English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
maxvo حداکثر اکسیژن مصرفی
Search result with all words
maximal aerobic power بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption per minute حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
Other Matches
maxvo بیشینه اکسیژن مصرفی
sumptuary law قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
oxygen convertor مبدل اکسیژن مایع به اکسیژن گازی در سیستمهای تنفسی
expendable property کالای مصرفی اماد مصرفی
oxygenize با اکسیژن ترکیب کردن اکسیژن زدن
deoxygenate اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
max min system سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
disposability مصرفی
input مصرفی
inputted مصرفی
disutility بی مصرفی
needlessness بی مصرفی
commodity کالای مصرفی
consumption goods کالاهای مصرفی
consumption lending وام مصرفی
consumer goods کالای مصرفی
autoconsumption خود مصرفی
coloring agent رنگ مصرفی
affluent society جامعه مصرفی
consumption expenditures هزینههای مصرفی
consumption diseconomies زیانهای مصرفی
consumption credit اعتبار مصرفی
commodities کالای مصرفی
consumable stock موجودی مصرفی
consumable ماده مصرفی
consumer goods اشیاء مصرفی
consumer capital سرمایه مصرفی
consumer goods کالاهای مصرفی
consumer industries صنایع مصرفی
consumer's goods کالای مصرفی
consumables کالاهای مصرفی
expendable supplies کالاهای مصرفی
Consumer ( consrmers ) goods . کالاهای مصرفی
nonexpendable غیر مصرفی
expendable items اقلام مصرفی
consumer nondurables کالاهای مصرفی بی دوام
commodity market بازار کالای مصرفی
There is no market for it in Iran . درایران مصرفی ندارد
bar stock ماده اولیه مصرفی
nondurable consumer goods کالاهای مصرفی بی دوام
expendable items اقلام مصرفی شدنی
consumption economies صرفه جوئیهای مصرفی
consumer durables کالاهای مصرفی پر دوام
consumer durable goods کالاهای مصرفی بادوام
commodity command یکان امادکالاهای مصرفی
durable consumption goods کالاهای مصرفی بادوام
exposure dose مقدار دوز مصرفی
consumer credit اعتباربرای خرید کالاهای مصرفی
index of consumer prices شاخص قیمت کالاهای مصرفی
consumer price index شاخص قیمت کالاهای مصرفی
make up feed اب مصرفی دیگ بخار ناو
names کلمه مصرفی یک متغیر در برنامه
name کلمه مصرفی یک متغیر در برنامه
consumable اقلام مصرف شدنی کالاهای مصرفی
empyreal air اکسیژن
oxygen اکسیژن
oxybiont اکسیژن زی
oxygen carrier اکسیژن بر
oxyacetylene welding جوش اکسیژن
steno oxibiant اکسیژن کم تاب
liquid exygen اکسیژن مایع
liquid oxygen اکسیژن مایع
lox اکسیژن مایع
atmospheric oxygen اکسیژن هوا
oxidization ترکیب با اکسیژن
anoxia کمبود اکسیژن
oxygen ration نسبت اکسیژن
acidity coefficient نسبت اکسیژن
oxygenize با اکسیژن امیختن
acidic oxide اکسیژن اسیدی
deoxidate بی اکسیژن کردن
oxygenate اکسیژن زدن
oxygenation اکسیژن زنی
oxygenation ترکیب با اکسیژن
oxidation ترکیب با اکسیژن
oxygen extraction جذب اکسیژن
deoxidation اکسیژن گیری
deoxidize بی اکسیژن کردن
oxygen cylinder مخزن اکسیژن
oxygen deficit کسر اکسیژن
oxygen deficit کمبود اکسیژن
oxygen debt وام اکسیژن
oxygen debt بدهی اکسیژن
oxygen cylinder سیلندر اکسیژن
oxygenate اکسیژن امیختن
oxygenated اکسیژن زدن
oxygenization اکسیژن دهی
oxygen اکسیژن دار
oxygenation امیزش با اکسیژن
oxygenating اکسیژن امیختن
deoxygenation اکسیژن زدایی
oxygenates اکسیژن امیختن
oxygenates اکسیژن زدن
oxygenated اکسیژن امیختن
oxygen گاز اکسیژن
oxygenating اکسیژن زدن
c.o.d نیاز شیمیایی به اکسیژن
oxyacid اسید اکسیژن دار
oxygen acid اسید اکسیژن دار
oxyhydrogen اکسیژن امیخته به ایدروژن
hypoxemia کاهش اکسیژن بافت
eudiometry سنجش اکسیژن هوا
chemical oxygen demand نیاز شیمیایی اکسیژن
