Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (2 milliseconds)
English
Persian
not have a bean
<idiom>
حتی یک شاهی هم پول نداشتن
Other Matches
kingship
شاهی
penny
شاهی
pennies
شاهی
kinghood
شاهی
regality
شاهی
king ship
شاهی
cress
شاهی
watercress
شاهی ابی
to king it
شاهی کردن
tropaeolum
شاهی ابی
unking
شاهی انداختن
water cress
شاهی اتی
thrones
تخت شاهی
throne
تخت شاهی
paterfamilias
سیستم پدر شاهی
garden cress
تره تیزک شاهی
monarchical
هواداری نظام شاهی
watercress
اب تره رنگ شاهی ابی
wanted
نداشتن
lacks
نداشتن
want
نداشتن
lacked
نداشتن
lackvt
نداشتن
lack
نداشتن
to be at a loss for an answer
پاسخی نداشتن
stone-broke
<idiom>
آه دربساط نداشتن
To know no bounds.
حد وحصر نداشتن
to sit out
شرکت نداشتن در
to be in the wrong
حق نداشتن زورگفتن
freedom from evil record
نداشتن پیشینه بد
sit out
شرکت نداشتن در
powerlessly
با نداشتن نیرو
dislikes
دوست نداشتن
disliked
دوست نداشتن
misses
نداشتن فاقدبودن
disliking
دوست نداشتن
disinterest
علاقه نداشتن
miss
نداشتن فاقدبودن
missed
نداشتن فاقدبودن
dislike
دوست نداشتن
errorless
نداشتن خطا
clean record
نداشتن پیشینه بد
distrusting
سوء فن اعتماد نداشتن
not a leg to stand on
<idiom>
مدرک کافی نداشتن
make no bones about something
<idiom>
هیچ رازی نداشتن
distrusted
سوء فن اعتماد نداشتن
To be between the devil and the deep blue sea.
راه پس وپیش نداشتن
distrust
سوء فن اعتماد نداشتن
diffidently
با نداشتن اعتماد بخود
distrusts
سوء فن اعتماد نداشتن
out of favor with someone
<idiom>
حسن نیت نداشتن
out of step
<idiom>
هم آهنگ وتوازن نداشتن
wanted
نیازمند بودن به نداشتن
to paddle one's own canoe
کار بکسی نداشتن
intestacy
نداشتن وصیت نامه
inefficiently
با نداشتن قابلیت بیفایده
thriftessness
نداشتن عقل معاش
inapprehension
نداشتن بیم یا نگرانی
want
نیازمند بودن به نداشتن
disconnection
قطع نداشتن رابطه
not have two pennies to rub together
<idiom>
دیناری در بساط نداشتن
not have a penny to one's name
<idiom>
آهی در بساط نداشتن
to foel
حال درستی نداشتن
to get the key of the street
جای شب ماندن نداشتن
to not feel hungry
[to not like having anything]
اصلا اشتها نداشتن
to make no doubt
مطمئن بودن شک نداشتن
inertness
نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
to dislike somebody
[something]
دوست نداشتن کسی
[چیزی]
out of tune
<idiom>
باهم خوب وسازش نداشتن
to play a poor game
ناشی بودن مهارت نداشتن
forlackof shoes
بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
(can't) stand
<idiom>
تحمل نکردن،دوست نداشتن
to act independently of others
کاری به کار دیگران نداشتن
lose
نداشتن چیزی دیگر پس از این
loses
نداشتن چیزی دیگر پس از این
strapped for cash
<idiom>
هیچ پولی دربساط نداشتن
in the dark
<idiom>
هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
Nothing to declare
همراه نداشتن کالاهای گمرکی
to knock about
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
to have no prospects
هیچ چشم داشتی
[امیدی ]
نداشتن
caught short
<idiom>
پول کافی برای پرداخت نداشتن
have half a mind
<idiom>
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
You've got me stumped.
<idiom>
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
Beats me!
<idiom>
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
to be a dead duck
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
You've got me there!
<idiom>
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
byes
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bye
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
walkovers
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
rug condition
[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com