Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
rain discharge
حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
Other Matches
precipitation of moisture
بارندگی
rain fall
بارندگی
rainfall
بارندگی
onfall
بارندگی
snowfalls
بارندگی
snowfall
بارندگی
the rainy season
بارندگی
raining
بارندگی باریدن
rains
بارندگی باریدن
effective rainfall
بارندگی موثر
hyerograph
نقشه بارندگی
rainfall intensity
شدت بارندگی
annual precipitation
بارندگی سالیانه
rain
بارندگی باریدن
downpour
بارندگی زیاد
rained
بارندگی باریدن
downpours
بارندگی زیاد
precipitation
میزان بارندگی
onding
بارندگی زیاد
monsoon
موسم بارندگی
monsoons
موسم بارندگی
hyetology
علم یا مبحث بارندگی
average annual precipitation
متوسط بارندگی سالینه
pluviometric
مبنی بر سنجش مقدار بارندگی
rainfall area
منطقه بارش ناحیه بارندگی
rain gage
وسیله سنجش میزان بارندگی
lapseratc
میزان بارندگی به نسبت بلندی ها
intensity of rain fall
شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
these cloud promise rain
این ابرها خبر از بارندگی میدهند
These clouds are a sign of rain .
این ابرها علامت بارندگی است
ephemeral stream
رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
dry year
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
wet year
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
quady
رودی که فقط در فصل بارندگی جریان دارد و دربقیه فصول خشک میباشد
hyetography
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
storm water
فاضلاب ناشی از بارندگی فاضلاب سطحی
runoff coefficient
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
rainfall index
شاخص بارش شاخص بارندگی
period of concentration
در یک حوزه ابریز رودخانه مدت زمانی که یک قطره اب از ابتدای حوزه تا خروج از حوزه را
fallout prediction
محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
divisor
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivides
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sectors
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
scope
حوزه
zero field
بی حوزه
zones
حوزه
zone
حوزه
circuity
حوزه
realms
حوزه
realm
حوزه
presidency
حوزه
department
حوزه
precinct
حوزه
precincts
حوزه
basin
حوزه
ranged
حوزه
ranges
حوزه
district
حوزه
basins
حوزه
districts
حوزه
jurisdication
حوزه
ambit
حوزه
range
حوزه
departments
حوزه
spheres
حوزه
domains
حوزه
aquifer
حوزه
field
حوزه
areas
حوزه
sphere
حوزه
area
حوزه
fielded
حوزه
fields
حوزه
extent
حوزه
domain
حوزه
drainge area
حوزه زهکشی
judicature
حوزه قضایی
catchment areas
حوزه ابریز
circuit
حوزه قضائی
ground water basin
حوزه اب زیرزمینی
scope of coverage
حوزه عمل
seepage area
حوزه تراوش
kingdom
حوزه اقتدار
apanage
حوزه درامداتفاقی
drainage basin
حوزه زهکش
drainage area
حوزه ابخیز
circuit
جریان حوزه
constituencies
حوزه انتخاباتی
circle
محفل حوزه
circled
محفل حوزه
circles
محفل حوزه
circling
محفل حوزه
f.of operations
حوزه عملیات
magnetic fields
حوزه مغناطیسی
electorates
حوزه انتخابیه
constituencies
حوزه انتخابیه
constituency
حوزه انتخاباتی
prefecture
حوزه اداری
constituency
حوزه انتخابیه
electorate
حوزه انتخابیه
magnetic field
حوزه مغناطیسی
circuits
جریان حوزه
scope
قلمرو حوزه
test bay
حوزه ازمایش
circuits
حوزه قضائی
precincts
بخش حوزه
precinct
بخش حوزه
domains
حوزه دایره
module
حوزه گنجایش
induction field
حوزه القائی
modules
حوزه گنجایش
span of control
حوزه نظارت
free field
حوزه ازاد
department
حوزه کمیته
departments
حوزه کمیته
catchment area
حوزه ابریز
domain
حوزه دایره
chapelry
حوزه کلیسا
image field
حوزه تصویر
constituency
هیات موکلان یک حوزه
basin
حوزه رودخانه ابگیر
basin area
حوزه ابریز رودخانه
princedom
حوزه حکومت شاهزاده
active zone of well
حوزه فعال چاه
basins
حوزه رودخانه ابگیر
catchment
حوزه ابریز مرزی
flashing
کاهش حوزه مغناطیسی
blind drainage area
حوزه ابریز بسته
free trade area
حوزه تجارت ازاد
compass
حدود وثغور حوزه
polls
حوزه رای گیری
coil field
حوزه سیم پیچ
flooding area
حوزه سیل گیر
sees
مقر یا حوزه اسقفی
see
مقر یا حوزه اسقفی
venues
حوزه صلاحیت دادگاه
polled
حوزه رای گیری
poll
حوزه رای گیری
venue
حوزه صلاحیت دادگاه
magnetic deflection
انحراف در حوزه مغناطیسی
catchment area
حوزه ابخیز ابگیر
intendancy
مدیریت حوزه مباشرت
circuit
حوزه صلاحیت دادگاه
intersplere
در حوزه یکدیگر امدن
catchment areas
حوزه ابخیز ابگیر
bolson
حوزه ابریز بسته
circuits
حوزه صلاحیت دادگاه
constituencies
هیات موکلان یک حوزه
military area
حوزه جغرافیایی نظامی
pours
ریزش
gushed
ریزش
inpouring
ریزش
gush
ریزش
on the fly
ریزش
pour
ریزش
effusion
ریزش
afflux
ریزش
effusions
ریزش
gushes
ریزش
sprinkles
ریزش نم نم
coryza
ریزش
overflown
ریزش
perfusion
ریزش
diffusion
ریزش
poured
ریزش
catarrh
ریزش
sprinkled
ریزش نم نم
sprinkle
ریزش نم نم
pouring
ریزش
fox evil
ریزش مو
outflow
ریزش
depilation
ریزش مو
influx
ریزش
come down
ریزش
influxes
ریزش
log chute
ریزش
insets
: ریزش
inset
: ریزش
precipitation
ریزش
calvities
ریزش مو
drencher
اب ریزش
chuct
ریزش
rheumatism
ریزش
landslides
ریزش
fallout
ریزش
spill
ریزش
spilled
ریزش
spilling
ریزش
spills
ریزش
defluxion
ریزش
disembogue
ریزش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com