hypoxia کاهش اکسیژن بافت
volcanize جوش اکسیژن زدن
oxidizes با اکسیژن ترکیب کردن
aqualungs دستگاه تنفس اکسیژن
aqualung دستگاه تنفس اکسیژن
oxides ماده شیمیایی از اکسیژن
oxide ماده شیمیایی از اکسیژن
oxidizing با اکسیژن ترکیب کردن
oxidize با اکسیژن ترکیب کردن
oxidising با اکسیژن ترکیب کردن
oxidises با اکسیژن ترکیب کردن
oxidised با اکسیژن ترکیب کردن
rebreather سیستم اکسیژن مداربسته
acetylene oxygen flame شعله استیلن اکسیژن
b.o.d نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
hypoxia کمبود اکسیژن در بافتهای بدن
deoxidize از صورت ترکیبی با اکسیژن دراوردن
biochemical oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
oxidation عمل ترکیب اکسیژن با جسم دیگری
tetroxide ترکیب دارای چهار اتم اکسیژن
nitrous acid اسیدی که کمتراز تیزاب اکسیژن دارد
acyl oxygen fission گسسته شدن پیوند اسیل-اکسیژن
monoxide اکسیدی که اکسیژن وفلز ان برابر باشد
protoxide ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
vulcanization حرارت زیاد جوش اکسیژن لاستیک وفلزات
The room is stuffy. هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
ozone نوعی اکسیژن ابی کمرنگ گازی و تغییر گرای
continuous flow oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
isatin رنگ قرمزی که از ترکیب نیل با اکسیژن بدست می اید
oxyhydrogen blowpipe بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
oxygen bottle محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
demand oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
peaking حداکثر
endurance حداکثر
peak حداکثر
outside حداکثر
maximal حداکثر
outsides حداکثر
maximum حداکثر
uttermost حداکثر
peaks حداکثر
conspicuious consumption مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
real balance effect اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
anoxia فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
ageing ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
algorithm قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
commodity groups گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
algorithms قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
maximum output خروجی حداکثر
maximum demand بار حداکثر
maximum deflection انحراف حداکثر
maximum density حداکثر تراکم
maximum value مقدار حداکثر
maximum deviation انحراف حداکثر
maximum current جریان حداکثر
peak current جریان حداکثر
peak output حداکثر تولید
peak speed حداکثر سرعت
maximum thermometer گرماسنج حداکثر
maximization به حداکثر رسانیدن
maximum amplitude دامنه حداکثر
maximum work کار حداکثر
maximum capacity فرفیت حداکثر
maximum available powere توان حداکثر
maximum detector اشکارساز حداکثر
maximum profit حداکثر سود
maximum price حداکثر بها
maximum limited stress تنش حداکثر
maximum load بار حداکثر
maximum power demand مصرف حداکثر
maximum moment حداکثر لنگر
maximum performance کارایی حداکثر
maximum performance عملکرد حداکثر
maximum prr ermissible مجاز حداکثر
maximum ratings مقدار حداکثر
maximum duration زمان حداکثر
maximum efficiency حداکثر کارائی
maximum efficiency راندمان حداکثر
maximum energy انرژی حداکثر
maximum speed حداکثر سرعت
maximum slope حداکثر شیب
maximum frequency فرکانس حداکثر
maximum gain تقویت حداکثر
maximum of intensity حداکثر شدت
maximal وابسته به حداکثر
peak load بار حداکثر
payload حداکثر بار
optimum height حداکثر ارتفاع
relative maximum حداکثر نسبی
submaximal زیر حداکثر
global maximum حداکثر مطلق
supercharge خرج حداکثر
full bore حداکثر تلاش
high tides حداکثر مد دریا
flank speed حداکثر سرعت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com