English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
mobilization base حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
Other Matches
presidential call فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
mobilization reserves ذخیرههای مربوط به بسیج نیروها امادهای بسیج
economic mobilization بسیج منابع اقتصادی باصرفه
emergency leave سطح امادلازم برای بسیج
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
quorum حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
mobilization بسیج
mobilisation بسیج
size محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
sizes محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
general mobilization بسیج عمومی
reserve mobilization بسیج احتیاطها
full mobilization بسیج کامل
mobilised بسیج کردن
partial mobilization بسیج جزیی
civilian preparedness for war بسیج غیرنظامیان
mobilizing بسیج کردن
mobilization بسیج کردن
mobilized بسیج کردن
mobilising بسیج کردن
mobilises بسیج کردن
m day روز بسیج
mobilize بسیج کردن
immobilising بی بسیج کردن
immobilizes بی بسیج کردن
mobilizes بسیج کردن
immobilises بی بسیج کردن
immobilised بی بسیج کردن
mobilization exercise تمرین بسیج
mobilization of savings بسیج پس انداز
mobilization base مبنای بسیج
immobilized بی بسیج کردن
immobilize بی بسیج کردن
economic mobilization بسیج اقتصادی
immobilizing بی بسیج کردن
levy in mess نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
reserve mobilization بسیج نیروهای احتیاط
mobilization exercise تمرین بسیج نیروها
demobilization رفع بسیج عمومی
recall بسیج کردن قوا
recalled بسیج کردن قوا
recalls بسیج کردن قوا
total mobilization بسیج کامل نیروها
job دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
jobs دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
jcl دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
languages دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
language دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
assembly محل بسیج افراد احتیاط
force development برنامه تامین یا بسیج یکانها
m day روز اعلام بسیج عمومی
mobilization بسیج کردن تحرک دادن
battalia بسیج دستههای نظامی ونیروهای مسلح
m day force نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
demobilization بر طرف کردن حالت بسیج عمومی
mobilization به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
demobilize ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
balanced mobilization بسیج متعادل اماد ذخیره تهیه اماد ذخیره به طورمتعادل
renewable resources منابع تهی ناپذیر منابع تجدیدشدنی منابع قابل تجدید
coming in speed حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
d , top concept تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
at least [no less than] [not less than] <adv.> کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
at a [the] minimum <adv.> کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
minimim wage law قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
bingo علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
discrimination حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
weighted least square method روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
shared روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
shares روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
share روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
permission اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
exhaustable resources منابع پایان پذیر منابع طبیعی که میزان عرضه انها ثابت بوده و قابل جایگزینی نمیباشدمانند نفت سنگ اهن
sensitivities کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
optical اشبعه لیزر و سایر منابع نور برای داده به صورت پاسهای نوری
three stage least squares method روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
fair trade laws قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
uniquely مجموعه حروفی که برای تشخیص بین منابع مختلف کتاب چند رسانهای به کار می رود
unique مجموعه حروفی که برای تشخیص بین منابع مختلف کتاب چند رسانهای به کار می رود
raptatory لازم برای شکار
raptatorial لازم برای شکار
hydration water اب لازم برای ابش
mantling مواد لازم برای پوشش
climate for growth شرایط لازم برای رشد
draw weight نیروی لازم برای کشیدن زه
quorum اکثریت لازم برای مذاکرات
magic number امتیاز لازم برای قهرمانی
troop space جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
barrier material مواد لازم برای ساختن موانع
check out time زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
access time زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
check out time زمان لازم برای تخلیه محل
operates کل زمان لازم برای انجام یک کار
product ول مواد لازم برای تولید یک محصول
products ول مواد لازم برای تولید یک محصول
light is necessary to life روشنایی برای زندگی لازم است
operate کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
storage فضای لازم برای ذخیره سازی داده
compacting فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
engineered performance زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
compact فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
proceed time زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
radar mile زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
compacted فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
adds زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
developments زمان لازم برای توسعه محصول جدید
add زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
canonical time unit زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
development زمان لازم برای توسعه محصول جدید
compacts فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
cure time زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
compacted کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacts کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacting کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
mean متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
entrance head بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
compact کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
meanest متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
externals سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
executing رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
half thickness ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
executes رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
footprints شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
executed رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
footprint شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
external سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
shook : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
cycled تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
orbital injection دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
cycle تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
multimedia CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
decompression table جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
pit board تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
current asset cycle زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
carrying زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carried زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
macronutrient ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
worded زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
cycles تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
allocation فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
articled کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
fetches رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetched رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetch رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
allocations فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
master مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
masters مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
mastered مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
circularization تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
max min system سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
MCA تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
carriage control tape نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
stand-offs برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
Micro Channel Architecture تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
stand off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
mttr متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
redundancy check تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
preventive justice قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
text کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
texts کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
elegant یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
toolbox جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات
descentheight ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
access time زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی
reserve factor نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
heads up در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
shop supply وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
combustion starter مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
propagation delay 1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com