فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
emplacement پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
to soak out the salt of توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
skirts دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirted دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindled کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
adventures : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
the setting of a gem سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
cook up <idiom> اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
emplace جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
To leave behinde. جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
stake شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
corners گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corner گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
putting گذاشتن
to take in تو گذاشتن
teasing سر به سر گذاشتن
to trample on گذاشتن
inculcating پا گذاشتن
lays گذاشتن
inculcates پا گذاشتن
to run in تو گذاشتن
misplace جا گذاشتن
take in تو گذاشتن
load گذاشتن
To be gettingh on in years. پا به سن گذاشتن
run home جا گذاشتن
go on <idiom> گذاشتن
loads گذاشتن
to lay it on with a trowel گذاشتن
infiltrating گذاشتن
puts گذاشتن
infiltrated گذاشتن
put گذاشتن
infiltrate گذاشتن
ti turn in تو گذاشتن
getting on in years پا به سن گذاشتن
leaving گذاشتن
apostrophize گذاشتن
let گذاشتن
inculcated پا گذاشتن
mislays جا گذاشتن
letting گذاشتن
placement گذاشتن
mislaid جا گذاشتن
places گذاشتن
place گذاشتن
infiltrates گذاشتن
mislay جا گذاشتن
placements گذاشتن
to pickle a rod for گذاشتن
mislaying جا گذاشتن
placing گذاشتن
question answer در صف گذاشتن
lets گذاشتن
inculcate پا گذاشتن
lay گذاشتن
leave گذاشتن
lay کار گذاشتن
to sell by a بمزایده گذاشتن
dew ret زیرشبنم گذاشتن
reserves کنار گذاشتن
to put up to a بمزایده گذاشتن
to put up forsale بمزایده گذاشتن
enchase در نگین گذاشتن
pledges رهن گذاشتن
shutter پرده گذاشتن
cramp درقید گذاشتن
shutters پرده گذاشتن
cupped فنجان گذاشتن
pledge رهن گذاشتن
filed صف درپرونده گذاشتن
pignus گرو گذاشتن
put out to interest به بهره گذاشتن
file صف درپرونده گذاشتن
welt مغزی گذاشتن
pigged بچه گذاشتن
cups فنجان گذاشتن
cup فنجان گذاشتن
lays کار گذاشتن
reserve کنار گذاشتن
putting a condition شرط گذاشتن
put up to auction به مزایده گذاشتن
tip نوک گذاشتن
put on rudder سکان گذاشتن
pledged رهن گذاشتن
legate بارث گذاشتن
bordering لبه گذاشتن
bordering حاشیه گذاشتن
to put down فرو گذاشتن
installing کار گذاشتن
bordered حاشیه گذاشتن
bordered لبه گذاشتن
investing سرمایه گذاشتن
legates بارث گذاشتن
embed کار گذاشتن
embeds کار گذاشتن
invest سرمایه گذاشتن
scale مقیاس گذاشتن
invested سرمایه گذاشتن
border لبه گذاشتن
installs کار گذاشتن
border حاشیه گذاشتن
to beat back عقب گذاشتن
hang-ups معوق گذاشتن
hang-up معوق گذاشتن
enclosing درمیان گذاشتن
to put a way کنار گذاشتن
encloses درمیان گذاشتن
enclose درمیان گذاشتن
cramps درقید گذاشتن
to put by کنار گذاشتن
to put in pledge گرو گذاشتن
encradle درگهواره گذاشتن
strands تنها گذاشتن
to set by کنار گذاشتن
line out با خط علامت گذاشتن
enframe درقاب گذاشتن
invests سرمایه گذاشتن
hang up معوق گذاشتن
install کار گذاشتن
enshrine درزیارتگاه گذاشتن
fix کار گذاشتن
put aside کنار گذاشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com