Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
minimum down payment
حداقل میزان پیش پرداخت
Other Matches
minimim wage law
قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range
حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
subsistence theory of wages
نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
natural rate hypothesis
فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
max min system
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
availability
میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
bond albedo
نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
progress payment
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matte
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing
پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance
مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
tune
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tunes
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
sets of bill
نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fate
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage
کسری پرداخت کسر پرداخت
fates
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
tax evasion
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
ransoms
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
due bill
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
ransom
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
self adjusting
بخودی خود میزان شونده خود میزان
minimum stock level
حداقل
minimum
حداقل
minimal
حداقل
minimally
حداقل
minim
حداقل
minims
حداقل
min
حداقل
minimized
به حداقل رساندن
minimises
به حداقل رساندن
minimising
به حداقل رساندن
global minimum
حداقل مطلق
minimize
به حداقل رساندن
danger warning level
حداقل موجودی
minimised
به حداقل رساندن
base wage rate
حداقل دستمزد
bottom price
حداقل قیمت
price floor
حداقل قیمت
least cost
حداقل هزینه
least price
حداقل قیمت
minimizes
به حداقل رساندن
minimizing
به حداقل رساندن
relative minimum
حداقل نسبی
minimum size
اندازه حداقل
minimum range
حداقل برد
minimum price
حداقل قیمت
minimum wage
حداقل دستمزد
neap tide
جذر و مد حداقل اب
minims
وابسته به حداقل
minim
وابسته به حداقل
trough
حداقل موج
minimum
حداقل کمینه
minimization
به حداقل رسانیدن
minimum charge
حداقل قیمت
minimum charge
حداقل هزینه
minimum elevation
حداقل درجه
troughs
حداقل موج
isobath
خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
minimum subsistence level
سطح حداقل معیشت
reduced strenght
حداقل استعداد جنگی
thermal resolution
حداقل سنجش حرارت
least cost combination
ترکیب حداقل هزینه
minimum standard of living
حداقل سطح زندگی
thermal resolution
حداقل اختلاف حرارت
minimum elevation
حداقل ارتفاع لوله
maximum and minimum thermometer
گرماسنج حداقل و حداکثر
minimum mortality
حداقل مرگ و میر
least squares estimates
براورد حداقل مربعات
cost minimization
حداقل کردن هزینه
minimum elevation
حداقل درجه مربوط به مانع
two stage least squares method
روش حداقل مربعات دومرحلهای
meantide
حداقل جذر و مدهای اب دریا
short term
حداقل مدت تنبیه و زندانی
on the deck
پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
ordinary least square method
روش حداقل مربعات معمولی
extremum
حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
pilot line production
تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
double amplitude peak value
مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
neap
حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
cut off ratio
حداقل نرخ قابل قبول
amphiploid
دارای حداقل کرموسوم ارثی
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
skeleton crew
حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
minimum clearance
حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
carnet
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
at least
[no less than]
[not less than]
<adv.>
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
protoxide
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
quorum
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
at a
[the]
minimum
<adv.>
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
efficiency point
حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
auxiliary contours
خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
bridges
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridge
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
discrimination
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
error handling
به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
weighted least square method
روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
wed thickness
حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
perigee
نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
limit velocity
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
aces
رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
probit
واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
team roping
مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
ace
رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
ability to pay principle of taxation
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
three stage least squares method
روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
fair trade laws
قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
depth contour
خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
subscribe
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
coming in speed
حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
optimal merge tree
نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
optimum schedule
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
neap tide
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
mobilization base
حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
dividend warrant
چک پرداخت سود سهام اجازه پرداخت سود سهام
contra preferentum rule
درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
balances
میزان
balance
میزان
level
میزان
units
میزان
noise level
میزان خش
librae
میزان
yardstick
میزان
yardsticks
میزان
leveled
میزان
adjustment
میزان
adjustments
میزان
rhythms
میزان
metres
میزان
metre
میزان
libra
میزان
rhythm
میزان
weight
میزان
scales
میزان
infiltration rate
میزان
levels
میزان
levelled
میزان
unit
میزان
amount
میزان
At the rate of . On a scale of .
به میزان
meters
میزان
volumes
میزان
scalage
میزان
volume
میزان
criterion
میزان
measure
میزان
rate
میزان
meter
میزان
rates
میزان
amounting
میزان
amounted
میزان
amounts
میزان
contour line
خط میزان منحنی
damage criteria
میزان خسارات
meters
مقیاس میزان
conductance
میزان هدایت
consumption rate
میزان مصرف
Richter Scale
میزان ریشتر
collision rate
میزان برخورد
tempo
میزان سرعت
meter
مقیاس میزان
par
میزان متوسط
collimate
میزان کردن
credit rating
میزان اعتبار
availability
میزان دسترسی
expenditure
میزان مصرف
adjusts
میزان کردن
adjusting
میزان کردن
adjust
میزان کردن
discount rate
میزان تخفیف
data rate
میزان داده
decrement
میزان کاهش
degree of protection
میزان حفافت
degree of risk
میزان خطر
delta librae
دلتا- میزان
demand surface
میزان تقاضا
education stand
میزان تحصیلات
barometers
میزان الهواء
focussing
میزان کردن
tuning
میزان سازی
module
اندازه میزان
modules
اندازه میزان
barometer
میزان الهواء
effectiveness
میزان تاثیر
watermarks
تعیین میزان مد اب
watermark
تعیین میزان مد اب
focusses
میزان کردن
focussed
میزان کردن
remedied
درمان میزان
remedies
درمان میزان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com