Total search result: 167 (8 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
base wage rate |
حداقل دستمزد |
minimum wage |
حداقل دستمزد |
|
|
Search result with all words |
|
minimim wage law |
قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد |
subsistence theory of wages |
نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون |
Other Matches |
|
minimum range |
حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل |
wage fund theory of wages |
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد |
max min system |
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد |
stipends |
دستمزد |
waging |
دستمزد |
salaries |
دستمزد |
salary |
دستمزد |
pay |
دستمزد |
paying |
دستمزد |
pays |
دستمزد |
stipend |
دستمزد |
factor payments |
دستمزد |
wage |
دستمزد |
feoff |
دستمزد |
rapine |
دستمزد |
wages |
دستمزد |
waged |
دستمزد |
wage freeze |
انجماد دستمزد |
wage costs |
مخارج دستمزد |
wage funds |
وجوه دستمزد |
wage funds |
مایه دستمزد |
annual wage |
دستمزد سالانه |
wage index |
شاخص دستمزد |
wage differentials |
اختلاف در دستمزد |
wage determination |
تعیین دستمزد |
daily pay |
دستمزد روزانه |
direct labour |
دستمزد مستقیم |
wage ceiling |
سقف دستمزد |
wage ceiling |
حداکثر دستمزد |
wage compution day |
دستمزد ساعتی |
wage constraint |
محدودیت دستمزد |
wage control |
کنترل دستمزد |
wage agreement |
قرارداد دستمزد |
rate of wage |
نرخ دستمزد |
wage cuts |
کاهش دستمزد |
wage policy |
سیاست دستمزد |
cash-wage |
دستمزد نقدی |
wage market |
بازار دستمزد |
payroll |
سیاهه دستمزد |
wage standard |
دستمزد استانده |
wage stabilization |
ثبات دستمزد |
fee |
مزد دستمزد |
wage rate |
نرخ دستمزد |
minimally |
حداقل |
minimal |
حداقل |
minimum |
حداقل |
minims |
حداقل |
minim |
حداقل |
min |
حداقل |
minimum stock level |
حداقل |
rate of wage increase |
نرخ افزایش دستمزد |
raise |
بالا بردن دستمزد |
wage profit ratio |
نسبت دستمزد به سود |
wage price spiral |
دور تسلسل دستمزد |
indirect labour |
هزینه دستمزد غیرمستقیم |
wage agreement |
موافقت نامه دستمزد |
The wages wI'll be raised. |
دستمزد ها بالاخواهند رفت |
wage system |
نظام پرداخت دستمزد |
wage flexibility |
انعطاف پذیری دستمزد |
wage freeze |
ثابت نگهداشتن دستمزد |
raises |
بالا بردن دستمزد |
wage bargain |
چانه زنی دستمزد |
wage income |
درامد بشکل دستمزد |
minimum size |
اندازه حداقل |
minimum range |
حداقل برد |
neap tide |
جذر و مد حداقل اب |
relative minimum |
حداقل نسبی |
minimum charge |
حداقل هزینه |
minimum charge |
حداقل قیمت |
minimum price |
حداقل قیمت |
minimised |
به حداقل رساندن |
minimises |
به حداقل رساندن |
minimising |
به حداقل رساندن |
price floor |
حداقل قیمت |
least price |
حداقل قیمت |
least cost |
حداقل هزینه |
minimize |
به حداقل رساندن |
minimized |
به حداقل رساندن |
minimization |
به حداقل رسانیدن |
minimizing |
به حداقل رساندن |
global minimum |
حداقل مطلق |
minim |
وابسته به حداقل |
minims |
وابسته به حداقل |
trough |
حداقل موج |
danger warning level |
حداقل موجودی |
bottom price |
حداقل قیمت |
minimum |
حداقل کمینه |
minimizes |
به حداقل رساندن |
troughs |
حداقل موج |
minimum elevation |
حداقل درجه |
primage |
دستمزد بار زدن کشتی |
practice fee |
دستمزد [مثال ویزیت دکتر] |
maximum and minimum thermometer |
گرماسنج حداقل و حداکثر |
thermal resolution |
حداقل اختلاف حرارت |
thermal resolution |
حداقل سنجش حرارت |
minimum subsistence level |
سطح حداقل معیشت |
minimum standard of living |
حداقل سطح زندگی |
cost minimization |
حداقل کردن هزینه |
minimum mortality |
حداقل مرگ و میر |
least squares estimates |
براورد حداقل مربعات |
least cost combination |
ترکیب حداقل هزینه |
reduced strenght |
حداقل استعداد جنگی |
minimum elevation |
حداقل ارتفاع لوله |
mandate |
قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی |
short term |
حداقل مدت تنبیه و زندانی |
amphiploid |
دارای حداقل کرموسوم ارثی |
double amplitude peak value |
مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی |
minimum elevation |
حداقل درجه مربوط به مانع |
ordinary least square method |
روش حداقل مربعات معمولی |
pilot line production |
تولید به حداقل در کارخانجات نظامی |
minimum down payment |
حداقل میزان پیش پرداخت |
extremum |
حداکثر یا حداقل تابع ریاضی |
on the deck |
پرواز در حداقل ارتفاع مجاز |
cut off ratio |
حداقل نرخ قابل قبول |
two stage least squares method |
روش حداقل مربعات دومرحلهای |
meantide |
حداقل جذر و مدهای اب دریا |
neap |
حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا |
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something |
حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن |
double time |
پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی |
truck system |
اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران |
skeleton crew |
حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار |
minimum clearance |
حداقل حاشیه امنیت بالای مانع |
at least [no less than] [not less than] <adv.> |
کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره] |
quorum |
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه |
efficiency point |
حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه |
at a [the] minimum <adv.> |
کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره] |
protoxide |
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد |
bridge |
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد |
bridges |
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد |
bridged |
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد |
weighted least square method |
روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها |
discrimination |
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار |
error handling |
به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال |
aces |
رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد |
limit velocity |
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد |
probit |
واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط |
wed thickness |
حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج |
perigee |
نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه |
team roping |
مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت |
ace |
رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد |
three stage least squares method |
روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی |
fair trade laws |
قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت |
coming in speed |
حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها |
optimal merge tree |
نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد |
pilot line operation |
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید |
cold thrust |
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال |
cold test |
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال |
optimum schedule |
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند |
mobilization base |
حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج |
neap tide |
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا |
kabal |
قبال [نوعی واحد اندازه گیری در تبریز معادل هزار و چهارصد گره می باشد و جهت تعیین مقدار دستمزد بافنده بکار می رود.] |
cottage contract |
نوعی قرارداد بافت روستایی که کارفرما کاغذ شطرنجی، نخ های رنگ شده و طرح را آماده کرده و دستمزد بافنده پس از فروش به وی پرداخت می شود |
contra preferentum rule |
درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد |
Moghat |
مقات [نوعی واحد اندازه گیری در مشهد که مبنای آن تعداد هزار و دویست گره در یک ردیف طولی و عرضی بوده و جهت پرداخت دستمزد بافنده بکار می رود.] |
retainer |
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی |
retainers |
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی |
last price |
اخرین قیمت حداقل قیمت |
elegant |
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند |
pareto criterion |
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید |
bingo |
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی |
reserve price |
قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.] |
natural rate hypothesis |
فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری |
early time |
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی |