English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
minimum elevation حداقل درجه
Search result with all words
minimum elevation حداقل درجه مربوط به مانع
Other Matches
minimim wage law قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
max min system سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
beam attack تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
elevation indicator صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch درجه روی بازوی درجه داران
sighting bar ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
third-class درجه سوم بلیط درجه 3
third class درجه سوم بلیط درجه 3
superelevation درجه ارتفاع درجه بلندی
sighting leaf ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
minimum stock level حداقل
minim حداقل
minims حداقل
minimally حداقل
min حداقل
minimal حداقل
minimum حداقل
minims وابسته به حداقل
minimization به حداقل رسانیدن
minimised به حداقل رساندن
minimum حداقل کمینه
minimises به حداقل رساندن
minimum price حداقل قیمت
troughs حداقل موج
least price حداقل قیمت
neap tide جذر و مد حداقل اب
relative minimum حداقل نسبی
minimum wage حداقل دستمزد
minimum size اندازه حداقل
minimum range حداقل برد
base wage rate حداقل دستمزد
bottom price حداقل قیمت
trough حداقل موج
least cost حداقل هزینه
minim وابسته به حداقل
minimizes به حداقل رساندن
minimum charge حداقل هزینه
price floor حداقل قیمت
minimum charge حداقل قیمت
danger warning level حداقل موجودی
global minimum حداقل مطلق
minimizing به حداقل رساندن
minimized به حداقل رساندن
minimize به حداقل رساندن
minimising به حداقل رساندن
reduced strenght حداقل استعداد جنگی
minimum standard of living حداقل سطح زندگی
minimum subsistence level سطح حداقل معیشت
thermal resolution حداقل سنجش حرارت
maximum and minimum thermometer گرماسنج حداقل و حداکثر
least cost combination ترکیب حداقل هزینه
least squares estimates براورد حداقل مربعات
cost minimization حداقل کردن هزینه
thermal resolution حداقل اختلاف حرارت
minimum elevation حداقل ارتفاع لوله
minimum mortality حداقل مرگ و میر
extremum حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
on the deck پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
meantide حداقل جذر و مدهای اب دریا
ordinary least square method روش حداقل مربعات معمولی
pilot line production تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
neap حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
cut off ratio حداقل نرخ قابل قبول
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
two stage least squares method روش حداقل مربعات دومرحلهای
minimum down payment حداقل میزان پیش پرداخت
double amplitude peak value مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
amphiploid دارای حداقل کرموسوم ارثی
minimum clearance حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
skeleton crew حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
at least [no less than] [not less than] <adv.> کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
quorum حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
protoxide ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
at a [the] minimum <adv.> کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
efficiency point حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
bridges تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridge تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
discrimination حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
error handling به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
weighted least square method روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
brevet درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
wed thickness حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
limit velocity حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
probit واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
aces رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
perigee نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
team roping مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
ace رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
three stage least squares method روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
fair trade laws قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
coming in speed حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
optimal merge tree نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
master at arms درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
optimum schedule مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
neap tide کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
mobilization base حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
contra preferentum rule درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
last price اخرین قیمت حداقل قیمت
elegant یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
pareto criterion ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
mark درجه
tophole درجه یک
gauges درجه
gauge=gage درجه
grades درجه
marks درجه
high-class درجه یک
top hole درجه یک
topnotch درجه یک
first class درجه یک
first string درجه یک
gage درجه
gage=gauge درجه
grade درجه
gauge glass درجه اب
kyu درجه
copacetic درجه یک
degree درجه
nobby درجه یک
run of the mine بی درجه
scalage درجه
third-rate درجه سه
degrees درجه
third rate درجه سه
second class درجه 2
proportions درجه
length درجه
ranks درجه
low grade کم درجه
copesetic درجه یک
lengths درجه
rank درجه
proportion درجه
chinical t. درجه
clinical thermometer درجه
ranked درجه
second-rate درجه دو
classy درجه یک
slap-up درجه یک
pitches درجه
number one درجه یک
second rate درجه دو
pitch درجه
top درجه یک
elevations درجه
top-notch درجه یک
titles درجه
aquastat درجه
title درجه
scale درجه
elevation درجه
equally <adv.> به یک درجه
rate درجه
rates درجه
second class درجه دو
just as well <adv.> به یک درجه
gauge درجه
echelons درجه
echelon درجه
gauged درجه
bingo علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
adjusted elevation درجه تنظیمی
calibrating درجه بندی
graduating درجه دادن
graduating درجه گرفتن
pip درجه سردوش
calibration درجه بندی
advancement in rating ارتقاء درجه
anti knock property درجه اکتان
angle of elevation زاویه درجه
brick layer بنای درجه دو
baume degree درجه بومه
primes درجه یک اغاز
bar sight ستون درجه
bar sight شکاف درجه
baccslavreate درجه شوالیه
primed درجه یک اغاز
baccalaureate درجه باشلیه
calibrate درجه بندی
battle sight شکاف درجه
prime درجه یک اغاز
calibrated درجه بندی
calibrates درجه بندی
battle sight درجه جنگی
pipped درجه سردوش
pips درجه سردوش
consistency درجه غلظت
clump درجه سردوشی
clumped درجه سردوشی
clumping درجه سردوشی
clumps درجه سردوشی
comparatives درجه تفضیلی
fluidity درجه سفتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com